شرکت‌های بزرگ چگونه اولین کاربرانشون رو پیدا کرده‌اند؟

۱۳ دیدگاه‌ها

رفع مسئولیت: نگارنده‌ی این مطلب تا به حال کسب‌وکار موفقی خلق نکرده‌ است. بیشتر موضوعات این نوشته، مبتنی بر مطالعات شخصی نویسنده‌ است و نه لزوما تجربه‌اش. در حین خواندن این موضوع را در نظر داشته باشید.

روزهای اول آغاز یک کسب و کار نوپا حیاتی‌ترین روزهای اون هستند، اگر کسب و کار رو شبیه به یک نوزاد در نظر بگیریم، کارمون ساده میشه. یک نوزاد هرچند ضعیف، ناتوان و شدیدا وابسته به نگه‌داری والدینش هست،اما اگر از اون روزها به سلامت بیرون بیاد، میتونه پتانسیل این رو داشته باشه که در پنجاه سال آینده حتی رییس جمهور بشه. یک کسب و کار هم احتمالا همینه، مشتری/کاربر برای یک کسب وکار در روزهای اول مثل شیر مادر میمونه برای نوزاد. اگر غذا نباشه سخت میشه دووم آورد.همینطور اگر مشتری نباشه. من همیشه دغدغه‌ی این موضوع رو داشتم که چطور اولین یوزرها رو میشه بدست آورد. اگر بودجه‌ی خوبی داشته باشید، مارکتینگ کارسختی نیست اما اگر بخواید بوت‌استرپ کنید، مهمه که بدونید چطور با کمترین هزینه بیشترین بهره بدست میاد. از این سایت و چند منبع دیگه برای دونستن داستان سرویس‌های بزرگ در روزهای اول استفاده کردم و برای دونستن داستان دوتا سرویس ایرانی که دربارشون کنجکاو بودم به موسسانشون ایمیل زدم. به نظر مجموعه‌ی خوبی از ایده‌ها در این پست جمع شد. این شما و این داستان اولین کاربران سرویس‌های بزرگ.
سال ۲۰۰۸ آقای هوستون که در کنار آرش فردوسی یکی از موسسان دراپ باکس هست، یک ویدیو ۴ دقیقه‌ای ساخت و اون رو در وبسایت دیگ به اشتراک گذاشت. قدیمی‌ترها یادشونه که دیگ یه زمانی بروبیایی داشت و عملا یه چیزی بود شبیه به بالاترین. ویدیو پر از اینساید جوک (شوخی درون سازمانی؟) های دیگ بود و خیلی زود به صفحه‌ اول رسید و این تونست هفتاد هزار یوزر اولیه برای دراپ باکس جذب کنه.
پرانتز طولانی: فرض کنید پروداکت عالی‌ای ساختید، و همچنین فرض کنید میدونید چطوری تجربه‌ی خوبی برای کاربرانتون ایجاد کنید، میدونید اگر تجربه‌ی خوبی ایجاد کنید، رشد سرویستون تضمین شده خواهد بود. اما تا یوزر‌اولیه نباشه چطور میخواید این کار رو انجام بدید؟ اهمیت خلاقیت آقای هوستون اینجاست.
اینستاگرام:
موسسان اینستاگرام قبل از اون یک اپ مبتنی بر مکان درست کرده بودند به اسم بوربن (Burbun). اپ شلوغ و پیچیده بود اما یوزر بیس اولیه‌ای داشت. بخش خوبی ازکاربران اولیه اینستاگرام همون کاربران بوربون بودند، ضمن این که اینستاگرام قبل از اومدنش هم هایپ ایجاد کرده بود و یکسری آدمیزاد واقعا منتظر بودن که اپ اینستاگرام بیاد و ازش استفاده کنند. ضمن این که فیچر (به اشتراک گذاری تصویر در سوشال مدیاهای دیگه مثل فیسبوک و توییتر) هم اثر زیادی در همه گیر شدن اینستاگرام داشت.
اون زمانی که ازاینستاگرام استفاده میکردم،‌اکانت اینستاگرام جک دورسی رو نگاه میکردم. خیلی وقت بود که فعالیت نمیکرد اما روزهای اول اینستا که خیلی خلوت‌تر بود ازش استفاده میکرد. این رو گفتم که بگم در مورد هایپی که اینستاگرام ایجاد کرده بود، چندان بیراه‌ نمیگه. اگر هم خواستید میتونید یه نگاه به اکانت اینستاگرام آقای دورسی بندازید و ببینید چطور یه میلیاردر از حمل و نقل درون شهری برای رفت و آمد استفاده میکنه و زندگی ساده‌ای داره.
