پیش نوشت: در دوران دبیرستان به دفعات با بعضی از دوستانم وبلاگ های به قول خودمان زیرزمینی ایجاد کردیم که فقط افراد دارای لینک و پسورد میتوانستند مطالبش را بخوانند.مقادیر کمی از چیز هایی که آن جاها نوشته بودم قابل عمومی بودن هستند، که به مرور منتشرشان میکنم.متن زیر یکی از آن هاست.۱٫من زمان های زیادی را صرف فکر کردن به این موضوع کرده ام که خلاقیت از کجا می آید. همیشه دلایلی نظیر مطالعه ی زیاد ، اندازه ی غیر طبیعی مغز ، محدودیت در دسترسی به تفریحات روزمره، گوش کردن زیاد به موسیقی را دخیل می دانم .اما باید بگویم همه این ها هست و این نیست.شما یا شانس آورده اید در برابر سیل سرمایی که از هفت سالگی مغز شما را منجمد میکند ایستادگی کرده اید یا یخ زده اید.تمام تفاوت انسان خلاق و غیر خلاق در همین نقطه خلاصه میشود.
۲٫حقیقت این است که خلاقیت هست چون هست. منکر اکتسابی بودن آن نمیشوم اما باور کنید خیلی سخت است ادمی که ۲۵ سال از عمر مغزش را صرف بلغور کردن محتوایات کتاب های درسی کرده است را پای میز خلاقیت نشاند. بگذارید حرفم را عوض کنم، همه ی انسان ها از ایتدا خلاق به دنیا می آیند ، اما شرایطی محیطی به سنگ شدن جریان سیال ذهنی آن ها منجر میشود.حقیقت این است که اگر در جستجوی نیروی خلاق هستید باید در مهد های کودک دنبال آن بگردید.
۳٫میزان خلاقیت یک جامعه کاملا در میزان پیشرفت آن موثر است ، کاملا به این دلیل ساده که انسان های خلاق نسل بشر را پیش میبرند.آن ها قوانین را میشکنند تا ان ها را از نو بسازند.تصور جامعه ای که انسان های خلاق سراسر آن را پر کرده اند مسلما به مدینه ی فاضله نمی انجامد، اما با یاید قبول کرد ما به ان ها نیاز داریم. بی نظمی بهتر از نظم بیمار است. از دل بی نظمی دنیا های جدید سر بر می آورند.دنیا های جدید رویا های جدید می سازند و این یعنی پیشرفت.
۴٫از نظر سیاسی به نفع حکومت های خودکامه است که افراد غیر خلاق بار بیاورند.مهم ترین شاخصه ی یک فرد خلاق سوال چرا است. کنجکاوی در پیدا کردن علل چیزی نیست که دیکتاتور ها تاب بیاورند.بله چشم خیلی سخت بر زبان یک فرد خلاق می آید.خلاقیت نیاز مند آزادی است .ازادی پونه ی مار خودکامگی است.اما خودکامه برای ماندن در قدرت نیاز به پیشرفت دارد .پیشرفت هم نیاز به خلاقیت.همین تضاد است که باعث تضعیف و در نهایت فروپاشی نظام خود کامه میشود ، حتا در یک شرکت هم میشود نظام خودکامه داشت.صرفا برداشت سیاسی نداشته باشید.ما باید ممنون دار خلاقیت باشیم.زیرا نه تنها به صاحبانش کمک میکند بلکه مانند خورشید همه را از منفعت خویش بهره مند می سازد.
۵٫حقیقت تلخی که در مورد خلاقیت وجود دارد این است که خلاقیت وجود ندارد.نگاهی به دور بر خودتان بیندازید.هر چه که به چشمتان میخورد از لباس تنتان تا میز کارتان و هر چیزی که مصنوع دست انسان است در زمان بوجود آمدنش خلاقیت محسوب میشده در حالی که اکنون جزیی از زندگی روز مره است. واقعیت این است که کسانی که اسم خلاق بر آن ها میگذاریم تنها کاشفانی اند برای چیز هایی که در بستر زمان حیاتشان وجود دارد.آن ها را به زندگی روزمره وارد میکنند و بعد ناپدید میشوند.مثل قطره بارانی که وارد دریا میشود.خلاقیت های ما موجودیت اندکی میگیرند، سپس شناسه ی روزمرگی به آن ها میخورد وبعد مثل دنیای هری پاتر با یک صدای بشکن تق ناپدید میشوند.
پی نوشت : زمان نوشتن این ها احتمالا ۱۶ ساله بوده ام، زیاد سخت نگیرید.
سلام؛ نوشتهٔ خیلی خوبی بود 🙂 یک درخواستی دارم اگر ممکنه قالب بلاگ رو برام بفرستید:
azbshiri@gmail.com
درود
من هر چی میخام به خودم بقبولونم که شما شونزده سالتون بوده و این متن رو نوشتین نمیشه. یا اینکه میفرمایین الان یه جوجه دانشجوی بیست ساله هستین. درون مایه این حرفها احتیاج به کتاب خواندن، تفکر کردن، دوباره کتاب خواندن و گذر عمر داره. به هر حال ممنونم از این که این مطالب رو میذارین. موفق باشید