به قول فرنگی ها Disclaimer یا بیانه رفع مسئولیت: این یادداشت برای مخاطب عام نوشته شده است، اگر توسعهدهنده هستید، در استارتآپی کار میکنید یا به هرنحوی دستی بر آتش دارید ممکن است آنچه که در ادامه میآید برای شما بدیهی جلوه کند، ایگنور کرده و رد شوید:).
علی برهانی اینجا (+) توییتی کرده بود که تصویرش رو در ادامه میبینید.
توییت ادامه داره و این تازه بخش خیلی کوچکی از آدمهایی هستند که میخوان این مسیر رو برن. کپی کردن دیجیکالا اسنپ یا هر استارت آپ موفق دیگه ای. حقیقتش اینه که من هم با تعداد زیادی از این افراد مواجه شدم. شاید بیشتر از ده نفر تا به حال. وقتی کامیونیتی کوچکی که من باهاشون در ارتباطم رو در نظر بگیریم میبینیم درصد بسیاری از آدم ها این فکر به نظرشون میرسه: دیجی کالا مگه چیه؟ یه سایت توش چیزی میفروشن میلیاردر شدن حالا. یا اسنپ مگه چیه؟ یه اپلیکیشن زدن ببین چقدر پول در میارن؟ ما مگه چی مون کمتره. فلان ملیون میذاریم چارتا برنامه نویس میاریم. ما هم پولدار میشیم.
بند بالا هرچقدرهم سطحی مبتذل به نظر برسه واقعا داره اتفاق میفته.اما آیا واقعا دنیا اینطوری کار میکنه؟ تا جایی که میدونیم نه. پس چه چیزی در قیاس دوستان دیده نمیشه و باعث میشه مقدار زیادی از زمان و پول هزینه ساخت شرکت هایی بشن که از اول روز شکست خوردنشون واضحه؟
یکی از چیزهایی که فراموش میشه زمان ورود به بازار هست. بله من هم موافقم که اولین بودن لزوما اهمیت زیادی نداره اما اول بودن اگر با چشم باز همراه بشه میتونه با گرفتن سهم بازار میتونه مزیت رقابتی ایجاد کنه. دیجی کالا حدود سال ۸۴ تاسیس شده. دیجی کالا اولین فروشگاه آنلاین نیست اما قطعا اولین فروشگاه آنلاینیه که از روز اول بناش رو برپایه بیزنس هیبریدی گذاشته. دیجی کالا صرفا فروشنده نیست، تولید کننده هم هست. تولید کننده محتوا. اون هم از سال ۱۳۸۴. زمانی که من کلاس چهارم ابتدایی بودم یا زمانی که خیلی ها نمیدونستند اینترنت چیه یا زمانی که شاید هیچکس اندازه برادران محمدی از اهمیت محتوا خبر نداشت. به شخصه دیجی کالا رو بیشتر یک ناشر میدونم. چرا؟ چون نه تنها خیلی قبلتر از همه ما از اهمیت محتوا خبرداشت بلکه تونست محتوا رو به شکل کاربردی عرضه کنه. محتوای واقعی تولید کرد. از سر رفع تکلیف یک واحد محتوا ایجاد نکرد که هفته ای یک پست براش تولید کنند که عریضه خالی نباشه.تکرار میکنم، کی این کارو کرد؟ سال ۱۳۸۴. و حالا یک حجم عظیمی از محتوا رو (به علاوه تیمی حرفه ای)در اختیار داره که پرواضح و بدیهی هست، به راحتی قابل رقابت نخواهد بود.
موسسان کافه بازار چه زمانی سعی کردند اندروید رو فارسی کنند؟ ۱۳۸۹. ویکی پدیا به ما میگه اون موقع نسخه های عرضه شده اندروید، فرویو و جینجربرد بودند. یعنی چه زمانی؟ همون زمانی که خیلی از ما احتمالا با مفهوم اسمارت فون هم آشنایی نداشتیم.توسه دهندگی اندروید که بماند، دست بردن در هستهی اصلی سیستم عامل هم که هیچ. اون ها واقعا اولین بودند و با چشم بازهم اول بودند.به سرعت حجمی از بازار رو گرفتندکه خود اون حجم تبدیل به مزیت رقابتی شون شد.
یک چیز دیگه ای که نمیبینیم خیلی از اوقات چیزی هست به اسم جرات یا شجاعت. این نقل معروفه که برادران محمدی پرایدشون رو فروختند برای بوت استرپ بالا آوردن کمپانی ای روی اینترنتی که پرسرعت، استیبل و فراگیر نبود. چند نفر از ما جرات چنین ریسکی رو داریم؟ فرض کنید میشنویم که یک فناوری جدیدی به بازار عرضه شده شینترنت. با یک عمل جراحی کوچک و کار گذاشتن تراشه در مغز آدمها میتونن باهم ارتباط برقرار کنند. هنوز خیلی ضعیفه. یه عالمه استدلال بر ضدش هست. مراجع که اصلا حرام اعلامش کردند. چند نفر از ما حاضریم ماشینمون رو بفروشیم و یک کسب و کار رو روی شینترنت به راه بیاندازیم؟ از ریسک های بزرگ و چشم بسته حمایت نمیکنم اما نباید فراموش کرد میزان بصیرتی که داشتند رو. صرف تقلید حرکات با ریسک بالا ما موفقیت بدست نمیاریم اما میگم این ویژگی نقش اساسی داشته. یا اصلا کافه بازار.