ایر بی اند بی سرویس به اشتراک گذاری؟ یا اجاره دادن مکان هست. ظاهرا اولین مشتری‌های ایر بی اند بی از طریق ایمیل دادن به صاحبان خونه‌هایی که در craiglist آگهی داشتن بدست اومدن. این سایت تقریبا همون دیوار آمریکایی‌هاست و خب این که ای بی اند بی از کجا به لیست ایمیلی اونها دسترسی داشته رو نمیدونم. یه داستان معروف دیگه‌ای هم که وجود داره، اینه که همون اوایل که از رشدشون ناراضی بودن دوباره یه نگاهی به سایت میکنند و میبینند، عکسها بی کیفیت هستند، میگن ای بابا، این مردم بی فرهنگن، دوربین خوب ندارن:) جمع کنیم بریم. نه نمیگن. یه عکاس حرفه‌ای رو میفرستن دم در خونه‌ها و کمک میکنن که کیفیت عکس‌ها بهتر بشه.
یک نکته‌ی دیگه‌ای در مورد ایر بی اند بی: شرکت‌ این رفقا جز شرکت‌هایی بودن که وای کامبینیتور روشون سرمایه گذاری کرده بود. و خب آقای پاول گراهام زیاد درباره‌شون حرف میزنه. میگه من موسسان ایر بی اند بی رو با کوله پشتی یادمه. چون همیشه داشتن از این شهر به اون شهر میرفتن و دستی یوزرها رو ثبت نام میکردن. الله اکبر از این پشت کار. موضوع دیگه ‌هم که خیلی معروفه این که موسسان ایر بی اند بی خیلی خیلی زیاد به تجربه‌ی کاربری اهمیت میدادن. از همین داستان عکاس فرستادن مشخصه، این همون چیزیه که شاید درباره‌ی جابز هم زیاد شنیدیم.
اوبر:
نسخه‌ی آمریکایی اسنپ. ابتدای آغاز به کاراوبر کمپانی ماشین های مشکی رنگ خودش رو داشته و کمتر به شکل پلتفرم امروزی بوده. سعی میکرده تجربه‌ی یکسان و سطح بالایی رو به مشتری‌هاش برسونه، نتیجتا با تبلیغ دهان به دهان و دیده شدن اون ماشین های مشکی تو خیابون رشد میکرده.
یک داستانی که من در گذشته شنیدم و از صحتش یقیین ندارم اینه که ایده‌ی اوبر از اینجا اومده که آقای کالانیک وشریکش یک ماشین شش در داشتند و این ماشین راننده ای داشته. برای هماهنگی ها یک اپ ساده درست کردن تا بتونن ازش استفاده کنند و بعد ایده‌ی اوبر بوجود اومده و بوم.
ساید کیک یه سرویس اوپن سورسه برای دولوپرهای روبی که کار بک‌گراند پروسسینگ رو ساده میکنه اگر اشتباه نکنم. چطوری یوزرهای اولیه پیدا شد؟ موسسش ده‌سال بلاگ مینوشت درباره‌ی روبی و خب آدم نسبتا معروفی بود. عملا قبل از معرفی بازاریابیش رو انجام داده بود. یه کار دیگه‌ای هم که کرد معرفی سرویس در کنفراس‌های روبی بود. جایی که مشتری‌ّاش حضور داشتند. این شاید همون متد شعبانعلی و متمم هم باشه.
در حال حاضر یک سرویس اشتراک محتوای صوتیه. ولی از اول این نبود. روزهای اول جایی بود برای اشتراک داکیومنت ها. پس یوزر بیس اولیه داشتند. اما نکته‌ی جالب در روزهای ابتدایی سرویس اتفاق میفته. مثل ردیت و کورا در روزهای اول خود کارمندهای سایت محتواش رو تامین میکردند. آدم یاد درست کردن اتیش میفته. اولش باید تلاش زیادی کنی وشعله که گرفت فقط باید مواظب باشی که خاموش نشه.
اسپاتیفای؛
از یه کلک خیلی معروف استفاده میکنه. عضویت محدود و با دعوت نامه. دیگران فکر میکنن اوه چه چیز خفنی، پس هجوم میارن.
تیندر یه اپلیکیشن جفت یابی هست که خب در کشور عزیزمون فیلتره. تیندر داستان جالبی داره. روز لانچ اسپم اس ام اس میفرستن به پنج هزار نفر یا حتا بیشتر. با نرخ تبدیل خوبی آدم‌ها اپ رو نصب میکنند. بعد تلاش میکنن این‌رو رشد بدن. کار بعدی که انجام میدن اینه که شروع میکنن به پارتی گرفتن. پارتی تیندر. و لازمه‌ی ورود بهش چیه؟ این که اپ رو نصب کنی رو گوشیت. و از این راه انقدر یوزراولیه بدست میارن که جرقه زیر آتیش کارشون بخوره.
مدیوم:
