قبل از عید با یحیی روی پروژهای کار میکردیم. لوگو را قبل از آماده شدن کلیت ماجرا آماده کردم. طراح نیستم اما باید کار انجام میشد.برای یکی از آبجکتهای لوگو بین دو هگزای خیلی نزدیک به هم مردد بودم.دو سایه مختلف از رنگ زرد بود. تصویر را برای یحیی فرستادم و گفتم نظرت را بگو. گفت چه فرقی میکند؟ چرا وقت را روی جزییات تلف میکنی وقتی هنوز ستون اصلی پروژه مانده است. حق صد در صد با یحیی بود. اما این من را به میزان زیادی به فکر فرو برد.جزئیات چقدر اهمیت دارند؟ آیا نقطهی بهینهای برای اهمیت دادن به جزئیات وجود دارند؟ اصلا آیا همیشه دقت در جزئیات لازم است؟ جزئیات در کدام درجه از اهمیت قرار دارند؟
قانونی داریم به اسم اصل پارتو (۸۰/۲۰). احتمالا شنیده باشید. اصل پارتو برای توضیح یک پدیده ساخته شدهاست. ۲۰ درصد از یک مجموعه هشتاد درصد منابع آن را صرف میکنند. یا مثلا هشتاد درصد رخداد ها را بیست درصد دلایل بوجود میآورند.
به عنوان مثال نود درصد درآمد گوگل از یک محصولش(موتورجستجو) بدست میآید. بیست درصد از کارهایمان هشتاد درصد ازوقتمان را میگیرند و بالعکس. همانطور که گفتم نسیم طالب در قوی سیاه پارا فراتر میگذارد و میگوید اصل پارتو بر زیرمجموعهی خود هم اعمال میشود. مثلا فرض کنید: صد نفر انسان داریم و یک صد میلیون تومان پول. به احتمال زیادی بیست نفر حدود هشتاد میلیون تومان از کل پول را در اختیار دارند و هشتاد نفر باقی مانده باقی پول را. حالا همان بیست نفر با هشتاد ملیون سرمایه یک مجموعه جدید است.که باز هم قانون پارتو بر آن اعمال میشود. یعنی بیست درصد مجموعه ( ۴ نفر) حدود ۶۴ میلیون تومان(هشتاد درصد از هشتاد میلیون) از پول را در اختیار دارد. و قص علی هذه.یعنی در واقع قانون پارتو میتواند ۱/۵۰ باشد. که هست.
حدود هفتاد میلیون نفر(یک درصد جمعیت جهان) نزدیک به نیمی از تمام سرمایه دنیا را در دست دارند. اندروید ۹۰ درصد اکوسیستم موبایل را تسخیر کرده است و ده درصد باقی مانده بین دهها سیستم عامل دیگر تقسیم شده است. که از این ده درصد ۹/۹۹درصد آن سهم سیستم عامل اپل است.
یا ۹۰ درصد سود کل صنعت تولید موبایل به جیب اپل میرود و باقی آن بین باقی تولید کنندگان توزیع میشود. تقریبا هرجا را که نگاه کنید اثرات اصل پارتو را میبینید.فروش فیلم و کتاب. آمار دانلود نرم افزار ها. پراکندگی گیاهان و گونههای طبیعی.حتا در فضا و کهکشانها و قوانین فیزیک هم میتوان مصادیقش را پیدا کرد. حالا این چه ربطی به جزئیات دارد؟ صبور باشید میرسیم.
حال که فهمیدیم اصل پارتو چیست میتوانیم از آن به ریشهی یک حکمت قدیمی برسیم. برنده همه چیز را میبرد(Winner take it all ) و واقعا هم همینطور است. توضیح علت آن ساده است. بگذارید از معروفترین مثال این حوزه شروع کنیم:
دو گیاه را در نظر بگیرید در کنار هم. هردو برای بیشتر بهره مند شدن از نور خورشید با هم رقابت میکنند. فرض کنید گیاه شماره ۲ به هر دلیلی(درمورد دلیل جلوتر بحث میکنیم) از گیاه دیگر اندکی بیشتر نور بگیرد، این میزان اندک باعث میشود گیاه شماره دو اندکی بیشتر رشد کند و این رشد خود فرصتی میشود برای نور گیری بیشتر و رشد بیشتر و یک چرخه فیدبک مثبت ایجاد میشود. طولی نمیکشد که گیاه شماره دو اختلاف چشم گیری با گیاه شماره یک پیدا میکند و بسیار بهتر و بیشتر میتواند گرده افشانی کند و نتیجتا این برتری اندک باعث میشود جنگلی که در آینده شکل میگیرد هشتاد درصد آن از نوادگان گیاه شماره دو باشند. (ظاهرا در آمازون با همه گوناگونیش چنین شرایطی حاکم است). مسئله را بیاوریم در دنیای واقعی.