حسام آرماندهی درسش رو در سوئد (اگر اشتباه نکنم) رها میکنه میادومیاد تا یه استارت آپ شکست خورده رو در ایران تحریم شده در خطر جنگ اداره کنه. مطمئنم خیلی از افرادی که به من گفتند بریم اسنپ بعدی رو بزنیم اگر حتا در ترکیه یه کار سطح متوسط داشتند دیگه پشت سرشون رو هم نگاه نمیکردند. طوری برخورد نکنیم انگار برگشتند و رفاه اونجا رو با یک برند ملیون دلاری معاوضه کردند. نه خیر. اون روزها هیچکدوم از ما اسمشون رو هم نشنیده بودیم.
یاهمین طور خانم دانشور موسس تخفیفان. نه تنها درس، بلکه کارش رو هم (که درجات رشدش رو طی کرده بوده) رها میکنه و میاد ایرانی که میدونیم زنها چه شرایطی دارند. برای ایده ش بجنگه. این خیلی اهمیت داره.
موضوع بعدی سطح سواد وتخصص هست. شرایط با ده سال پیش فرق کرده. تعداد زیادی توسعه دهنده وجود دارند که میتونن هرکاری رو انجام بدن. دیگه صرف خود روی اینترنت بودن مزیت رقابتی و نقطه تمایز محسوب نمیشه بلکه حتا موضوعی ضروری محسوب میشه. میخوان با دوملیون تومن دیجی کالا بیارن بالا. اوکی. دیجی کالا که هیچ شما با پنجاه هزارتومن میتونی تو پونیشا کسی رو پیدا کنی، که برات عمل قلب باز کنه(نه چندان جدی:) ) اما آیا این کافیه ؟ نه خیر.
یک رویکرد دیگه که زیاد دیده میشه هم مفهوم ایده از من ، کار از تو هست. هیچ توسعه دهنده ای نمیاد یک سهمی بگیره و روی ایده کسی مجانی کار کنه. اون سال ها برای تخصصش زحمت کشیده و اگه بخواد مجانی کار کنه روی ایده های خودش کار میکنه. پر واضحه. یک آقایی چند وقت پیش از من میخواست در ازای کمتر از یک ملیون تومن یک صفحه تلگرام رو از صفر به صد کا برسونم:)) اولین چیزی که به ذهن میرسه که خب اگر قرار به چنین کاری باشه برای خودم انجامش میدم.ایده استیو جابز مکمل استیو وازنیاک مال پنجاه سال قبله. اگه میخوایم کاری رو انجام بدیم باید بفهمیمش.
اگر میخوایم استارت آپ موفق داشته باشیم از کاری که میخوایم بکنیم باید سردربیاریم. تاسیس فروشگاه اینترنتی، فروش بلیط، تاکسی یاب یا هرچیز دیگه ای بدون یک تیم متخصص حاضر در محل، شبیه تاسیس یک بیمارستان بدون دکتر و پرستاره. سرور بیاد پایین فریلنسر پونیشا نمیاد مشکل رو حل کنه.روزی نیست که آگهی استخدام خنده داری در توییتر دست به دست نشه. آگهی هایی که توسط آدم هایی نوشته شده که مشخصا نمیدونند چی میخوان و نمیدونند دارن چیکار میکنن 🙂
منبع: (+) 🙂
وضمنا این که تو کسب و کار قبلی مون چقدر موفق بودیم چقدر از مثلا املاک یا فست فودمون پول درآوردیم اهمیت زیادی نداره. هر حوزه ای نیاز به تخصص خودش رو داره برای موفق شدن. قوانینی که تودنیای مثلا تولید مربا جواب میدن لزوما تو دنیای آنلاین جواب نمیدن.
بخش آخر: قبول دارم در دنیای امروز احتمال این که کاری انجام بدیم که کسی قبل ما انجام نداده باشه تقریبا صفر هست. اما این به این معنی نیست که ما به کپی هرآنچه هست و نیست رو بیاریم با این استدلال که کپی بد نیست. یک زمانی ایده این بود که هرچی استارت آپ تو آمریکا هست رو کپی کنیم، حالا که تقریبا دیگه آمریکایی ها دارن تموم میشن. ایده اینه که استارت آپ موفق های خودمون رو در شهرهای دیگه کپی کنیم:) اسنپ مشهد، دیجیکالای مشهد، فلان مشهد و … . خب من مخالفم اما دلیلم شخصیه. بذارید توضیح بدم. به نظرم ما بر اساس تفکیک رشد سه نوع استارت آپ داریم:
من رو به خاطر نقاشی بدم ببخشید. محور عمودی رو بگیرید رشد و محور افقی رو بگیرید زمان. نوع اول بزرگترین بخش استارت آپ ها هستند در همه دنیا. بیشتر از ۹۰ درصد اون ها در واقع. شکست میخورند. احتمالا هممون یکی دو موردش رو دیده باشیم و چه خوب که در جریان باشیم یا تجربه کنیم که چطور این اتفاق میفته. نوع دوم استارت آپ های موفقی هستند. اگر سرمایه گذار داشته باشند سر به سر خواهند شد. به سود دهی خواهند رسید و… . در واقع طوری که قرار بوده شرکت ها از ابتدا باشند(قبل از فراگیر شدن اینترنت ). رشد خطی.
