تحلیل اتفاقات روزهای گذشته کار من نیست. علاقهای هم ندارم. همچنین موضع خاصی هم ندارم(بله ممکن است) آنچه در ادامه میآید افکاری است که این چندروز در ذهنم میچرخید. به اشتراک گذاشتن و بعد فراموش کردنشان به نظرم بهتر از فقط فراموش کردنشان بود. این است که این بیت و بایتها را جلوی چشمانتان میبینید.
بیایید با عینک طالب به قصه نگاه کنیم. قوی سیاه رخدادی است که سه ویژگی دارد.
۱-غیر قابل پیشبینی است.
۲-بعد از رویداد توجیه پذیر است.(هرچند قبل از رخداد، کمتر کسی در مورد آن حرف میزند)
۳-طبعات جبران ناپذیر و بزرگ دارد.
اتفاقات روزهای گذشته هرسه این ویژگیها را داشتند. اگر کسی هفته ی پیش میگفت در هفتهی آینده بیست نفر در اعتراضات خیابانی کشته خواهد شد به او میخندیدیم.
همچنین بعد از این اتفاقات سیل تحلیلها شروع شد، انصافا تحلیلهای خلاقانه زیاد بود اما اگر از حرفهای پیچیده و گنگ فرار کنیم، تحلیل یک خطی ماجرا بسیار ساده است:
زمانی که نارضایتی تجمیع شود، بال زدن یک پروانه در جنگل آمازون میتواند باعث طوفان در کالیفرنیا شود. ما نمیدانیم که کدام پروانه کی بال خواهد زد؟ اما میدانیم که وقوع طوفان ناگریز است.
به زبان سادهتر: تجمیع نارضایتی(که حتا جریان حاکم هم وجودش را تایید میکند) باعث افزایش بینظمی میشود و در چنین شرایطی هر جرقهای ممکن است منجر به سیلی از اتفاقات پیشبینی نشده شود.
همانطور که در مصر یک پست فیسبوک و در لیبی یک خودسوزی به عنوان نقطهی آغاز تحولات در نظر گرفته میشوند. پس ما با قوی سیاهی روبروییم که نمیدانیم کی و کجا اتفاق میافتد اما میدانیم که اتفاق میافتد و طبعات جبران ناپذیر دارد.
این که راه حل جلوگیری از این اتفاق چیست به من و خوانندهی احتمالی این متن ارتباط چندانی ندارد و حتا آنها که مال جانشان وابسته به دانستن راهحل است هم علاقهی چندانی به دانستن و کشف آن ندارند و شیمی درمانی را به پیشگیری ترجیح میدهند، پس بحث در اینباره را کنار میگذاریم.
کمی وارد مصادیق شویم و به آینده نگاه کنیم. چه اتفاقی خواهد افتاد؟ نمیدانم.
من تاریخدان نیستم و تاریخ نخواندهام. اما همانقدر که همهمان خبر داریم بیایید به پنجاه سال اخیر خاورمیانه نگاه کنیم و بگوییم که کدام تغییر رادیکالی ( اعم از انقلاب، جنگ، کودتا، اشغال نظامی و …) منجر به بهتر شدن شرایط برای ملت تحت آن اتفاق شده است؟ من چیزی به ذهنم نمیرسد[واقعا اگر رویدادی میشناسید به اشتراک بگذارید].
حتا در یک نگاه آمدنیوزی به اتفاقات اخیر و تصور این که معترضان به رادیکال ترین خواستههایشان میرسند(اگرخواستهای وجودداشته باشد)، نمیتوان آیندهی خوشی را متصور شد. جدی. حتا اگر تجربهی خاورمیانهایمان نباشد، ما خودمان تجربهی چهل سالهای داریم و برایمان پیشبینی عاقبت چنین قصهای سخت نیست.
قبل از این که دست به قلم ببرید در کامنتها و عصبانی شوید، من نمیخواهم بگوییم این کارها بد است، مخالفم نکنید یا فلان. وقتی شکمم آنقدر سیر است که فرصت دارم دربارهی این چیزها فکر کنم و بنویسم چطور میتوانم دیگران را امر یا نهی کنم؟ واقعا نظری ندارم، از مجموعهی اینها نتیجهی دیگری میخواهم بگیرم تا پایان صبر کنید.
روی دیگر سکه هم این است با رفتن معترضان به خانه و کمرنگ شدن اعتراضات (که شده است)، در بهترین حالت شرایط برمیگردد به حالت قبل و راه حل ما میشود صندوق رای و امیدی که حتا تکرارش هم نمیتواند دیگر کسی را امیدوار کند. من مشی اصلاحطلبی نداشتهام، اما همهی تلاشم را کردم که روحانی رای بیاورد، نمیگویم ناامید شدهام و یا پشیمان، اما حماقت خواهد بود اگر تصور کنیم این جریان در بیست سال گذشته دستاوردی داشته است یا در آینده دستاوردی خواهد داشت. من احتمالا بازهم به دلایل شخصی رای خواهم داد اما نه خودم را نه کس دیگری را گول نخواهم زد، سیستم قابلیت اصلاح ندارد و از آن مهمتر فساد و ماکیاولیسم چنان به بدنهی اصلاحات نفوذ کرده است که جریانی جدا برای اصلاح خودشان نیاز دارند:). نه تنها در افق نزدیک که حتا در افق دور هم نور روشنی دیده نمیشود.
راه حل میانهای هم نداریم. مد بود که بگوییم آلترناتیو نداریم، حقیقت این است که دیگر حتا راه حلی هم نداریم چه برسد به آلترناتیو و تقریبا باید بپذیریم که با احتمال بالایی در بازهی حیاتمان یک روز خوب نخواهد آمد و مردمان این خاک با سعادت و توسعه فاصلهی خیلی خیلی زیادی دارند.
منکر نمیشوم، ممکن است اتفاقات پیشبینی نشدهای بیفتند. ممکن است قوی سیاهی سپیدی برای این ملت بیاورد اما احتمال آن کم است. آیا ممکن است انسانی با دو ملیون تومان درآمد ماه بعد مازراتی بخرد؟ بله، اما احتمالش کم است. جامعهی ما همان انسان با دوملیون تومان درآمد است و در مسیر توسعه قرار گرفتن هزینهای دارد که پرداخت آن در توان جامعه ما نیست.
سیاه است؟ ناامیدانه است؟ بله. مثال خوبش همان نشستن روی اره است. نه راه پیشی هست، نه راه پس.
ما چه کنیم؟
یک جامعه در میکروسکوپیترین نگاه از افراد ساخته شدهاند. افراد نهادها را میسازند و باقی را در کتاب اجتماعی بخوانید. چندان غیر منصفانه نخواهد بود که بگوییم شرایط امروز برایند آنچهاست که همه ما هستیم.
بله شما که احتمالا در عصر تلگرام، توییتر فرصت و انگیزهی خواندن یک بلاگ را دارید احتمالا لایق زندگی در شرایط بهتری باشید، اما همه نفرات کلاسمان نمرهی بالای هیجده نیاوردهاند نتیجتا میانگین این است که میبینیم.
در افق نزدیک و در زندگی شخصی خودم تنها یک راه حل عملی و کارآمد میبینم. بهتر کردن خودم و شرایطم به عنوان یک سلول از این اجتماع بزرگ. نمیخواهم وارد موعظه شوم از دید خودخواهانه و پراگماتیک به این نتیجه رسیدهام.
تصور کنید هرروز صبح بیدار میشوید. هوا آلوده است، قیمتها در حال افزایشند، اخبار به شما تصمیمگیریهایی را یادآوری میکند که غیرمنطقی بودنشان فیوزاز کلهتان میپراند.
در این شرایط کدام یک از راه حلهای زیر اوضاع را برای شخص شما بهتر خواهند کرد؟
۱- مطالعه، کسب مهارت، کار بیشتر و تمرکز روی هدفی غیر سیاسی که برایتان آوردهی مالی بلندمدت خواهد داشت.