فیسبوک به عنوان یک غول فناوری در ابتدا صرفا و صرفا یک شبکهی اجتماعی بود،برتری مکان زمانی فیسبوک نسبت اینستاگرام، واتس اپ و احتمالا هر شبکهی اجتماعی دیگری در آینده باعث میشود که بتواند همه شبکههای اجتماعی دیگر را بخرد و سهمش را از بازار افزایش بدهد. در واقع یک برتری جزئی در گذر زمان تبدیل به یک حاشیهی امن با رقیبان میشود و به این شکل است که برنده همه چیز را میبرد. سود فیسبوک از همه شبکهی های اجتماعی که میخرد سرمایه گذاری میشود در تکنولوژیهای آینده و فاصله بیشتر و بیشتر میشود.
پس دیدیم یک برتری جزئی در طول زمان تبدیل به یک عامل برتری عظیم میشود که میتواند سرنوشت برنده و بازنده را تعیین کند. خب این عامل برتری چیست و کجاست؟ اگر صادق و واقعبین باشیم خیلی از اوقات این برتری بر اثر شانس (randomness) اتفاق میافتد و قابل پیشبینی نیست. سیستم عامل و محصولات اپل دهها برابر از محصولات مایکروسافت کیفیت بیشتری داشتند اما یک تفاوت در استراتژی بر خلاف انتظار یکی را برنده و دیگری را بازندهی عصر دسکتاپ کرد در حالی که همان استراتژی ها در دنیای موبایل کاملا منجر به نتیجه عکس شدند. پس این برتری خفیف و جزئی خیلی از اوقات از کنترل ما خارج است، غیرقابل پیشبینی است و به عبارتی یک قوی سیاه است. همهی بچه هایی که امروز در بیمارستان سینای مشهد بدنیا میآیند در ظاهر برابرند. اما اندک تفاوتی در هوش یا ثروت خانوادگی یا یک اتفاق ساده در روند زندگیشان مثل ردشدن یا نشدن از یک خیابان میتواند باعث شود یکی از آنها از ناسا سردربیاورد و دیگری از جوب. و خبر بد این که قابل پیشبینی هم نیست.اما آیا همیشه این برتری خارج از کنترل ماست؟ به نظر من نه.
اینجاست که پای جزئیات به میان میآید. به نظرم پرداخت جزئیات در محصول میتواند همان برتری خفیف یک درصدی باشد که در بلند مدت میتواند همه رقیبان را به زانو درآورد. مهم است که این موضوع را دقیقتر تعریف کنم. به شکل خاص دو موضوع مد نظرم نیست.
یک: پرداخت به جزئیات یک محصول چرت یا پرت از بازار نمیتواند عامل موفقیت محصول باشد. برای موفق شدن صدها عامل بیرونی و درونی نقش دارد. اما اگر عوامل دیگر فراهم باشند پرداخت به جزئیات میتواند به بولد شدن مزیت رقابتی ما کمک کند.
دو: پرداخت به جزئیات اولویت دارد. اما اگر به دلیل اولویت بیش از اندازه دادن به جزئیات محصولی دیر به بازار برسد، منابعش تمام شود یا به هرنوعی به دلیل پرداخت بیش از حد به جزئیات شکست بخورد، مدیرپروژه مقصر است. مثل مثال اول متن. اگر اصرار بیش از اندازه باعث شود
پس به نظر من جزئیات اولویت بالایی دارند اما باید بتوانیم نقطهی بهینه را پیدا کنیم. اپل ارزشمندترین شرکت دنیا برپایهی توجه به جزئیات تبدیل به اپل شده است. همه میدانیم از نظر فناوری و نیروی متخصص تفاوت زیادی میان آنچه گوگل مایکروسافت یا فیسبوک دارند با اپل نیست. حتا در خیلی از میدانها میتوان اپل را عقبتر دانست اما همین توجه دیوانهوار به جزئیاتی که میراث جابز است، اپل را با دویست میلیارد دلار ارزش بیشتر نسبت به رقیب دوم، ارزشمندترین کمپانی تاریخ بشریت کرده است.
تیم ملی ایران این روزها موفقترین روزهای تاریخش را با کارلوس کیروش میگذراند. نقل معروفی از او وجود دارد در مورد جزئیات. میگوید: در انگلستان همه باشگاهها ورزشگاه اختصاصی دارند. چهار باشگاه بزرگ تقریبا پول برای خریدن هربازیکن و مربیای را دارند و همه از حمایت هوادارانشان برخوردارند. اما میدانید کدام تیم میتواند قهرمان شود؟ همان تیمی که به جزئیات بیشتر اهمیت میدهد. جزئیات، جزئیات، جزئیات.