نوع سوم که همون گل درشت ها هستند و دقیقا همون هایی هستند که همه میخوان مثل اون ها باشند. رشد نمایی دارند. ممکنه بد شروع کنند، اما اگر در جای درستی از بازار باشند بالاخره موفق میشن. دیجی کالا بعد سه ماه به سود دهی رسیدو کافه بازار تقریبا ورشکست شده بود.
مهم ترین ویژگی شرکت های نوع سوم اینه که در یک بازار رقابتی فعالیت نمیکنند. چطورامکان داره؟ یا یک بازار جدید میسازند که خودشون تمامش رو تصاحب میکنند. یا برای خودشون در یک بازار موجود، مزیت رقابتی ای ایجاد میکنند که فاصله شون رو با رقبا حفظ میکنه. کافه بازار یک بازار کاملا جدید ایجاد کرد(بازاری برای توسعه دهندگان داخلی در حالی که خیلی از کشور های پیشرفته هم هنوز چنین چیزی ندارند) و دیجی کالا مزیت رقابتی بزرگی رو برای خودش توسعه داد. (محتوا)
اکثر شرکت هایی که قراره بعد اون آگهی های پونیشا ایجاد بشند از نوع یک و دو هستند. در واقع در حال حاضر تقریبا غیر ممکنه که یک استارت آپ نوع سه بتونه با برون سپاری هسته اصلیش کارش رو شروع کنه. به شخصه به تقریبا به تمام پیشنهاد هایی که منجر به تاسیس شرکت های نوع یک و دو بشه نه میگم. خیلی از آدم هایی که این پیشنهاد هارو میدن از سختی های ساختن و صاحب یک کسب و کار آنلاین بودن خبر ندارند. درسته که دیجی کالا فقط یک سایته یا اسنپ فقط یک اپلیکیشنه اما بسیاری از چیزهایی در اون پشت وجود داره که ما نمیبینیم. ساختن یک کسب و کار سخت تره. به شخصه ترجیح میدم اگر قراره روحم روبرای تاسیس یک کسب و کار بفروشم اون استارت آپ احتمال رشد نمایی داشته باشه. و رشد نمایی با کپی کردن بدست نمیاد:) نقل قول معروفی وجود داره که زاکربرگ یا بیل گیتس بعدی شبکه اجتماعی یا سیستم عامل نخواهند ساخت.
همیشه در لبه باشید:)
پی نوشت: بعد از نوشتن این متن گزارش سه ماهه آخر اوبر (اسنپ مشابه داخلی اوبر هست) رو خوندم. ظاهرا هنوز در حال ضرر دادن هست.ضررش هم رقم کوچکی نیست. این چی به ما میگه؟ درسته که احتمالا آینده روشنی در انتظارش هست با سرمایه گذاری هایی که در ماشین های خودران انجام داده اما هم زمان ملیون ها دلار پول هم داره میسوزه همچنان. به عنوان مثال مشابه طبعا از شرایط اسنپ خبر ندارم اما اسنپ اگر ضرر هم بده، میتونه دومم بیاره تا رشد کنه. چون راکت اینترنت پشتشه. حالا هی بریم تو پونیشا آگهی بدیم:))
پی نوشت بعدتر: اوه، اینجا رو (+) اسنپ یا اوبر متن باز. برای همه وجود داره میتونید دانلود کنیم همون پنجاه هزارتومن فریلنسر پونیشا رو هم ندیم:)) فکر میکنم دیگه کامل مشخص شد درسته که یک اپلیکیشن یا سایتن. اما چیزهای زیاد دیگه ای این پشت وجود داره که ما نمیبینیم.
پی نوشت آخر: این همه از پونیشا اسم بردیم بگم که خیلی هم شرکت خوب خفنی هستن. تازگی ها هم خلاف جهت رودخونه منتقل کردن خودشون به رشت (+). استارت آپ بسیار شاد و حسرت برانگیزی هستند. داستان خوندنیای هم دارن. امیدوار موفقیت هاشون ادامه پیدا کنه.
صدرا جان مطلبت خیلی عالی بود و چند جای مختلف Share کردم . خیلی از مشتریان هم سراغ شرکت ما میان و میگن دقیقا ک کپی از دیوار درست کنی چقدر هزینه ش میشه ؟ یا مثلا من میخوام دیوار درست کنم ولی جهانی ؟ یا میخوام یه چیزی مثل ترلو درست کنم ولی بهتر! کلا آدم حرفهایی رو در طول روز میشنوه که نمیدونه بخنده یا گریه کنه.
یه روز یکی اومد میگفت من میخوام یک کار آنلاین بکنم ولی سریع به پولم برسم یعنی همین که کارم تموم شد پولم را از مشتری بگیرم. بهش گفتم یا مسافرکشی کن یا کارگری اگه مسافرکشی کنی همون لحظه پولت رو میگیری و کارگری هم دم غروب مزدت خاضره از این سریعتر نمیشه.
یه نفر هم میگفت خوب من اگر با X میلیون سایت دیوار ار درست کنم دیگه هزینه ندارم و میتونم خودم تنهایی سایت رو مدیریت کنم و تلفن هم دارم و تو خونه کار میکنم و بعد سایتم رو به انگلیسی ترجمه میکنم و بعد از تمام دنیا تو سایتم آگهی ثبت میکنند. فکرشو بکن
ممنون بابت این پست خوب
ممنون فواد جان
توییتر هم استقبال نسبتا خوبی شد ازش ظاهرا مشکل خیلی هاست.
