یک ماه پیش، صدو کتاب آپشن بی شریل سندبرگ رو به من هدیه داد. عجیب بود، چرا که در مورد علایق من نبود. سندبرگ مدیرارشد اجرایی فیسبوک هست اما این کتاب یک کتاب تکنولوژیک نیست. اپشن بی در مورد نحوهی کنار اومدن سندبرگ با تراژدی از دست دادن شوهرش نوشته شده. با این که کتاب چندان جذابی نبود، سه روزه همهاش را خواندم و در دو هفته ی گذشته دانستن داستان سندبرگ کمک بزرگی به من کرد برای مواجهه با سگ سیاه افسردگی و ناامیدی. آنچه در پایین میآید تجربهی من در اندک زمان گذشته و نظر من دربارهی آن تجربه هاست.
- خبر فوت را دادن یحتمل سخت ترین کاری است که از طریق حرف زدن انجام میشود. هرنوعی از خبر دادن مزایا و معایب خودش را دارد. اما به عنوان کسی که در یکسال گذشته بیشتر از سه خبر فوت را به شکل ناگهانی و بدون مقدمه شنیدهام ترجیح میدهم مقدمهای در این باب بشنوم. چرا که آرام آرام وارد فضای خاکستری شدن به نظر من بهتر از این است که درونی ترین بحران آدمیزاد که ترس از مرگ است وسط زندگی روزمره کوبیده شود توی صورتت. من عکس شماره یک را انتخاب میکنم.
- رسومات بعد از مرگ حداقل در قسمتی از ایران که فرهنگ تهرانی حاکم است، بسیار فرساینده است. خانوادهی مادری من خانوادهی پرجمعیت و نسبتا متمولی است اما به شکل واضحی فشار کار و رسیدگی به مهمانان حس میشد. تازه تقریبا تمام مراسمها برون سپاری شده بود و در روزهای نخست سه خدمتکار پابه پای بقیه ما کار میکردند. با این حال تا مراسم ختم و کمی بعد از آن هر شب را با خستگی زیاد خوابیدم. با خودم فکر میکنم شاید دلیل نادیدنی شکل گیری این عرف، پرت کردن حواس بازماندگان از آنچه است که اتفاق افتاده.
- عروسی برای چه عروسی است؟ برای این که تقریبا یکبار و یک شب است، یک نقطهی اوجی وجود دارد و زندگی بعد از آن به روال عادی برمیگردد. اما مراسمات بعد از مرگ چگونه است؟ شب اول، تشییع، ختم، هفتم، چهلم و… تقریبا پنج مراسم بزرگ وجود دارد و این شما را از رفرنس دادن محروم میکند. میتوانید بگویید شب عروسیام، اما سخت میتوان گفت کدام مراسم بعد ازختم. حال اگر یک یا دو مراسم وجود داشته باشد، هم فشار از روی دوش بازماندگان برداشته میشود و هم ابهت آن بیشتر خواهد بود و از لوث شدن جلوگیری میکند. در یک ماراتون چهل روزه شما بیشتر از شش هفت بار مجموعهای تکراری از انسانها را میبینید که بار اول و دوم شاید واقعا غمگین باشند، اما از یک جایی به بعد بسته دور و نزدیک بودن روابطشان تنها از سر وظیفه آمدهاند. دربارهی هزینه گفتم؟ هزینههای این مراسمها واقعا زیادتر از آن است که در نگاه اول به نظر میرسد و بعید میدانم کمک زیادی به کم کردن غم بازماندگان بکند.
- کمی غرب زدگی: نوع عزاداری ما ایرانیان برونگراست و من مشکل چندانی با آن ندارم. اما رسم خوبی که از آمریکای شمالیها میشود یاد گرفت، این است که در آن تک مراسم بعد از فوت از خاطرات متوفی میگویند، به والله آلامی بالاتر از این نداریم. خاطرات تعریف میشوند، شما آرام آرام میگرید و قلبتان آرامتر میشود که درست که رفت اما در ذهن آدمها ادامه میدهد. نمیدانم آیا واقعا چنین رسمی را میشود پیاده کرد یا که نه، اما حتا اگر نمیشود شما در خلوتتان این کار را انجام بدهید.