جدا از یوزر اینترفیس فوق العاده‌ی سایت، و ادیتور جذابش که ادم ها رو ترغیب به نوشتن میکرد. دوتا ایده‌ی خوب برای شروع داشتن. یکی این که شما میتونستی با توییترت لاگ‌این کنی. و دوستانت رو بر این اساس ببینی و احساس تنهایی نکنی. کار دیگه‌ای که انجام دادند این بود که چند نویسنده‌ و ادیتور معروف رو استخدام کردند که محتوای اولیه سایت رو ایجاد کنند. این کاریه که موسسین کورا هم حتا انجام دادند. ایجاد دستی محتوای اولیه.
سرویس مکان محور. به کاربرهای اولیه‌شون ظاهرا جایزه نقدی میدادن. اگر کسی مشارکت میکرد در تولید محتوا و ریویو، بهش پول میدادند به شکل عجیبی. و خب الان البته دیگه این کاررو انجام نمیدند. این استراتژی شبیه استراتژی پی‌پل هست. پی پل به یوزر‌های اولیه‌ش نفری ده دلار اعتبار میداد که رشد سرسام آوری رو براشون ایجاد کرد. اما مشکل اینجا بود که هرچقدر رشد میکردند به معنای افزایش هزینه ها‌هم بود. صد البته که حالا این کاررو نمیکند اما باید به ساید افکت‌های چنین روشی دقت بیشتری کرد.
ردیت:
تیم ردیت اکانت فیک میساخت و محتوا منتشر میکرد و این توهم رو بوجود میاورد که واقعا این همه یوزر داره سایت و نتیجتا گولشون رو خوردیم و اون ها موفق شدند. یکی دیگه از کارهایی که روزهای اول انجام میدادند این بود که استیکر از برندشون چاپ کردند و بردن جاهای پابلیک، جلوی چشم همه چسبوندن. :))
کافه بازار:
فکر نمیکنم کافه بازار نیاز چندانی به معرفی داشته باشه.
بخش‌هایی از پاسخ رضا محمدی هم‌موسس و مدیرفنی سابق کافه بازار در مورد یوزرهای اولیه:
در مورد بازار چند تا بلاگ که در موردمون نوشتن (بهار ۹۰) یهو مومنتوم گرفت. فکر کنم معروف‌ترینش توی ۵ هزارتای اول فارنت بود، اگه حافظه‌ام گمراهم نکرده باشه! شهریور به ۱۰۰۰۰۰ کاربر رسیده بودیم لذا طبیعتاً ۵ هزار تو همون بهار بوده. در مورد دیوار طی دو سال اول کمی تبلیغات توی سایت‌ها کردیم ولی خیلی راضی نبودیم. و فکر کنم این تبلیغات هم بعد ۵ هزار و زمان اوج رقابت بود. باز می‌گم دقیق یادم نیستم. طبیعتاً برای دیوار لیست اپ‌های برگزیده هم بود که اون موقع‌ها اونقدری کاندید هم براش نداشتیم. همچنین در عدد هم تبلیغ می‌کردیم ولی حجمش رو یادم نیست.
بات حرف به من:
حرف به من، یا بات پیام ناشناس که الان حدود ده ملیون کاربر داره توسط امیر شوکتی ۲۳ ساله تاسیس شد. مهم‌ترین نکته‌ی حرف به من به نظر من اینه که یک ایده‌ی اصیل هست و کپی یک استارت‌اپ خارجی نیست. بخش هایی از پاسخ امیر درباره‌ی کاربران اولیه سرویس‌هاشون:
ما از آذر ۹۴ که تلگرام پلت‌فرم بات‌ها رو معرفی کرد تمرکزمون روی توسعه سرویس‌هایی بوده که مدل انتشار ویروسی مشخصی دارند. این انتشار می‌تونه به خاطر استفاده از سرویس باشه، یا برای دریافت بسته‌های تشویقی. مثلا در مورد حرف‌به‌من، کاربر برای استفاده از سرویس باید اون رو با اطرافیانش به اشتراک بذاره. همونطور که احتمالا متوجه شدی منظورم از اجبار، یک اجبار رو اعصاب نیست! منظور اینه که کاربر با لذت سرویس رو به دوستانش معرفی می‌کنه، در عین اینکه داره ازش استفاده می‌کنه. ما چند نمونه سرویس دیگه هم داریم که چنین مدلی دارند و تا حدودی قواعدش دستمون اومده. همچنین سرویس‌هایی توسعه دادیم که انتشارشون در شبکه تلگرام توسط کاربران برای گرفتن تشویق به انواع مختلف اتفاق میفته. همونطور که از صحبت‌هام میشه برداشت کرد، ما تا این لحظه ریالی خرج بازاریابی برای سرویس‌ها نکردیم. نمیگم این چیز خوبیه یا بد، چون طبیعتا نمیشه به همه سرویس‌ها و حوزه‌ها و صنایع بسطش داد، اما ما تجربه خوبی ازش داریم.