این یکی دیوار رو ترجمه کنم خیلی خوب بود:))
اینایی که خیلی پرتن رو میشه توجیح کرد امان از اونایی که یه چیزهایی میدونن. خدارو بنده نیستن. همین خیلی اخیرا. یکی از دوستان با وضع مالی خیلی خوب که احتمالا الان اینجا رو میخونه و راضی باشه:) با اراده ای قوی اومده بود که اسنپ برای مشهد بزنیم. خیلی جدی شصت ملیون اولی رو هم از باباش گرفته بود:) خلاصه داستانیه. به نظرم تقصیر آموزش پرورش هست، وقتی این ها رو مینوشتم هی تو دلم میگفتم بدیهیه که بدیهیه که. حتی خیلی چیزا رو هم نگفتم ولی متاسفانه مشخصه که آدم ها نمیتونن صحیح قیاس کنن اینجور موارد رو. جوش یه جورایی مثل این هرمیا شده. تو بیا سر سه ماه پولدار میشیم:))
جامع و کامل و عالی و حرف حساب…
از لا به لای این نوشته میشد ایده هایی برای «کارآفرینی» گرفت. من هم قبلا فکر میکردم که یک استارت آپ نوشتن شکستن گردن فیل که نیست؛ مشتری هم که آنلاین و در دسترس است و حالا مثلا خیلی هم سخت نیست.
خوشبختانه این حماقت دوام نیافت و به زودی با ویدئوی زیر از مکتب خانه آشنا شدم و دیدم که مثلا مدیرعامل زودفود برای داشتن کسب و کارش بیش از ۱۰۰ نفر پرسنل دارد!
http://maktabkhooneh.org/video/zand-platform-1
پی نوشت: من سال ۸۴ وارد دانشگاه شده بودم 😉
من هم ۹۴ به این توفیق اجباری نائل شدم:)
خب پس یک جایی همراه بوده ایم. من هم سال ۹۴ وارد دانشگاه برونل لندن شدم. راستش خیلی فرق ندارد که در کدام دانشگاه باشی و کجای دنیا. البته توفیق اجباری اصلی «سربازی» است.
فرق که داره یکم :))
امیدورام موفق باشید:) از برگزیت و غیره هم جان سالم بدر ببرید:)
*جینجربرد
ممنون داریوش جان اصلاحش کردم. جالب بود جینجربرد نزدیک هفت هزار صفحه در گوگل ایندکس شده بود و گینگربرد حدود چهارهزارتا:))
یادیه خاطره ای افتادم:) یکی از فامیل های ما در یک جایی که پیشوند مگ داشت کار میکرد. بعد تو یه نمایشگاهی رییس جمهور سابق با همون لحن آشناش گفته بود، به به به به! مج آنلاین. :)) خلاصه دیگه
سلام صدرا-خوبی؟
خیلی اتفاقی بعده مدتها تو فالورای یک بنده خدایی تو گیتهاب دیدم اکانت داری و از اونجا افتادم اینجا!
خیلی خوشحال شدم…
مطالب بلاگتو تا حد زیادی (۷۶٪) خوندم … فقط نمدونم پروژه لاگ رو تازه راش انداختی یا بوده از قدیم و دیگه چیزی نمینویسی توش … چیز باحالی بود ..
و دیگه … ممممممم
بازم بیا طرفا ما … میدونم جا این حرفا اینجا نیس اما حداقل مطمعنم میخونیش اینو!
از طرف همونی ک قرار بود اولین سلفی خوب شدنو باهاش بگیری … D:
اوه. اصلا هم ایمیلت رو دیدم گفتم این خودشه:))) میدونی که چقدر دوستت دارم. دست روزگار نذاشت بیشتر با هم زمان بگذرونیم:) لاگ هنوز دوروز نمیشه راش انداختم از تاریخا معلومه. حالا یه پست مینویسم درباره ش. من به جز این ایمیلت که الان اینجا گذاشتی هیچ چیز دیگه ای ازت ندارم 🙂 حالا این که شماره ت رو عوض کردی یا چی نمیدونم. اما آیدی تلگرامم رو میفرستم برات به ایمیلت یه پیام بده. من از هرگونه قرار ملاقاتی از طرف کامیونیتی سجاد استقبال میکنم:) واقعا هم دلم تنگ شده:) خیلی خسته داغون بودم، خوشحال شدم کامنتت رو دیدم عزیزم. حالا پیام بده بیشتر صحبت میکنیم.
سلام، مطلب طولانی بود و وقت براش گیر نمیاوردم، بالاخره سعادت پیدا شد .
آره … واقعا موافقم با نظرت، زمان و شناخت خیلی مهمه. من هم تجربه استارتاپی تقریبا داشتم و می تونم بگم که سختی و مشکلات، از ناامیدی ها و شکست های رقابتی مالی، موانع اجتماعی کار بعضی مواقع غیر قابل تحمل میشه، ولی از شیرینی اولین موفقتش به هیچ وجه نمیشه گذشت، بی نهایت زیباست .
این درخواست هایی که توی پونیشا مطرح میشه خیلی حرفا برای گفتن دارن، از بی اطلاعی از تجارت الکترونیک گرفته تا فرهنگ بی مطالعه و تحقیق بعضی از ما.
واقعا از تلاش و وقتی که برای مطرح کردن این موضوع مهم گذاشتی خیلی ممنونم.
متشکرم محمدرضا جان.
سلام
با قسمتهایی از گفته های شما کاملا مخالفم،
پیرامون کپی از ایده ها>>> http://www.iwmf.ir/winners/1395
بیشتر این کسب و کارها که کاندید شدن کپی ایده های ایرانی یا نمونه خارجی هستند ، و خیلی موفق عمل کردن.
کپی برداری از ایده خنده دار نیست ، خنده دار اینه که مصرف کننده باشیم.(با هر مبلغی هم میشه کسب و کار آنلاین راه انداخت،مهم مدیریت اونه ، و هر بخشی از کار استارتاپ رو هم میتونی برونسپاری کنی، خودم از برنامه نویس هندی برای سایتم کمک میگیرم بصورت دورکاری، علتش هم قیمت مناسبتر و دانش بیشتر نسبت به ایرانی ها ست!)
یا همین پونیشا که رپورتاژ آگهی براش انجام دادید کپی freelancer.com و نسخه فارسی اون یعنی پارسکدرز هست. (پس اولین بودن خیلی مهم نیست)
شما یه استارتاپ معرفی کنید که کپی از نمونه خارجی نباشه،
در نهایت همین که فردی انگیزه و علاقه به راه اندازی یک استارتاپ یا هر کسب و کاری رو داره هر چند کپی ، شاید هدف اصلیش کسب درآمد باشه اما برای خیلی ها ایجاد شغل میکنه. پس من هم به عنوان یک برنامه نویس یا … باید این کارآفرین رو توجیه کنم و نه با تمسخر از کنارش بگذرم.
متاسفانه با دقت کافی متن رو مطالعه نکردید.
۱: کسی که با دیدن موفقیت دیجی کالا پونیشا یا هر استارت آپ دیگه ای فکر میکنه که میتونه با زدن یک سایت اون موفقیت رو بدست بیاره در اشتباه مطلقه. نود درصد این افراد که پرت از دایره داستان هستند، کمتر از ده درصد ممکنه کسب و کاری بسازندکه رشد خطی داشته باشند. در اون قسمت تاکید کردم که دیدگاه خودمه که به دلایل زیادی نمیخوام یه کسب و کار بسازم که در #بهترین حالت رشد خطی داشته باشه و بخشی از بازار موجودرو تصاحب کنه. نظر شخصیمه و ممکنه نظر شخصی شما این نباشه. تناقضی نمیبینم.
۲: شغل آفرینی شاید از نظر شما، یا ترامپ موضوع ستودنی، مقدس یا هرچی باشه اما من همچین نگاهی بهش ندارم. من یک چیز میشناسم اون هم اسمش ارزش آفرینی هست. اون هم ارزشی که بخشیش برای خودم و شرکتم بمونه. که همونطور که ذکر کردم با کپی به دست نمیاد. و باز هم میگم. ممکنه یک کسب وکار با رشد خطی بسازید مثل مثال هایی که زدید. اما نظر شخصی من چیز دیگه ای هست.
۳: در مورد جمله آخر. من به عنوان یک کارفرما و توسعه دهنده حاضرم چیزی از جیب بدم که اون (مثلا) کارآفرین که تعدادشون کم هم نیست(پس چرا اینقدر بیکار داریم:)؟ )، متوجه بشه وارد چه بازی میشه. اگر متوجه شد و باز هم وارد شد، شاید بوسشم کردم به خاطر سر پردردش. ولی یک: نود درصد نمیدونن دارن چیکار میکنن و شکست میخورند. دو: نظر شخصیم اینه که نمیخوام جز اون ده درصد باشم که احتمالا میدونن چیکار میکنن و احتمالا یک شرکت رقابتی ناشاد میسازند.
۴: زمانی با تیمی کار میکردم که یکی از اعضاش یک برنامه نویس هندی بود، بسیار هم تجربه خوبی داشتم،دوستانی هم دارم که خاطرات خوب مشابهی دارند. اما کاش شما که علاقه مند به کارآفرینی این شغل مقدس هستی از همین داخل شروع کنی چون در پروژه های کوچک و متوسط فاصله دستمزد رو قیمت دلار جبران میکنه. این که نمیتونید برنامه نویس ایرانی پیدا کنید که با همون قیمت کار رو براتون انجام بده احتمالا در شبکه سازی ضعف دارید.
۴٫۵: درآمریکا قوانینی وجود دارند(آنتی تراست شرمن) که اگر ما یک دیجی کالا داشته باشیم احتمالا دولت به شما کمک خواهید کرد که نمونه مشابه با آن را بسازی و رقابت کنی. قانون خوبی هم هست اما مال سال ۱۸۹۰ هست. و عقل سلیم میگه که احتمالا دینامیک کسب و کار از اون زمان تغییر کرده و عملا در کسب وکار های های تک(یاکسب و کار هایی که محصول tangible سخت افزاری ندارند.) گاها رقابت بی معنی و ابترهست. (قیاس کنید سهم موتور جستجو گوگل از بازار رو با نزدیک ترین تعقیب کننده اش بینگ یا سهم مشابه دیجی کالا با نزدیک ترین تعقیب کننده یا کافه بازار با نزدیک ترین تعقیب کننده) در کسب و کار های این چنینی عملا رقابت به فاکتور های متعددی وابسته است و لزوما به نفع مصرف کننده نمیشود. بازار فولاد نیست که چند درجه فولاد داشته باشیم و عامل رقابتی تنها قیمت باشد. شما یک پخش برنج بزنی احتمالا بعد از سرمایه و تلاش مناسب و زمان معقلی بتوانی حدود کمتر ده درصد از بازار برنج ایران رو بگیری. اما فی المثل فروشگاه آنلاین یا موتور جستجو شاید هیچوقت به یک درصد هم نرسه(و نمیرسه). برای همینه که میگم نظر شخصیم اینه که علاقه ندارم در کسب و کار های وب، های تک، که اکثرا محصول سخت افزاری ندارند، وارد بازارهای رقابتی بشم.