- یک چیزی که هم از طریق تجربه آن را درک کردهام و هم از طریق خواندن مکررا خواندهام این است که یگانه تسلی بخش در مواجه با رنجهای عظیم، داشتن یک چرایی و معناست. در کتاب انسان در جستجوی معنا این ایده مکررا تکرار میشود. چگونه در اردوگاه نازی ها دوام آوردی؟ فکر میکردم اگر اینجا تحمل کنم، همسر زیبایم هم در بخش زنان میتواند دوام بیاورد. حال این که بعدا مشخص میشود همسرش فوت کرده. یا خانوم سندبرگ هم همین را میگوید در کتابش. یا مثلا جملهی قصار تلگرامی وجود دارد با این محتوا که انسانی که چرایی برای زندگی داشته باشد با هرچگونه ای خواهد ساخت و این ها. خلاصه این که درمواجه با دردهای عظیم به این یگانه ریسمان نجات چنگ بزنید. اگر اعتقادات مذهبی دارید خیلی سریع و راحت میتوانید ریسمان را پیدا کنید، رفت پیش خدا، جایش خوب است و قسمت بود، اجل دست خداوند است و به همین ترتیب. بدون اعتقاد مذهبی کمی سختتر است، اما نشدنی نیست. تراژدی احتمالا در زندگی همه اتفاق میافتد در مواجه با آن یادتان باشد فلان روز، در فلان وبلاگ خواندهاید که مسکن دردهای عظیم روحی چیست.
- تسلی بخش دیگر نوشتن است، خانوم سندبرگ هم عملا کتابش را من باب تراپی برای خودش نوشته است. من خودم هر زمان که بغض گلویم را فشرده اینجا نوشتهام. اگر مخاطب باشید خودتان پیدایشان میکنید. با این حال بنویسید، سختتان است صدایتان را ضبط کنید، برون ریزی کنید غمتان را در چنین شرایطی. اگر خوش شانس باشید افرادی هم پیدا میشوند که با شما همدردی کنند و چه از این بهتر.
در مواجهه با فرد تراژدی زده:
- جاجتان را بگذارید دم در. قضاوت نکنید. خواهش میکنم. هر کسی نحوهی خودش برای مواجهه با غم را دارد. هنوز یک ماه از فوت پدر همسایهمان نمیگذرد، شب دوم بود که دیدم صدای گیتار میآید و دارد فرهاد میخواند. من هم حتا کمی اشک ریختم با آن پسر. این نحوهی مواجه او است با غم. به من و شما ربطی ندارد. خانوم سندبرگ هم میگوید دوستی همسرش فوت کرده بود، روز دوم یا سوم برگشت سر کار. همکار ها همه گفتند انتظار داشتیم بیشتر از این ها نیایی و ناراحت باشی و… . میگوید آنها نمیفهمند که این نحوهی مواجهی او با غم است. خود من هشت صبح به یحیی پیام دادم، داکیومنتهای ای پی آی ها را بفرست. هرچند در روزهای آینده دست به لپتابم نزدم، اما تسلی خاطرم میشد اگر میتوانستم کار کنم. در مورد نحوهی سوگواری دیگران و مواجه شان با غم قضاوت نکنید و به کسی نگویید چگونه باید عزادار باشد.
- اگر دوست نزدیک هستید کنار فرد مصیبت زده بمانید. رفتارهایش ممکن است زیاد نشان ندهد که میخواهد کنارش بمانید، اما حدالامکان بمانید. دوستان کمی دورتر هم همینقدر که پیامی بدهند تسلای خاطر است از نظر من. البته آدمها فرق میکنند و این بند حداقل ترجیح شخصی خودمم است.
- اگر مدیر کسی هستید که فرد نزدیکی را از دست داده نقشتان مهم میشود. به قول جیسون فرید شرکت نباید خانواده باشد، باید کمک حال خانواده باشد. به نظر من هم نیاز نیست خیلی رفتارهای عجیبی نشان بدهید، یک حمایت حداقلی که میتواند شامل اعلام همدردی و مقدار معقولی از مرخصی باشد کفایت میکند. یک نکتهی مهم در چنین شرایطی این است که بدانیم فرد مصیبت زده با تلخترین حقیقت زندگیاش روبرو شده و اگر شما رفتار مناسبی نشان ندهید ممکن است خیلی سریع وفاداری و همه چیز او را از دست بدهید. فرضا کارمند مادرش را از دست داده و عملا متوجه شده مرگ چقدر نزدیک است و جدا از غمش به این که نوبت خودش هم خواهد رسید فکر میکند و بعد شما حرف از kpi این ماه میزنید بعد از مراسم ختم. مشخص است که همه چیز برایش بی معنی میشود. سندبرگ مدیر ارشد اجرایی فیسبوک بود و زاکربرگ دو ماه به او مرخصی داد و بعد که برگشت هم فرایند ریکاوریاش کلی طول کشید. همهی شرکتها منابع فیسبوک را ندارند اما حداقل میشود در چنین نقطهای توجه مضاعفی نشان داد تا از این پیچ به سلامت گذشت.