یا به عنوان مثالی بیشتر از فوتبال این پست یک پزشک را درباره قهرمانی آلمان در جام جهانی گذشته و توجه دیوانهوار آنها به جزئیات را بخوانید.
از نقل کیروش و فوتبال برداشت مثبتی میتوان کرد. در شرایط برابر در بازار آزاد و رقابتی جزئیات میتواند باعث برتری حداقلی ما شود. و ظاهرا در جهانی که ما زندگی میکنیم، برتریهای حداقلی به پیروزیهای بزرگ منجر میشوند. به قول فرنگیها شیطان در جزئیات است. و احتمالا شانس هم میآورد:))
مفید بود.
هر چند به نظر من جزئیات و کلیات طبق تعاریف خودمون از یک مسئله از هم جدا میشن و در اصل همه چیز میتونه مهم باشه.
ما دنیا رو مدل سازی میکنیم و بله دیگه. طبعا خط جزئیات کلیات وجود نداره. همونطور که ضمیر خودآگاه و ناخودآگاه وجود نداره همشون مغزن. مدل سازی میکنیم که بتونیم دنیا رو بهتر بفهمیم. ممنون پوریاجان
نکتهی بسیار جالبی بود. منم موافقم و فکر میکنم جزییات نقش بسزایی دارند. در مورد اون نقطهی بهینه برای اولویت جزییات به نظرم توجه به جزییات نباید نقطهی ثابتی داشته باشه و تقریبا باید همراه با رشد محصول (یا هرچیز دیگهای) اون هم رشد کنه. برای مثال وقتی استارتآپی میخواد یه محصول بسازه و به بازار بفرسته توجهی که اپل میکنه رو اون هم بکنه به احتمال زیاد شکست خواهد خورد.
دقیقا مهدی جان. بسیار نسبی هست و بسته به مکان زمان و فاکتورهای دیگه پروژه تغییر میکنه.
خیلی جالب بود. مخصوصا مثال فیسبوک. ولی فکر میکنم اکثر مواقع این برتری شانسی به وجود میاد تا برنامه ریزی شده.
ممنون
نظرم به نظر شما نزدیک است:) ولی باید تلاشمون رو انجام بدیم. شانس یا رندومنس وقتی قرعهشون به نام ما خورد مهمه که آماده باشیم.
موافقم
موفق باشید و براتون ارزوی شانس میکنم 🙂
به طرز وحشتناااکی درگیر جزئیاتم…
جزئیات جزئیات جزئیات 😐
بعضی وقتا میگم شاید بخاطر حرفه و علاقمه (طراح رابطکاربری و تجربهکاربری) ولی اونقدر بهم غلبه کرده ک دهها ایده رو به دلیل جزئیات یا ترس درونی از بهترین نبودن اصلا شروع هم نکردم :/
بارها شده از یک صفحه مثلا فرآیندخرید توسط کاربر چندیییین طرح با تغییر درجزیئات زدم برای مشتری، تهش ازمپرسیده فرقشونچیه؟ و اوننمیدونه چقد وقت صرفشونکردم…الان میفهمم چقد بیهوده بوده.
این جزئیات زو زندگی شخصیم و نحوه لذت بردن از اطرافمم خیلی اثرات منفی و مثبتی گذاشته ک خیلی واردش نمیشم. :))
ولی این جزئیات روانی میکند آدمی را… توی خرید لباس یا کفش به دلیل یه چیز جزئی، یه کفشی رو خریدم یا به دلیل یچیز جزئیتر یه لباس رو نخریدم…
شاید به محصولات مختلف شرکتهای معتبر دقت کرده باشید که درعین سادگی زیبان. این چیزا زیاد توی لباس و کفش های برندهای معروف دیده میشه.
بانظرت موافقم که این برندها به جایی رسیدن که این جزئیات زیباشون میکنه… به همین دلیلم هست دوسشون دارم :))
ولی از منمیشنوید تا وقتش نشده درگیرجزئیات نشید . مخصوصا توی شروع کارها و پروژه هاتون . چون ممکنه خودتون زمینش بزنید…
گفتم دیگه. به نظرم تو هر پروژه بسته به منابع یه نقطه ی بهینه داره که مدیرپروژه باید پیداش کنه. من هر تیمی بودم یکی از دعواهای اصلی بوده این قضیه:)) بعضی وقتها بیشتر وقت میذاشتیم، بعضی وقتهام میگفتم خدایا بسه دیگه:) خدایا ما خسته شدیم دیگه.