بذارید ایده‌های مطرح شده توی متن رو به ترتیب یه جمع بندی بکنیم:
  • استفاده از محتوایی که پتانسیل وایرال شدن دارند در شبکه های اجتماعی

 

  • اسپم:) تبلیغات برای مخاطبانی که پتانسیل این که مشتری ما باشند رو دارند

 

  • استفاده از شهرت شخصی فرد ( شاید بشه در نمونه‌های ایرانی از مدل شعبانعلی و متمم نام برد)

 

  • ایجاد محتوای اولیه توسط موسسین، برای پلتفرم‌های مبتنی بر محتوا.

 

  • استفاده از اشتراکات با شبکه‌های اجتماعی و ساده‌سازی فرایند انتقال و ثبت نام در سرویس

 

  • برگزاری ایونت در دنیای واقعی

 

  • ایجاد سیستم پاداش مالی برای اعضای جدید

 

  • پیاده سازی سیستم دعوت نامه برای ایجاد هایپ

 

  • تشویق به عضو گیری رفرال

 

  • این که اونقدر سرویستون خوب باشه که بلاگ های مرتبط درباره‌تون بنویسند:)

این چند کلمه‌ی آخر رو محض یادآوری خودم مینویسم:
-حتی شرکت‌های بزرگی مثل گوگل که یوزربیس و برند قدرتمندی دارند و همیشه یوزرهای اولیه براشون تضمین شده هستند، نمیتونن تمام سرویس‌هاشون رو به موفقیت برسونند و لشکری از سرویس‌های شکست خورده دارند. نتیجه‌ای که حداقل برای من حاصل میشه اینه که تمرکز روی حل مشکل و این که محصولمون اون مشکل رو به خوبی حل کنه و تجربه‌ی کاربری خوبی ارائه کنه به همون اندازه مهم هست که جذب یوزرهای اولیه. ملیون‌ها تومن هزینه‌ی مارکتینگ هم نمیتونه یه محصول بد رو زیاد سرپا نگه داره.
-احتمالا هیچ موسسی در جهان نباشه که اندازه‌ی شرکت‌های بزرگ مثل گوگل تجربه‌ومنابع ساخت سرویس‌های مناسب رو داشته باشه. وقتی گوگل هم شکست میخوره یعنی سرنوشت یک سرویس تا حد بسیار زیادی غیرقابل پیشبینی هست. نود درصد استارت‌آپ‌ها شکست میخورند، نتیجه‌ی این موضوع برای من حداقل اینه که به جای حروم کردن زمان و انرژی زیاد روی محصولاتی که نمیدونم سرنوشتشون چه خواهد شد، سریع‌تر وارد بازار و چرخه‌ی فیدبک بشم. ده ماه زمان برای یک محصول و یک ماه زمان برای ده محصول؟ سوالیه که جوابش برای من مشخصه.

 

پی‌نوشت: سال نو مبارک 🙂



برچسب‌ها:

  1. علی گفت:

    صدرا عزیز،

    ممنون بابت این مطلب، دقیقا زمانی منتشر شد که بهش نیاز داشتم 🙂
    سال جدید رو هم بهت تبریک میگم و یه تشکر هم کنم بابت مطالب و نکته هایی که تو این مدت ازت یاد گرفتم. من از زمانی که روی دامنه مینیمم(اگه اشتباه نکرده باشم) با پسوند fc بود یا cf (؟) مینوشتی دنبالت میکنم اما متاسفانه آدمی ام که خیلی خیلی خیلی کم کامنت میدم، واقعا اگه بگم همه مطالبت رو از اون زمان تا همین پست رو کامل خوندم دروغ نگفتم. حتی یه زمانی یادمه دامنه مینیمم حذف شده بود هر چی تو گوگل سرچ کردم پیدات نکردم تا اینکه دیدم وبلاگ جدید ساختی. به هر حال خواستم هم عذرخواهی کنم بابت اینکه توی این چند سال خیلی کم برات کامنت گذاشتم(کمتر از ۵ تا!) و هم تشکر کنم بابت مطالب بسیار کابردی.