۲-دنبال کردن اخبار، فعالیت مجازی سیاسی، تلاش برای شورش و اعتراض، مواجهه با ریسک فعالیتهای پرخطر
جواب من به سوالات بالا مشخص است. راه حل اول. با انتخاب آن اوضاع من به سرعت و به شدت (در مقایسه با راه حل دوم) شروع به تغییر و بهتر شدن میکنند. زمانی که اوضاع یک سلول از اجتماع بهتر شود، به شکل میانگین اوضاع همه بهتر شده است. فرض کنید همه بیکاران امروز ما شروع کنند به آموختن مهارت. مطمئنا اقتصاد نحیف و رو به موت امروز ما توان میزبانی از آنها را نخواهد داشت و نمیتواند پاسخگوی پیدا کردن کار برای این همه نیروی متخصص باشد. نتیجه چه میشود؟ نیروها مجبور میشوند تولید ارزش را خودشان آغاز کنند. هر نفر برای چند نفر دیگر شغل ایجاد میکند و در نهایت اقتصاد قدرتمند میشود(من همیشه پیش خودم فکر میکنم این چنین است که اقتصادهای بزرگ و نیرومند حتا بعد از بحران، رکود و فروپاشی دوباره برمیخیزند) مشخصا خواب و خیال باطل است، امااین تنها راه حل عملی است.
واز کجا باید شروع کرد؟ نمیتوان دیگران را تشویق به مهارت آموزی یا مجبور به کاری کرد از خود باید شروع کرد. ما رییس جمهور مملکت نیستیم و نمیتوانیم باشیم و تقریبا نمیتوانیم تاثیری در تصمیماتش بگذاریم، اما رییس جمهور زندگی خودمان هستیم و میتوانیم برای بهتر شدنش تصمیماتی بگیریم.
خبر خوش این که با همین نرخ بیکاری بالا هم بازهم بازار ما تشنهی نیروی متخصص است و اگر کار بلد باشید اوضاع زندگیتان از هفتاد یا حتا هشتاد(اعداد روی هوا ولی نه چندان دور از واقعیت) درصد مردم بهتر میشود.(البته به تفاوت مدرک و مهارت هم دقت کنید)
مشخصا من هم دغدغهی اجتماعی دارم و تا بتوانم هم اینجا خواهم نوشت و هم به انسانهای اطرافم کمک خواهم کرد که اوضاع خودشان را بهتر کنند ولی توان من محدود است. با این حال اگر هرکس به توان محدود خودش اکتفا کند و همان وظایف خودش را درست انجام بدهد اوضاع بهتر خواهد شد. بخشی از مشکل ما این است که میخواهیم یک تنه رییس جمهور و حلال همهی مشکلات باشیم. میخواهیم مثلا نظام را براندازیم و طرحی نو دراندازیم.
حال این که حتا در صورت تغییر ساختارهای سیاسی بعید است سیستمی وجود داشته باشد که بتواند برای این همه نیروی غیرمولد کار ایجاد کندو تغییر معناداری در وضع اقتصاد ایجاد کند.(بله در جریانم که این همه نیروی غیر مولد نتیجهی همین سیستم است)
نتیجتا درست است که در دید ماکروسکوپی روی اره نشستهایم اما در دید میکروسکوپی به نظرم اگر هرکداممان برای بهتر شدن شرایط خودمان تلاش کنیم:
۱) واقعا شرایط شخصی خودمان بهتر میشود
۲) بهتر شدن شرایط ما اندکی روی بهتر شدن شرایط مملکت تاثیر میگذارد و قطره قطره جمع گردد و این ها.
پس شرایط آنقدرها هم بد نیست. در نهایت با محاسبهی همهی فاکتورهای خارج از دسترس ما، قصد ارادهی ما هنوز هم میتواند تاثیر معناداری روی کیفیت زندگی شخصیمان داشته باشد و تمرکز روی آن احتمالا بیشتر از تمرکز روی موضوعات سیاسی بازخورد خواهد داشت.
والسلام.
پی نوشت: این یک توصیهی همگانی نیست. مسلما به کارگری که چندماه حقوق زیر یک ملیون تومانش را نگرفته نمیتوان این حرفها را زد و من هم نمیزنم و حتا حق نمیدهم به خودم قضاوتی داشته باشم. مخاطب این حرفها خودم هستم و دوستان خیلی نزدیک که با شکم سیر به جان شرایط غر میزنیم، بله شرایط خوب نیست اما بعید میدانم که حتا اگر خوب بود هم وضعیت خوبی در انتظار امثال من بود. بهتر است تمرکز کنیم روی تنها کاری که میتوانیم انجام دهیم.
۱) واقعا شرایطمان شخصی خودمان بهتر میشود
سلام. اول این رو فرستادم میدونم داشتی تایپ میکردی نظرت عوض شده و… دوست داشتی اصلاحش کن.
دوم اینکه بیا شرایط جوامعی که اتفاق رادیکال افتاده رو نگاه کنیم و جوامعی که این اتفاق نیفتاده. بیا سوریه(با رفراندوم سال ۲۰۱۲ که خیلی از مردمش رو به آینده امیدوار کرد) و کره شمالی و پاکستان رو با افغانستان و عراق و لیبی و مصر و… مقایسه کنیم. همین دو تا همسایه ما الان واقعا وضعشون رو به نابودی هست یا رو به پیشرفت؟ من نظرم با اصلاحات تدریجی هست اما با اتفاقاتی که دیدم بنظرم دیگه نباید امیدی به اصلاحات داشت. ازون طرف میبینم مردم ما خیلیاشون از این شرایط راضی هستن. من فقط و فقط یک عقیده دارم در باره شرایط کنونی:
راه حل ما نه اصلاحات هست و نه حتی انقلاب. تا زمانی که مردم شعور و سواد و درک نداشته باشن اصلاحات اتفاق نخواهد افتاد و انقلاب هم اوضاع رو معلوم نیست بهتر کنه یا بدتر. خیلی از بدبختی های مردم ما از اینه که مردم به همدیگه هم رحم نمیکنن. یک مثال خیلی ساده! همین زلزله اخیر که قیمت مایحتاج زلزله زده ها چندبرابر شد. این نشون دهنده بیشعوری قشری از مردم هست که فقط فکر خودشون هستند.
در نهایت بازم میگم من به شخصه به آینده این مردم هیچ امیدی ندارم. فقط امیدوارم شعورشون بیشتر بشه. (منظورم از بیشعوری کاملا مشخصه، امیدوارم کسی به دل نگیره و بابت لحنم معذرت میخام. اما بنظرم واقعیت جامعه ماست که اکثرا به این حال ناخوش دچار شدن…)
حرفمون یکیه.
من هم مثل تو راه حل اول رو چندین ساله که انتخاب کردم ولی متوجه شدم که این راه حل برای همه (حداقل بیش از نصف) افراد جامعه، حتی اگر خودشون هم بخوان اصلا امکان پذیر نیست یا خیلی سخته براشون. شاید بشه گفت این نوع دیدگاه بایاس داره یعنی من فقط از زاویه خودم یک راه حل پیدا کردم که هم من رو از استرس اطرافم دور کرده هم آینده خوبی فقط برای خودم درست میکنه. اما ایده “هرکداممان برای بهتر شدن شرایط خودمان تلاش کنیم” فقط در حبابی که من توش هستم جواب میده، نمیخوام اینجا مصداق بیارم که چرا همه نمیتونن اینطوری باشن چون هر چقدر هم شرایط بد باشه بازم میشه مثال نقض آورد گفت ببین فلانی از کجا به کجا رسید بدون این که در نظر بگیریم چند نفر از اون جامعه تونستن؟ خیلیا به شوخی میگن مثلا این دفعه مثل دفعه قبل اونطوری نشد یا فلانی در صحبتهاش به فلان چیز اشاره کرد پس ما در حال پیشرفتیم. بله مسلما در حال پیشرفتیم ولی سرعت ما خیلی خیلی کمه و داریم میبینیم دیگران با سرعت بسیار بالایی دارن جلو میرن و این نگران کننده است.
پس چیکار کنیم؟ نمیدونم! من هم در این زمینه تخصص ندارم چون تمام تلاشم این فقط بتونم حباب خودم رو حفظ کنم!
نه عزیزم. من موافقم. همه این فرصت رو ندارن که برن به قول تو تو این حباب. یه پی نوشت آخر نوشته گذاشتم دقیقا همین رو گفته دیگه:)
سلام صدرا.
در زمان انتخابات یادمه بهت گفتم که تو از بد در مقابل بدتر دفاع میکنی.
باید حد و کرانی بکشی تا ببینیم مرز بین این دو کجاست
گفتی اینا حرفای عملیای نیست و روشنفکرانهس.
این روزا دیدی که چه شد.
اگر رییسی رئیسجمهور میشد چه میکرد که روحانی نکرد؟
دسترسی به اینترنت رو قطع میکرد؟ نیروی شبهنظامی و لباسشخصی میفرستاد خیابون؟ مردم رو اغتشاشگر میخوند؟ چشمش رو به روی کشتار مردم میبست؟
در واقع من سالها پیش فهمیدم که اصلاحات و اصلاحطلبان گروهی دروغگو هستند و اگر قرار باشد بین مردم و حفظ بقای خود یکی را برگزینند خویش را انتخاب میکنند
خب این طبیعیه اما چیزی که طبیعی نیست اینه که چرا این گروه دروغگو باید این مقدار طرفدار داشته باشند. اینقدر وقیح بشن که فقط تکرار کنند بدون اینکه به مردم پاسخگو باشند. بله منم اگر برای نگهداری قبر بابابزرگم چنددهمیلیارد بودجه میگرفتم عبای خوشگلم رو تنم میکردم و در یک لایو اینستاگرامی جوانان رو به مهرورزی و آرامش و مطالعهی آثار سهراب سپهری دعوت میکردم.
در واقع نقدی به تو ندارم. با نام خودت مینویسی و نمیتونی خیلی چیزا رو بنویسی. اما بهت میگم که لازم نیست برای اینکه حتماً تحلیل بنویسی مردم رو مقصر جلوه بدی. بگی اگر مردم همه خوب و متخصص باشن احتمالاً وضع ما خوب بشه. بله اگر تمام مردم شبیه نیوتن و لاووازیه باشن احتمالاً مشکلی پیش نمیاد. دولت ها به این دلیل هستند که مردمان شبیه نیوتن و لاووازیه نیستند.
در واقع ایرانیان رو سرکوب میکنند و گناه رو گردن مردم میندازن چون وقتی گناه رو گردن چنددهمیلیون بندازی انگار همه بیگناهن. کی و کجا به ایرانیان فرصت داده شده و این مردم خودشون رو نشون ندادن؟ در منطقهای که درصد بنیادگرایی و خشونت بسیار بالاست ایرانیان از معتدل ترین مردمان منطقه هستند. در واقع به نظرم ایرانیان به خوبی توانایی ایجاد یک دموکراسی رو دارند. اینکه تو در ۵۰ سال گذشته چنین چیزی رو ندیدی مشکل از خودته برو تاریخ انقلابها رو ببین. همین ۱۰ سال گذشته دست کم دو انقلاب خوب در منطقه اتفاق افتاده.
در آخر یه چیز بگم؛ همیشه برای خودت خط قرمز داشته باش. عملگرایی گاهی باعث میشه بنا بر سود بیشتر تو رو در کنار قاتل و آدمکش قرار بده. در هیچ شرایطی از کسی که از سرکوب مردم دفاع میکنه دفاع نکن. خط خودت رو ازش جدا کن. ازش اعلام برائت کن.
چقدر موعظهوار بود :)))
با مهر. الف.
