اصل سوال تقریبا غلط است. غلط هم نباشد دارد تنها، به بخشی از مسئله نگاه میکند. ابتدا میپرسد چرا دنیا و حتا خود ما به حوادث اروپا بیشتر محل میگذاریم. بعد هم با لحنی حق به جانب میگوید مگر خون آن ها رنگی تر است؟
در واقع در گام اول یک اتفاق رسانه ای حاصل سیستم را مطرح میکند بعد بلافاصله سعی میکند، آن را نقد اخلاقی کند.
حقیقت این است که سیستمی که بدون آگاهی کار میکند را نمیشود، نقد اخلاقی کرد. نمیشود گفت چرا سهام اپل بعد مرگ جابز افزایش پیدا کرد و وال استریت خوشحال شد، آخر این چه دنیای بی رحمی است؟ این دیدگاه در بهترین حالت کودکانه و معصومانه است اگر نگویم سطحی و احمقانه.
رسانه، مخصوصا بعد از ظهور شبکه های اجتماعی تبدیل به یک سیستم بدون مالک شده است. مدیریت مرکزی ندارد. خودش کار میکند. یک سیستم پیچیده است. که ماهم جزوی از آن هستیم. اخلاق در آن معنای خاصی ندارد چرا که متولی هم ندارد. اما ارزش خبری در آن معنا دارد.
در نظریه اطلاعات میگویند ارزش یک خبر به تعداد گزاره هایی است که نقض میکند. مثلا این که صدرا در مورد شکل گیری هولدینگ آلفابت در وبلاگش اظهار نظر کرده است، ارزش خبری چندانی ندارد و نتیجتا بازخورد چندانی هم نمیگیرد، چرا که یک روتین اتفاق افتاده. ما از قبل میدانیم صدرا به تکنولوژی علاقه دارد و درباره آن مینویسد. اما اگر بگویند که صدرا میخواهد فیلم خودکشی اش را در پریسکوپ استریم کند، گزاره های سابق نقض شده اند. ما انتظار نداریم چنین اتفاقی از صدرا سر بزند و سیستم نتیجتا بیشتر واکنش میدهد.
در مورد حوادث فرانسه و قیاس آن باعراق داستان همین است. این که در عراق یک مسلمان، مسلمانانی از فرقه ی دیگری را کشته است، ارزش خبری اش، کمتر از یک حمله تروریستی در پاریس است. چرا که گزاره موجود در ذهن بشر امروز برای خاورمیانه ناامنی است و برای اروپا آرامش. نتیجه واضح است سیستم پیچیده که شامل همه ما میشود، واکنش بیشتری به اتفاق فرانسه میدهد چون گزاره های بیشتری نقض شده است. این نه کار شیطان بزرگ و تسلط رسانه های غربی است، نه تقصیر بی رحمی و از بین رفتن انسانیت. این کار خود ماست و طبیعی هم هست، اعتراض به چنین چیزی همانقدر احمقانه است که اعتراض کردن به زلزله.
از طرفی دیگر یک نکته مهم هم وجود دارد. عراق یک کشور درگیر جنگ داخلی است و افکار تندرو سراسر آن را فرا گرفته اند. عراق و عرب نشانه ی داعش و تندروی هستند. اما فرانسه نشانه ی آزادی و دموکراسی. مهم نیست که این گزاره ها چقدر صحیحند یا من آن را چقدر قبول دارم، مهم این است که این سمبول ها در دنیا پذیرفته شده است. حمله به فرانسه فقط حمله به مردم بی گناه نیست، حمله به ایده ی دموکراسی و آزادی است،(به قول ادبیات چپ حمله به سرمایه داری) آن هم در دنیای مدرن، آن هم در پایان تاریخ فوکویاما. طبیعی است که جامعه شناس و فیلسوف و … روی آن تحلیل بیشتری انجام میدهند. این یک کیس علمی بسیار مهم است و ارزش بررسی دارد. فارغ همه جنبه های اخلاقی که نگران آن هستیم.
خب حالا میرسیم به سوال اصلی : آیا فارغ از بحث سیستم و در سطح فردی، بیشتر ناراحت شدن برای فرانسه غیر اخلاقی است؟
سوال جالبی است. دردنیایی که به عنوان یک سیاستمدار بخواهیم پشت میکروفون درمورد اخلاقیات صحبت کنیم، خون و جان انسان ها برابر است قطعا. مرگ یک انسان عراقی همانقدر باید ناراحت کننده باشد که مرگ یک انسان فرانسوی. اما همین که از پشت میکروفون کنار بیاییم چند سوال مطرح میشود. آیا از مردن همسایه مان به اندازه مردن پدرمان ناراحت میشویم؟ فرض میگیریم که این پرسش مغلطه دارد و قیاس مع الفارغ است. آیا از مردن کسی که اورا به هرنحوی میشناسیم، بیشتر ناراحت میشویم یا از مردن کسی که نمیشناسیم؟ مشخص است. ما انسانیم. مسلما اگر در رابطه عاطفی با فردی باشیم از دست دادن او مارا بیشتر ناراحت میکند به نسبت از دست دادن کسی که اورا کمتر میشناسیم. انسان همین است. اگر کسی با مردم عراق بیشتر همبستگی روحی احساس میکند طبیعی است که از کشته شدن آن ها بیشتر احساس ناراحت شدن بکند. اگر کسی هم در مورد مردم فرانسه این چنین است، خب حق طبیعی اوست که در مورد فرانسه بیشتر ناراحت باشد.