    با سپاس
    علی

    1. صدرا مدیر گفت:

      ممنونم علی جان. این چه حرفیه. کامنت مشخصا خوشحالم میکنه چون ارتباط با آدم ها رو دوست دارم ولی بدون شک هیچ وظیفه‌ای در این قبال نداری. خوشحالم که مفید واقع شده برات. درباره‌ی بیزنس نوشتن رو لب تیغ راه رفتنه نمیدونم کار درستیه یا نه. فعلا دارم آزمون خطا میکنم:) ممنونم از لطفت بازم.

      1. پاکزاد گفت:

        باوجود رفع مسئولیتی که ابتدای پست نوشتد کاملا بیخطره

  2. زکیه گفت:

    سلام جناب علی آبادی
    ممنون به خاطر مطالب خوبتون من اسفند۹۶از طریق متمم باسایت شما اشنا شدم.من فارغ التحصیل ITهستیم .علاقه زیادی به طراحی سایت و برنامه نویسی دارم.ولی اصلا روش صحیح شروع کردن برای یادگیری این موضوع رو ندارم .خیلی تحقیق کردم والبته شروع به خوندن سایت w3schoolهم کردم از html ولی احساسم مسگم روش مطالعه ام تئوری هست ومثل دروس دانشگاه دارم م یخونم و عملا هیچ پیشرفتی نکردم .
    ممنون میشم راهنمایی ایم کنید یا یک پست اختصاصی برای اموزش و شروع یادگیری برنامه نویسی بگذارید

  3. پریشانی گفت:

    ممنون جناب صدرا بابت مطلب خوبتون
    بنظرم شرایط رشد اینجور کارها در ایران زیاد فراهم نیست
    و اینکه مهم نیست ایده جدید باشه یا کپی باشه
    مهم کاربردی بودن ایده هست

    و در آخر امیدوارم تلگرام فیلتر نشه

  4. امیر گفت:

    سلام
    خیلی عالی مینویسی صدرا خان.
    فقط جون هرکی دوس داری جاستیفای کن :))
    قربانت

  5. محمدرضا گفت:

    سال نو مبارک …
    اولین پست امسال یه عیدی واقعا خوبی بود، خیلی مواقع گوشه‌های فکرام به این مسائل فکر می‌کردم اما خب هیچ وقت مرکزیت پیدا نمی‌کردن … خیلی کار خوبی می‌کنین که در آخر جمع‌بندی یا نتیجه‌گیری هم دارین …
    خیلی استفاده کردم … روش دوم تیندر واقعا زیرکانه بود … و همینطور تلاش ایر بی اند بی خیلی جالب بود برام … راستش مثال‌های داخلی برام مبهم بود … واقعا راه اندازی یک کسب و کار کار هیجان‌انگیزی هست … یه جور حس سقوط آزاد داره که که باید سر وقت چتر رو باز کنی 🙂

    1. صدرا مدیر گفت:

      مرسی محمدرضا. فکر کنم یه جمله از رید هافمنه میگه کارآفرین کسیه که از صخره میپره تو راه سعی میکنه هواپیما بسازه:)

  6. معین.و گفت:

    سلام، فکر می‌کنم بات حرف به من با وجود اینکه شیوه‌ی تبلیغ جالبی داره اما داره یک فرهنگ غلط رو توی جامعه ترویج می‌ده. اینکه نباید باهم راحت باشیم و صادقانه حرفمون رو بهم بزنیم. به نظرم آمار بالا‌ی یوزر‌های این بات زیاد نشونه‌ی خوبی نیست.

  7. اولین کاربر اولویت نیست
    مهم پایداری کاربر و محتوای ماست

  8. وحید گفت:

    دیدگاهت رو پسندیدم (در مجموع پست هات) اما شیوه گفتارت رو نه !
    نمیدونم چه دلیلی داره به جای محصول گفته بشه پروداکت؟ (که البته خیلی دیدم از این دست)
    با کلاس تره ؟ نویسنده رو با دانش‌تر نشون میده ؟ نویسنده (یا گوینده) چند سالی اون آب زیسته و برابر این واژه رو نمیدونه ؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *