یکم: قبلا اینجا از اتوپیاهای مدرن (+)گفتم و دنیای شبیه سازی شده ای که در آن زندگی خواهیم کرد. هری پاتر برای من و خیلی ها همان دنیای شبیه سازی شده بود. قبل از این که تکنولوژی توان شبیه سازی دنیایی که در آن غرق شویم را پیدا کند، رولینگ با فناوری کاغذ و چاپ این کار را برای ما انجام داد. هری پاتر پلی بود به دنیایی زیبا و غیرواقعی برای تعداد زیادی از بچه هایی که به طور واقعی در زیرپله ی خانه ی عمو ورنون ها زندگی میکردند. برای نسل من که در ۱۹۸۴ گیر افتاده بود(و است) یک جور خیال پردازی یواشکی بود، بدون بیدار کردن پلیس افکار. کدام پسربچه ای میتواند بگوید روی اما واتسون کراش نداشته است؟ هری پاتر داستان عشق و نوستالژی و هیجان برای نسلی است که در آپارتمان گیر کرده. خلاصه آنقدر که هری پاتر به دنیای خاکستری کودکی خیلی از ما رنگ پاشید، هیچ چیز دیگر نتوانست.
دوم: معلوم است که از نوشته شدن کتاب جدیدی(+)از این مجموعه به سر ذوق می آیم. مگر من منتقد سینما یا ادبیاتم که بخواهم از زیاد شدن یک مجموعه و به ملال کشیده شدنش حرف بزنم؟ این کار یک ناظر علاقه مند است. در برابر هری پاتر من نه یک ناظر بلکه یک کودک تشنه ام. هرچیزی که کمی مارا به آن دنیا برگرداند، مورد استقبال است. گور پدر منتقد و جریان ادبی و فلان و فلان. این کتاب برای خیلی ها مثل دعوت نامه هاگوارتز است و مگر غیر از این است؟ مگر ما را به دنیای خودش دعوت نمیکند؟ هر چه که باشد میخوانم و در واقع خواندم و لذت بردم.
سوم: صدرای بیست ساله با صدرای چهارده ساله قطعا دید متفاوتی دارند و خب این دفه افق ها و لایه های بیشتری را در کتاب آخر دیدم. یکی از این ها چرب کردن مفهوم اثر پروانه ای با داستان و فرو کردن آن به مغز مخاطب بود که به خوبی در کتاب آخر پرداخت شد. ناپایدار بودن و غیر قابل پیش بینی بودن شرایط آینده، این که نیت های خوبمان و حتا کارهای خوبمان ممکن است به نتایج فجیعی ختم شوند و در کل این که ما تقریبا هیچ کنترلی روی تاثیری که بر دنیا میگذاریم نداریم، ستون اصلی کتاب آخر را تشکیل میداد. یک تصمیم و اتفاق کوچک به مجموعه ی عظیمی از فرایند های نامتناهی غیرقابل کنترل ختم میشود. اگر نظریه پردازان سیستم های پیچیده و غیره فرصت داشتند این جلد را بخوانند احتمالا دستشان از مثال های خوب برای توضیح نظریه هایشان پرتر میشد. در بحث هایی که در مورد جبر و اختیار میکنیم، نه میشود نقش جبر را انکار کرد و نه میشود نقش اختیار را و این جلد به خوبی این مفهوم و هم آمیزی آن را در دنیای واقعی(!) نشان میداد.
چهارم: از شخصیت هری پاتر خوشم نمی آید. در لباس پدر ضعف های همیشگی اش برجسته تر هم میشود. درواقع هنر رولینگ را هم میشود همین دانست، یکی از جذاب ترین دنیاهای ممکن را میسازد در حالی که شخصیت اولش چندان هم جذاب نیست. به جای هری اگر روزی توانستیم دنیایشان را بازسازی کنیم ترجیح میدهم جای فرد یا جرج باشم. خلاق، آشوب گر، کارآفرین:). مبارزه با ولدمورت زمان را میسپاریم به اهلش.
خدایییش دمت گرم ، حرفای دلمو زدیا 🙂 ، وقتی شنیدم ترجمه ویدا اسلامی اومد مثل همون ۱۵ سالگییم با چه شور و ذوقی به سمت فروشنده حمله ور شدم بنده خدا بهتش زده بود ، اما ارضام نکرد به نظرم می تونست خیلی بهتر از این باشه (بی خیالش ، واسه یه پاراگراف ادامه هری له له میزدم 🙂 ) ، البته من دوست داشتم جای رون باشم چون هم حس شوخ طبعی فرد و جرج رو داشتم هم هرمیونو :))) ، با یه تیر دونشون میزدم خخخ
فقط آقا اسنیپ :)))