کسی که میگوید بیشتر ناراحت شدن برای مردم فرانسه غیراخلاقی است اگر ازفوت کیارستمی هم ناراحت شده است، کار غیر اخلاقی انجام داده. چرا که در همان لحظه و همان روز هزاران انسان دیگر در سراسر دنیا به دلایل مختلف مرده اند و او برای مردن آن ها کمتر ناراحت شده است.
یکی ممکن است از بعد دینی نگاه کند و حس کند با انسان عراقی نزدیک تر است و از این که برادر مسلمانش کشته شده غمگین شود. کس دیگر ممکن است بعد تاریخی را نگاه کند و بگوید تمدن فرانسه برای چیزی که امروز بدست آورده (آزادی و دموکراسی) زحمت کشیده و حقش نیست که این چنین آن را از دست بدهد و ممکن است بیشتر ناراحت شود از اتفاق فرانسه. به هیچ کدام هیچ اشکال اخلاقی وارد نیست.
اما یک نکته را از یاد نبریم. کمتر ناراحت شدن با خوشحال شدن متفاوت است. آن کس که از مردن حتا یک داعشی لبخند میزند و خوشحال است، نیاز دارد که در آینه به خودش نگاهی بیاندازد. آنکس که با لبخند خبر کشته شدن انسان های بی گناه و بیخبر از سیاست را اعلام میکند و میگوید به حقشان رسیدند یا دامن خودشان را گرفت، خیلی خیلی باید نگران وجه انسان بودنش باشد.
پی نوشت: نوشته ی مهم محمدرضا شعبانعلی در مورد حوادث تروریستی را بخوانید.(+)
سلام صدرا
موضوع مهم و جالبی بود به نظرم مخصوصا بحث آخر که به معنی آزادی اندیشه و عقاید است.
به نظرم جدا از این موضوع و اگر بخواهیم کمی به جلوتر برویم شاید همدردی من با کشور همسایه نه به خاظر رابطه نژادی و دینی و عقیدتی بلکه به خاطر احتمال جبران این موضوع باشد طوریکه عموما زمانی که افغانها پنهاهنده شدند به ایران آمده اند و زمانی که کردهای عراق پناهنده شده اند به ایران آمدند و الان هم از شهرهای کردنشین وقتی اوضاع کسب و کار خراب می شود نزدیکترین و بهترین جا و سهل ترین جا برایشان عراق و اربیل است که حتی نزدیکتر از تهران است . یعنی این نزدیکی و همسایه بودن یکی از علل میتواند باشد و اینکه فرصت جبران برای هر دو کشور یا ملت وجود داشته است. اما لزوما نباید کسی بر من ایراد بگیرد که چرا برای فرانسوی ها بیشتر ناراحتم . هر چند وقتی کسانی را در تهران میبینم که شمع به دست برای یادبود فرانسه به خیابانها آمدند و از پلهایی در تهارن میگذشتند که زیرش کارتن خوابهای ایرانی بودند و یا همین افراد برای هنرمندان در بند ایرانی و کشته شدگان عقیدتی و سیاسی حتی کبریتی هم در تهران روشن نکردند دیگر به این فکر نمیکنم که این تصمیم یک تصمیم هوشمندانه است و حتما تحلیلی شبیه تحلیل صدرا پشت آن است یعنی احترام به فرانسه ای که با ولتر و روسو و انقلابش تمدن و آزادی رو ساخته . من در اون لحظه به یقین برایم ثابت می شود که فقط عامل ترس باعث شده کاریکاتوریست زندانی ایرانی را فراموش کنم و برای فرانسوی ها شمع روشن کنم.