مقاله جذابی بود برای من. ممنون. وقتی مقاله رو و کامنت ها رو خوندم ، یاد یه اتفاق افتادم. تو یه سفر یه آقایی باهام سر صحبت رو باز کرد و حرف به اینجا کشیده شد که… ازم پرسید: فکر میکنی چرا آمریکا الان ابرقدرت جهانه؟ و چرا ما نیستیم؟ البته نمیدونم چطور حرف به اینجا کشید و چرا یه هو اینو پرسید. خوب من هم چند دلیل (شبیه برداشت هام از کتاب جامعه شناسی خودمانی حسن نراقی یا کتاب جامعه شناسی نخبه کشی یا کتاب خودمشت و مالی یا مقالات دکتر سریع القلم) براش آوردم. بسیار هوشمندانه روشنفکرانه زیبا و محکم. کیف کردم از خودم:))
بعد اون آقا که منتظر تحصینش بودم ، با حرکت صورتی که نشان از نپذیرفتن حرفهام بود گفت: خواست خداست. و بدون مکثی طولانی گفت ، امپراتور ایران روزی ابرقدرت بود. امپراتوری اسکندر امپراتوری عثمانی و ادامه داد از اتحاد جماهیر شوروی از چین و نهایتا امریکا.
من در خودم: خداوند؟ رندومنس؟
ادامه داد که خداوند هر بار قدرت رو در دامن گروهی یا فردی یا جامعه ای میندازه تا اونها واکنش خودشون به قدرت رو نشون بدن. (با قدرت اونها رو امتحان کنه؟)
من نمیتونستم بپذیرم چون متعلق به پارادایم رندومنس هستم. اما بیشتر از نپذیرفتن ، نمیتونستم رد کنم. چون در جهان ، وزن دانسته های ما و وزن نادانسته های ما تفاوتش عجیبه.
و الان به این فکر میکنم که چگونه در معرض لطف خدا یا به گونه ای دیگر ، چگونه در معرض رندومنس قرار بگیریم؟
چون از نظر منطق خودم ، هنوز نتونستم شانص رو تعریف کنم (البته در پرادایمش شنا میکنم:)) ) این شعر اومد به ذهنم:
آب کم جو تشنگی آور بدست
تا بجوشد آب از بالا و پست
در هر صورت شیطان در جزییات است و البته خدا هم در جزییات است پس احتمالا هر دو در کلیات هم هستند و مهم نوع نگاه و نقطه ی منظر ماست. مدلها بشدت تغییر میکنند چون
ما زیادی نمیدونیم
دوستان این جمله معروف، منصوب به معماری آلمانی به گفته روزنامه نیویورک تایمز در سال ۱۹۶۹ میباشد.
با تشکر از جناب علی آبادی احساس کردم لازم هست در مورد سورسش به روایت دانشنامه ویکی پدیا مطلع باشید.
اما اگر کمی توجه کنید این جمله مطالب بسیار مهمی رو در خودش مستتر داره.
به عنوان مثال درادیان رسمی که دارای پیامبر و کتب آسمانی هم هستند ، مطالب با توجه به دقیفا همین امر و برای جلوگیری از تحریف و توجه به حفظ قداست کتب در راستای سعادت انسان و… بصورت کلان بیان شدند تا در طول تاریخ دستخوش و مایه سو استفاده بشر نشه و همیشه صادق در هر دورانی باشه اما به لطف موبدان (افراد روحانی در هر دینی) که از همین اصل دقیقا برای تحریف با توجه به نیاز شخصی یا حکومنی با استخراج جزئیات استنباط شده از کلیاتی که هدفش سعادت انسان بود، باعث بسیاری از مسائل که در نهایت نتیجه ای جز تضعیف اون دین نداشته، اهمیت توجه به این موضوع رو بصورت کامل و محسوس نشون میده.
اما یک مورد کاربردی بسیار مهم هم داره و اون زمانی هست که تخلفی رو در هر زمینه ای کشف یا در هر مورد دعاوی قضایی چه به عنوان شاکی و یا متشاکی البته با توجه به توانایی فرد در پرورش ذهن و مطالعه و داشتن علم مورد نیاز اون مسئله در صورت بر حق بودنتون هرگز شکست نخورید.
این مطالب رو صرف اهمیت نه بی اطلاعی یا اهانت به نویسنده محترم مقاله عرض کردم و صرفا برای تکمیل مقاله تا با توجه به تجریبات شخصی خودم که باعث شده زندگی بسیار متفاوتی که همیشه لذت بخش هم نبوده رو تجربه کنم عرض کردم.
فراموش نکنید نیاز به سالها پرورش ذهن و مطالعه اصل اولیه کاربردی بودنش خواهد بود.