- این یکی نسخهی کامل خانم سندبرگ و روانشناسش است. میگوید آدم ها دوست دارند دربارهی عزیز از دست رفتهشان حرف بزنند و این ایرادی ندارد. از مکالمههای دردناک دوری نکنید. بگذارید صحبت کنند. چطوری رفت؟ یادته؟ آخرین بار که دیدیش چی شد؟ و با همین فرمان. این که در فرهنگ روادار ما قابل پیاده سازی است یا خیر را نمیدانم اما حداقل اگر دوست نزدیکتان دچار تراژدی شده به اون این اطمینان را بدهید که حاضرید مکالمهای دردناک با او داشته باشید. از آن فرار نکنید فیالواقع.
تا اینجا همین. اگر دچار تراژدی شدید دو کار انجام بدهید. یکی این که برگردید همین پست را بخوانید، دو این که انسان در جستجوی معنی و اپشن بی میتوانند کتابهای خوبی باشند برای گذر از بحران. زندگی و جهان فارغ از اتفاقاتی که برای ما میافتد ادامه پیدا میکند و گیر نیافتادن در باتلاق غم مهم است، چرا که حتا با وجود رفتگان باید بتوانیم از باقی ماندهی زندگی لذت ببریم یا حداقل استفاده کنیم. به قول رنانی باید بتوانیم باقی زندگیمان را بخوریم.
سلام من با اینکه تمام مطالب وبلاگ خیلی خوبت رو رو خوندم (اگه اشکالی نداره با تو مینویسم چون هم سنیم) یه خواننده خاموش بودم, این اولین کامنتی هست که میزارم و خواستم بهت تسلیت بگم. یه متن خیلی خوب نوشتی که به منی که تا الان همچین اتفاقی براش نیوفتده کمک خیلی زیادی خواهد کرد .
راحت باش عزیزم. خواهش میکنم:)
آدم وقتی به فکر یا مطلبی درباره مرگ یا از دست دادن عزیزان میرسه دلش میخواهد سریع ازش عبور کنه و نادیدش بگیره اما با خوندن مطلبت تصمیم گرفتم با خودم روراست باشم و دقیق و با جزییات بهش فکر کنم.
راستی من شیراز زندگی میکنم و تا جایی که اطلاع دارم اینجا بعد از مراسم که نزدیکان دور هم جمع میشن راجب کسی که مرده حرف میزنن و خاطرات اون شخص رو با هم به اشتراک میذارن.حرف ها و شوخی های اون رو بازگو میکنن و واقعا این باعث میشه آرومتر باشن.
ممنونم از مطلب خوبت.امیدوارم روزهای خیلی بهتری رو در پیش داشته باشی
ممنون فاطمه جان. این چیزی که گفتی هم خیلی خوبه. کاش بیشتر انجامش بدیم.