۴٫۵: موتور بخار که اختراع شد سالها طول کشید قوانین بهش رسیدند. مدل ذهنی ها از عصر کشاورزی رد شد رسید به عصر صنعتی. ما الان از عصر صنعتی گذشتیم و هنوز عادت نکرده داریم وارد عصر پس از پسا صنعتی میشیم. و طبعا مدل ذهنی ها قوانین و خیلی چیزهای دیگه متناسب تغییر نکرده. این تاکید روی شغل آفرینی و رقابت که نه تنها شما دارید بلکه خیلی از سیاستمداران غربی هم(حتا در اروپا) هنوز دارند. محصول عصر صنعتی شدنه. آپدیت بشید. (مطالعه راه ساده شه. تجربه راه سختش.)
۵:ضمنا ممنون که من رو از جهل درآوردید و فهموندید که پونیشا کپی داخلی فریلنسره. آخه من سواد انگلیسی ندارم تاحالا در مورد کارم به انگلیسی سرچ نکردم. خیلی ممنون.
۵٫۶: یک استارت آپ که کپی نمونه خارجی نباشه؟ بچه های ؛حرف به من؛ مثلا. الان دو استارت آپ دیگه م تو ذهنم هستند که بخاطر شرایط خاصی نمیتونم ازشون اسم ببرم. خودشون هم از خودشون اسم نمیبرند بخاطر حوزه پیچیده ی کاری ای که دارند. همه استارت آپ هایی که میبینید این عزیزان بعضا پر سروصدای ما نیستند، گاها کم سروصداهایی هستند که گردش مالی ای دارند بالاتر از نود درصد همین کاندیداهای لینکی که گذاشتید اما به دلایل فشار های داخل و خارج کمتر جلب توجه میکنند.
۶: تهمت توهین های کامنت شما ناشی از دردی است که احتمالا از خوندن این متن سهم شما شده. که باعث شده کامل و با دقت هم نخونیدش. با همه این صحبت ها خواهش میکنم دوباره و بادقت بخونید بعد که فهمیدید اصلا چه گفتم ، در گام بعد به جای درآمدن در مقام انکار به این فکر کنید که چطور میتوانم از این نکات در راستای بهبود کسب و کارم کمک بگیرم.
سلامت باشید.
سلام
من تازه با وبلاگ شما اشنا شدم البته از طریق یک کانال پزشک پلاس.
اگه عصبانی نشین میخواستم بپرسم (کنجکاو شدم) ببینم چرا از ابراز مخالفت این کاربرahmad اینقدر ناراحت و عصبانی شدین!!
من حین خوندین جواب هاتون یه صورت عصباتی و برافروخته اومد توی ذهنم!!
من در نوشته این شخص توهینی ندیدم!
گفتین “تهمت توهین های کامنت شما ناشی از دردی است که احتمالا از خوندن این متن سهم شما شده.”
نوشته با قسمتی از نوشته شما مخالفم. همین و بعد هم چندتا مثال زده نگفته شما بیسوادین یا نمیدونین. فقط مثال نقض اورده
اگر هم اشتباه کرده میشه بدون ناراحتی و متلک های فراوان جواب داد.
این سوال رو از روی کنجکاوی پرسیدم و البته پر از غلط
خیلی جدی نگیرین. اصلا حذفش کنین
ولی اگه خواستین جواب بدین یه چیز دیگه هم به ذهنم رسید
مثلا در مورد یاست تخفیفان در مورد تهران خوب عمل میکنه و برای شهر های دیگه مثلا شیراز تقریبا چیز بدرد بخوری نداره! و فقط یه سری فروش کالای به درد نخور پیشنهاد میده که از طریق پست از تهران ارسال میشه.
وسایت های مشابه محلی مثل شیراز تخفیف و یکی دوتا دیگه کاربردی ترن!
صدرا من دیروز کتاب dip را میخواندم و همون اولین بودن رو توضیح میداد و میگفت حتی اگر سرمایه و دانش کافی نداری سعی کن یک Niche Market انتخاب کن و اونجا اول باش چون وب جای بهترینهاست و سعی کن در قسمتی از اون بهترین باشی و بیخودی پای توی کفش بقیه کنه یا اگر حتی کپی میکنی یه خلاقیت و تمایزی Bold ایجاد کن. اتفاقا تو کتاب هم ست گادین نموداری رو از مقایسه Top ها با شرکتهای دوم و سوم و … نشون میداد که خیلی اختلاف فاحشی داشتند. همین چند روز پیش هم داشتم به این فکر میکردم که همین کار درسته. ما توی شرکت یک نرم افزاری داریم که کل مشترهاش تو کشور ۵۰۰ شرکت هستند اونهم به زحمت ولی رقیب نداریم کسی وارد این جورها بازارها نمیشه تقریبا اقیانوس آبی است و اگر یه کم تلاش بیشتر کنیم دیگه کسی نه میتونه بهمون برسه و نه حوصله شو داره که باهامون رقابت کنه چون فاصله مون بیشتر میشه. الان هم توی خیلی از شهرها مشتری داریم.