از یک جنبه دیگری هم میشود نگاه کرد اینکه الزاما طرف مقابل من که فرانسه باشد با من این نزدیکی را حس نکند و او هم خودش را با ملت آمریکا نزدیک ببیند یعنی ترجیح او کشوری در خاورمیانه نباشد و تمایلی هم به جبران محبت من نداشته باشد و خود را به آمریکا نزدیک ببیند چرا که همچنان که شما کل ملت عرب یا همسایه ها مرزی را از بک جنس خواندید شخص ساکن فرانسه هم من و صدرا را به عنوان نمونه های خوب جدا نخواهد کرد و کل ایران را عقب مانده و یا تروریست فرض میکند و خشک و تر را به کل با هم خواهد سوزاند. مقصود من اینه که با وجود انتخاب آگاهانه شما در خصوص تحلیلی که کردید اگر طرف مقابل یعنی فرانسه رفتار عکسی با شما داشت و یا ملت فلسطینی که چند سال دیش اظهار کرده بودند خون ایرانیان که برای ما فرستادند پس میدهیم حداقل در این موارد شوکه نشویم و به این فکر کنیم که شاید ترجیح طرف مقابل ما نیستیم چون همیشه ترجیح طرف مقال یک ملت بهتر است نه یک ملت همتراز با بدتر شاید تر جیح فرانسه هم برای همدردی آمریکا باشد.
چون تصمیم گرفتم که توی روزنوشتها و متمم پست های چالشی یا سیاسی ننویسم ترجیحا میام اینجا میبخشی خلاصه :)
فواد جان قبل از پاسخ اصلی دو تا نکته به نظرم میرسه که بگم
اول این که این دسته بندی ایرانی عرب و اروپا تو ذهن من چندان جدی گرفته نمیشه. همیشه به بازه های زمانی خیلی بزرگ نگاه میکنم و هرچه که میبینم بیشتر از جنس نژاد بشره تا قومیت یا محل زندگیش. این به این معنی نیست که متوجه واقعیت امروز نیستم، کما که میبینی با همین تقسیم بندی ها هرچه که مینویسم رو میبرم جلو اما چون بخش دوم نوشته در مورد یک احساس درونی بود و میدونیم احساسات لزوما درگیر منطق و محاسبه نیستند و سعی کردم بیشتر رو این که احساسات پیرو منطق شخصی اند ، داستان رو پیش ببرم.
نکته دیگه اینه که من طرف خاصی رو نگرفتم چون واقعا طرف خاصی هم نیستم فقط سعی کردم سوال رو تحلیل کنم اما فارغ از این که بخوایم موضع دفاعی بگیریم در مقابل صحبتت باید بگم که اگر بخوایم وارد محاسبه بشیم تو این زمینه خب حرف زیاده. به عنوان مثال(صرفا مثال) فقط یک مورد رو مطرح میکنم:
اگر از در محاسبه برای خرج کردن احساساتمون در مورد حوادث تروریستی چند سال اخیر دربیایم به شکلی که شما محاسبه کردی، باید به این نگاه کرد که سیاستمدار راست غربی امروز(مرکل و اوباما به عنوان سردم داران این قصه) با انسان دوستی بی محاسبه و غیر سیستمی و باز کردن مرز ها روی مهاجران (که از نظر من احتمالا خیلی نیت خوبی پشتش هست) دارم کشورهاشون رو و نتیجتا دنیا توی بحران فرو میبرند که ممکنه چندسال دیگه نتیجه ش رو ببینیم. هر حادثه ی تروریستی که اتفاق میفته یعنی رفتن توده ی مردم اروپا و آمریکا به سمت چپ تندرو و مذهبی و اسلام ستیز. کما که داریم میبینیم موجودی مثل ترامپ از پشت زیاده روی های انسان دوستانه ی اوباما داره در میاد. این چیزیه که متاسفانه تو تاریخ نمینویسند. ما مشابه این شرایط رو در کشور خودمون هم تجربه کردیم. توده با احساسات جمعی تصمیم میگره نه با منطق روشنفکرانه . ما خوب میدونیم اگر در اونجا هم تندرو ها قدرت رو بدست بگیرند، در خوشبینانه ترین حالت کاملا مستقیم به ضرر انسان خاورمیانه ای که من و شما هستیم، میشه و در حالت بدبینانه ممکنه تا از بین رفتن نسل بشر از روی زمین هم پیش بره. پس فارغ ازاین که چه نیتی پشتش هست، من شمع روشن کردن جلوی یک سفارت رو(کاری که خودم هیچ وقت نخواهم کرد) در بدبینانه ترین حالت بی فایده میدونم اما اون رو به هیچ وجه تقبیح نمیکنم. اگر قرار به محاسبه ی سود و ضرر باشه، دلسوزی برای اروپا و فرانسه و بیشتر ناراحت شدن از اون منطقی تر به نظر میاد. فارغ از این که انسان فرانسوی حاضر میشه ساندویچ نون پنیرش رو با من نصف کنه یا نه؟ (چرا فراموش میکنیم که کشور ما هشت سال در حال جنگ با همین عراق ایرانی دوست بود؟ و بارها نشون داده که اگه پاش برسه حاضره ساندویچ من رو هم از دستم در بیاره) این که فرانسوی صدرا رو عرب بدونه مهم نیست، اما این که آمریکایی به ترامپ رای نده چون ترامپ اسلام ستیزه مهمه.