سلام صدرا
…حال اگر یک یا دو مراسم وجود داشته باشد، هم فشار از روی دوش بازماندگان برداشته میشود و هم ابهت آن بیشتر خواهد بود و از لوث شدن جلوگیری میکند…
(اگر شب ها همه قدر بودی/شب قدر بی قدر بودی. شیخ اجل سعدی)
…یک چیزی که هم از طریق تجربه آن را درک کردهام و هم از طریق خواندن مکررا خواندهام این است که یگانه تسلی بخش در مواجه با رنجهای عظیم، داشتن یک چرایی و معناست. در کتاب انسان در جستجوی معنا…
(کتاب رو خونده م البته نیمه کاره … در مورد روش های غیر مذهبی پرکتیکالی به نتیجه ای نرسیده ام… اگر واقعن راه حلی پرکتیکال داری ممنون میشم بگی… راستش درخواستم خیلی کلی تر هست و شاید پستی جداگانه بطلبه اما غیر از اهداف مذهبی یافتن اهداف غیر مذهبی برای هستی و … برای من که تقریبن غیر ممکن بوده. در واقع دنبال جوابی بودم غیر مذهبی برای این سوال : why do we exist?and why does this world exist? (فقط اگر حوصله نداشتی من رو به جواب های اگزیستانسیالیستی ارجاع نده 🙂 )
…این یکی نسخهی کامل خانم سندبرگ و روانشناسش است. میگوید آدم ها دوست دارند دربارهی عزیز از دست رفتهشان حرف بزنند و این ایرادی ندارد…
(این قانون کلی نیست. در مورد من یکی مثلن، اصلن مصداق نداره، ترجیح میدم در مورد همه چی حرف بزنم جز تازه درگذشته… . البته به قول مرشد فقید بچه های متممی 🙂 در علوم انسانی مثال نقض یه گزاره رو غلط نمیکنه …)
مینویسم افشین جان. صرفا من باب دست گرمی تو پست سن جونیپرو به هدف شخصی خودم یه اشاره ریزی کردم. کلا برای حالت غیر مذهبی ایده من اینه که تا جایی که جا داره بزرگ کن هدف رو:) ایلان ماسک طور
یاد چند ماه پیش افتادم که در مورد مراسم ختمم به عزیزی توضیح میدادم و میگفتم مراسم ایده آلم چجوریه.
برگشت گفت فکر میکنی اینجوری اگه بالای سرت شوپن بزنن حال اطرافیانت خوب میشه؟
اگه بالا سرت خاطرات خوبی که باهات داشتن رو تعریف کنن خانوادت آروم میشن؟
اگه فقط همون ده پانزده نفری که گفتی بیان خودت راضی میشی؟
اگه فقط یه مراسم برگزار بشه پشت سر خانوادت حرف در نمیاد؟
نتونستم جوابش رو بدم.
بله. اصلا مراسم ختم در مورد بازماندگان هست قبل از هر چیز.و اگر کسی میخواد تغییری ایجاد کنه باید شرایط عرفی رو هم در نظر بگیره و … . اونچه که من گفتم مشاهداتم بود و نظرم در موردشون:) مسلما نمیشه تغییر داد چیزی رو:) به این سادگی. حتا برای ختم خودمم هم چنین درخواستهایی ندارم.
اون جملهی تلگرامی رو نیچه گفته که :/
جوادش کردن.
صدرای عزیز
سلام
تسلیت ما رو بابت این غم پذیرا باش، امیدوارم حالت خوب بشه و خوب باقی بمونه
مراسمهای عرفی (چه عزا و چه عروسی) از اون بخشهایی بوده که هیچ وقت باهاش ارتباط برقرار نکردم، در مواجه با این شرایط اگر مجبور نباشم به راحتی میپیچونم، هر وقت که دلم نبوده به خاطر اهمیتی که به یک یا چند فرد میدادم توی مراسم (شادی یا عزا) شرکت کردم. پس در کل زیاد در این موارد آدم باتجربهای محسوب نمیشم اما حق با شماست، چه خوشمون بیاد یا نه، با این موضوع برخورد میکنیم و باید بدونیم و بفهمیم که چه کار باید انجام بدیم، حتما موقع مواجه با مصیبت مثل الان منطقی و معقول فکر نخواهیم کرد اما دونستن این موضوعات (با تمام تلخی) توی همون شرایط خیلی کمک کننده خواهد بود، هم برای خودمون و هم برای عزیزانمون.
ممنون ازت
ممنون بابت مطلب پدر دوستم فوت کرد این مطلب کمکم کرد
سه چهار روزی میشه که یکی از عزیزای دوستم فوت کرده ، همه میگن کنارش باش باهاش حرف بزن ولی واقعا نمیدونم چی بگم
سلام من مادرم رو ۶ ماه پیش از دست دادم ادم زیاد مذهبی هم نیستم اما زندگی برام سخت شده و نمیدونم چ کنم یکی اینکه مادرم جوون بود و چه کنم با نبودنش و خودمم گم کردم تمام رفتارها و حرکات و صحبت ها چه خودم و چه غریبه ها زندگی ناتمومش رو یادم میاره چطور باید زندگی کنم با غمی که تو عمق وجودم هست