عالی.
(راه ساده اپدیت شدن مطالعه ست) به روایت تصویر
🙂
دقیقا! دقیقا! یعنی پر این سایتهای فریلنسری داخلی از همین نوع درخواستهاس! سایتی مشابه دیجی کالا، اپی مشابه فلان…
من هر وقت اینا رو میبینم مث آقای فردوسی پور، دلم میخواد سرمو بکوبم به میز!
یعنی چی این حرکت اصلا؟! والا!
+همین یکی دو ساعت پیش با وبسایتتون آشنا شدم و با وجود کارهایی که باید انجام بدم، مطالب خوبتون رو بهونهی اهمال کاری خودم میکنم!!!
تا باشه، باشه از این اهمال کاری ها:))ممنون.
سلام صدرای عزیز .
توی وبلاگ ها سعی می کنم خیلی کم کامنت بذارم . هم به خاطر سواد کمی که دارم و هم به خاطر نداشتن درک صحیح از گفته های طرف مقابل .
هر چقدر که زور آوردم نتونستم که کامنت نذارم . حرف های دل من رو به طور خیلی شفاف و دقیقی بیان کردی .
توی این ۹ سال اکثر شرکت هایی رو که رفتم با این واژه های مشابهی که تو نوشتی ، سَرَم رو به درد آوردن .
چند وقت پیش بود (حدود دو سال پیش) برای معماری و طراحی نرم افزار گمرک دعوت شدم به یکی از ارگان های تهرانی .
خیلی جالب بود ؛ ۱۰۰ میلیون دلار بودجه گرفته بودن و می خواستند که سامانه گمرک سوئیس رو تقلید کنند . هیچ کدوم از طراحان نرم افزار و معمارانی که اونجا حضور داشتند ، از بزرگی و وسعتی که نرم افزار در آینده پیدا می کنند ، اطلاع نداشتندو فقط وفقط می خواستند که تقلید کنند .
خلاصه الان هم درست و حسابی کار نمی کنه
بعد از حدود سه هفته دردسر و بحث آخرش اومدم بیرون و می دونستم که این کار کار نمی شه .
خواستم یه چیزی بگم اما دیدم تو کاملا بسط دادی و توضیح دادی .
فقط این رو خواستم بگم که توی وبلاگت به طور تمام و کمال گشتم و کیف کردم و لذت بردم .
موفق باشی و انشالله بتونی که هر روز بهتر از دیروز بنویسی .
سعید فعله گری
[…] حتی سورس کد اکثر اپلیکشین های مشهور دنیا در اینترنت به رایگان وجود […]
قشنگترین چیزی که با موضوع پست شما در ارتباط باشه، برای مدیر من در ایران اتفاق افتاده بود. توی شرکتی کار می کرد و یکی از همین تازه به دوران رسیده ها دقیقا با همین دیالوگ رفته بود سراغش:
مهندس، تو که کامپیوترت خوبه (!). یه گرافیست خوب هم پیدا کردم که زیر دست خودت کار کنه، دو تایی ان شاءالله یه ویندوز!!!!!! درست کنید.
برای خودم هم یکبار موردی پیش اومد که طرف از من پرسید یه اپلیکیشن کارتخوان بخوام بنویسم خرجش چقدر میشه؟ گفتم مثلا فلان قدر. برگشت گفت: اوه چه خبره؟! مگه چند خط قراره برنامه اش بشه؟!
هستن متاسفانه، زیاد هم هستن:)
با توجه به این مطلب یه سوال برام پیش اومده
یه دوستی دارم که عمده فروش لوازم التحریر هست و با توجه به اینکه سایت تخصصی و درست و حسابی فروش لوازم التحریر نداریم بهش پیشنهاد کردم روی ایده فروشگاه انلاین فروش سرمایه گذاری بکنه.
البته دیجی کالا هم نوشت افزار میفروشه ولی به نظر من خیلی مناسب نیست و البته کالاهاش رو کمی گرون میده.
نکته۱: البته یه سایت فروش انلاین نیم بند هم داره که جهت خالی نبودن عریضه راه انداخته و خودش هم جدی نمیگیره و عمده کارش به صورت سنتی هست. سایتش خیلی بده و حتی من هم بهش گفتم حتی خود منم راغب به خرید از همچین سایتی نیستم ولی با این وجود با توجه به قیمت های مناسبی که داره هر از گاهی سفارشاتی از جاهای مختلف کشور (مثلا تهران) میگیره که خودش هم تعجب میکنه!!
نکته ۲: یه نکته جالب دیگه اینکه وقتی کلمه “پاپکو” رو گوگل کنید سایتش جزو چند نتیجه اول هست(www.hafeztahrir.ir ) که البته خودش هم از این نتیجه تعجب میکنه. چون هیچ کار خاصی انجام نداده . خدا میدونه چند نفر برا رسیدن به صفحه اول گوگل چه کارها که نکردن! و اینکه محصولات پاپکو هم زیاد نداره!!!
(اگه شما دلیلش رو متوجه شدین خواهش میکنم توضیح بدین چون برا منم خیلی سواله)
و همین مطلب هم وضعیت فروشگاه های اینترنتی نوشت افزار رو توضیح میده.
اگه سایت رو بررسی کرده باشین متوجه شدین که توی شهر کوچیک هستیم.
با این شرایط من بهش پیشنهاد کردم که به شهر بزرگتر بره مثلا شیراز و خیلی جدی تر روی فروش اینترنتی سرمایه گذاری کنه.حتی خودم هم وسوسه شدم باهاش شریک بشم
با توجه به این شرایط میخواستم نظر شما رو هم بدونم که احیانا اشتباه راهنمایی یا گمراهش نکنم.
متاسفانه نمیرسم به کامنتهایی که برای پستهای قدیمی گذاشته میشه پاسخ بدم. زمان زیادی از نوشته شدن این متن میگذره و بخشهایی از متن رو موافق نیستم. در مورد سوالتون راهنمایی که میتونم بکنم اینه که در مورد مفهموم niche market تحقیق کنید.
سلام
فرست آو آل تشکر بابت متنتون
و ادر آخر اینکه توی حوزه کسب و کارهای اینترنتی چه کتاب هایی رو پیشنهاد میکنید یا اینکه اگه راهنمایی برای شروع مطالعه تو این حوزه دارین ممنون میشم
و یکی بعد از آخر اینکه قالبو دوسداشتم
به نام الله یکتا
سلام صدرای عزیز
خیلی اتفاقی با وبلاگت آشنا شدم و مطالب سایتت خوندم ، خیلی خیلی مطالب فوق العاده و خوبی نوشتی ، واقعا این مطلبی که نوشتی بی نهایت عالی بود ، به قول ست گودین در کتاب گاو بنفش اگه بخای تو هر بیزینسی موفق بشی باید گاو بنفش ارائه بدهی اما گاو بنفش هم شرط لازم هست و کافی نیست ، دوران تبلیغات و بنر و این چیزها گذشته واقعا ، و به نظر من همون حالت رشد خطی هم که گفتی دیگه با صرف کلی پول و تبلیغات نمیشه بهش دست پیدا کرد چون تبلیغات دیگه معنایی نداره که برات رشد خطی ایجاد کنه باید فقط و فقط گاو بنفش ارائه بدهی حالا گاو بنفش میتونه تو خیلی زمینه ها باشه فقط این نیست که یه کار جدید و نو باشه ، تو حتی همون بازارهایی که هست اگه میخای رشد کنی و موفق بشی باید گاو بنفش ارائه بدی که جلب توجه کنی ، بتونی به قول ست گودین پذیرش کنندگان اولیه رو با خودت همراه کنی و با همراهی اونها و تبلیغات دهانی اونها سهم اصلی بازار رو بدست بیاری مثلا مثل شرکت ikea درست وسایل خانه ارائه داد که قبلا وجود داشت ولی با قیمت حدود ۳۰ درصد پایین تر و با کیفیت بالاتر از حالت های موجود این کار کرد ، ایم همون گاو بنفش ikea بود ، حالا اینکه چه جوری تونسته قیمت پایین تر بیاره و کیفیت بالاتر دیگه برمیگرده به همون تفکر ikea ، البته محصولات از لحاظ ظاهری هم خیلی تفاوت داده شد بعدها ، خلاصه سرت در نیارم دوستان اول ببینن به چی علاقه دارن واقعا حوزه ای که علاقه دارن و توش کار کنن و تجربه کسب کنن و قطعا تو دل اون تجربیات که همراه با عشق به انجام دادن کار هست یه مشکلی پیدا میکنن که میتونن حل کنن یا یه نوآوری رو بدست خواهند آورد و قطعا با انجام اون به موفقیت عظیم مالی هم میرسند ، ولی با کپی کاری راه به جایی نخواهند برد ، دنبال گاو بنفش خودمون تو حوزه ای که بهش علاقه داریم باشیم نه کپی کاری …….. و یه مثال خوب تو این نصیحت آخر شرکت جیم شارک هست که تولید کننده ی لباسهای ورزشی هست و تو ۴ سال اخیر با وجود برندهایی مثل آدیداس و نایک و …… با عرضه گاو بنفش خودش که توصیه میکنم داستان موفقیتش رو بخوانید به شرکتی ۱۰۰ میلیون پوندی تبدیل شده .
موفق باشی و از مطالب خوبت نهایت لذت بردم …..
چیزی که من فهمیدم از فضای انلاین اینه که همه ی اونهایی که قبل از فراگیر شدن اینترنت کسب و کار داشتن در فضای انلاین هم موفق هستن، مثال بلیط هواپیما که زدی یک نمونه خوبه ، ما آدم های فنی اصلا نمیدونیم چم و خم کار بلیط هواپیما چیه اونم تو کشور خودمون که هیچی شفاف نیست، یا اگه بخوای فروشگاه اینترنتی راه بندازی نمیدونی یه تیشرت ساده رو از کجا و چطور بخری که برات حاشیه سود داشته باشه ، هستن کسایی که مثلا لباس رو کیلویی میخرن و تو سایتشون موجود میکنن واسه همینه که میگن کاری نداره یه سایت میزنیم پولدار میشیم ، ولی آدم های عادی عمرا دستشون به همچین منابعی نمیرسه