باز هم تاکید میکنم که این موضع اصلی من نیست و باز هم تاکید میکنم که این تنها یکی از استدلال هاست که چرا منطقیه برای فرانسه بیشتر واکنش نشون بدیم و سعی کنیم از حجم تصویر وحشتناکی که از ما بوجود اومده کمی بکاهیم تا اون روزی که ازش باید بترسیم دورتر بشه. انفجار در فرانسه خیلی بیشتر از انفجار در عراق به ضرر انسان ایرانی و خاورمیانه ای امروزه. بازهم میگم ، هرکس ازاده بر اساس منطق و یا حتا بی منطقی خودش از یکی از این حوادث بیشتر ناراحت بشه.
——————————————–
فواد جان، حس میکنم در مورد مفاهیمی مثل منطقی بودن، شجاعت و حقیقت کمی انعطاف ناپذیر برخورد میکنی. اصرار روی حقیقت لزوما به نفع ما نیست. اعتراض به هر نحوی هم همین طور. کمی پایین تر در مورد میانه رو بودن نوشتم و گفتم که به نظرم در سطح عمل پراگماتیک سیاسی امروز بهترین استراتژی هست که در دست داریم، فارغ از این که من به چی فکر میکنم و به چی اعتقاد دارم. تاریخ نشون داده منطقی ترین انسان های تاریخ هم اشتباهات خودشون رو داشتن. فکر میکنم همونطور که نمیتونیم نرم افزار بدون باگ بنویسیم، هیچ کدوم از ما هم منطق رو در سطح ایده آلش نمیتونیم بدست بیاریم. پس چرا این چنین بنیادگرایانه طور روش حقیقت اصرار میکنیم؟ این که جایی که ما داریم زندگی میکنم به کلا بر مبنای باگ ها نوشته شده است را میفهمم و غیر منطقی و غیر طبیعی بودن محیط را. اما راه حل شما رو راه حل مناسبی نمیدونم.
با احترام
ممنونم صدرا
در خصوص اینکه هر کسی آزاده نظر خودش رو بگه حرفی نیست و من هم چون دیدم زوایای دیگری از این موضوع دیده نشده فقط خواستم اونها رو نشون بدم و اصلا قصدم ارایه راه حل نیست چون یقین دارم که راه حل خود به خود در مواجه با مشکلات به وجود می آید و در لحظه صورت می گیرد نگاهی به تمام جریانهای اجتماعی و سیاسی میتواند این را مشخص کند که راه حل زاییده ی جریان و در بطن آن بوده است.ولی زوایایی که بهش اشاره کردم از انگیزه انسانها نشات میگیره و عاملشون درونی است تا بیرونی همانطور که تمام طرفداران چپ یا راست یا فرانسه و دنیای عرب لزوما فکر یکسانی ندارند و کنش و واکنش های سیاسی باعث به وجود آمدن انواع دیدگاه مختلف شده و اگر من کسی را در کنارم دیدم که چون من بروی آرمانهای شبیه من اصرار دارد قبل از خوشحال شدن باید فکر کنم آیا انگیزه او هم مثل من است یا نه؟ و تا کی کنارم میماند؟
صحبت کردن در خصوص مسایل سیاسی و اجتماعی بیشتر با عمل شدنی است تا کلمات و شاید بزنگاه های تاریخی مشخص میکند که چه کسی چگونه و بر چه اساسی تصمیم می گیرد و همیشه در خصوص هر موضوعی وقتی مشکل از ما جداست و ما ناظر بیرونی هستیم قضاوت و عملکردمان حساب شده و متکی بر تحلیل است ولی وقتی مشکل در دستمان باشد نه فرصت تحلیل خواهیم داشت نه گوشی برای شنیدن تحلیل باقی مانده است.
توی خلبان جنگ اگزو پری مطلب جالبی نوشته که مضمونش اینه :
میگه دفاع یک انسان از یک انسان رو معمولا انجام می دهند و فداکاری یک فرد برای جامعه هم همینطور چون در شرایط جنگ این امر نشانه شهامت آن سرباز است ولی شعور یک جامعه زمانی به حد اعلا و شرافت خودش میرسه که یک جمع کثیر به خاطر فقط یک انسان ایستادگی کند و نگوید یک نفر چیزی نیست و به جای سود و زیان و عمل ریاضی جمع و تفریق نه برای یک شخص و فردیت او بلکه به خاطر احترام به انسانیت که جانمایه خودشان نیز هست این کار را بکند. پاراگراف دقیقش رو اگر پیدا کنم برات می فرستم.
بازم بنویس صدرا نوشته هات رو میخونم و دوست دارم فارغ از اختلاف نظر.