نه حق با توئه
من دو تا عذرخواهی بهت بدهکارم. یکی سر اون زمان، یکی هم سر اون قضیه پست زبان. واقعا نمیدونم دقیقا چرا ناراحت بودم:) ببخشید خلاصه.
بله در مورد تفاوت با رییسی دیگه الان واقعا من هم نمیتونم تفاوتی ببینم متاسفانه. هم تو هم فواد گفتید این رو. نکته ای که هست اما من باز هم رای میدم و رای میدادم و دیگه یکم دلیلش شخصیه و تو فلسفه زندگی ادما باید بگردی. ولی کلا خوشبینی من بیش از حد بود که خوشبختانه برطرف شد:)به شکل تئوری اختلاف نظری نداریم تو این زمینه احتمالا:)
و ببین من نمیگم مردم مقصرن واقعا. دیگه به زبون بی زبونی واقعا گفتم نظرم رو:)
ولی واقعا نمیشه امیدی داشت نتیجهی این اتفاقات. میشه؟ [حتااگر پیروز بشن] اگر فکر میکنی آره احتمالا اختلاف نظر داریم. خیلی خلاصه به شعارا نگاه کنیم فقط مشخصه به نظرم.
ولی خب با این حال من اصلا مخالف نیستم و نمیگم نباید اینطوری باشه. نمیگم معترضا بدن، ولی خب طرفداری، تشویق، شرکت هم نمیکنم. اجازهی خنثی بودن که هست؟ این ایده که خنثی بودن شما رو همدست یه عدهی دیگه میکنه رو نمیتونم قبول کنم. میشه خنثی بود واقعا.
منم اتفاقا سر این که قشر متوسط خوبی داریم و [احتمالا] میتونیم یه سیستم خوب بسازیم رو رد نمیکنم. میگم نمیدونم چطوری واقعا میشه چنین کاری کرد:) بحث ساختن سیستم یه چیزی، بحث این که برسیم به جایی که میشه سیستم ساخت یه چیز دیگه. تو این ندونستن هم فقط میدونم خودم میتونم چیکار کنم.
این دوتا انقلاب موفق رو هم اسمشون رو میگفتی، واقعا علاقه مندم.
عدم اعلام برائت از این رفقا هم دلیلش دوتا چیزه یکی این که فکر میکنم که مخاطب میدونه و میشناسه من رو(یا حداقل وقتی میگم به اصلاح طلبم امیدی نیست این رو میفهمه)،دلیل دومی هم ازادی بیان هست که ما فراوون داریم تو کشورمون.
وگرنه معلومه موضعم.
البته میشه ساعت ها دربارهی اینکه چرا یک انقلاب رو موفق مینامیم و دیگری رو خیر بحث کرد
اما من به صورت خیلی حسی و ساده میگم که انقلاب تونس یه انقلاب موفق بوده
تونستن قدرت رو از دیکتاتور بگیرن. الآن هم وقتی Democracy Index رو میبینم میفهمم که رتبهی تونس قابل مقایسه با زمان دیکتاتوریش نیست.
در بین انقلابهای قبل از اون یک نمونهی موفق دیگه انقلاب رومانیه. حدود ۱۰ سال بعد از انقلاب ایران رخ داده اما به نظر انقلاب موفقی میرسه. چند سال قبل از اون انقلاب پرتغال انقلابی بود که دیکتاتور رو ساقط کرد و الآن پرتغال رتبهی خوبی در دموکراسی داره.
انقلاب گرجستان هم -که چند سال پیش اتفاق افتاد- البته موفق بوده اما شرایطش خیلی متفاوته.
اگر نگاهی به همین تاریخ خودمان بکنیم انقلاب مشروطه یکی از نقاط درخشان تاریخ ماست. اگرچه بعدها به دست دیکتاتور افتاد اما همین انقلاب بود که ایران نوین رو پایهگذاری کرد.
نکتهای که وجود داره اینه که از اساس ما چقدر شبیه این کشورها هستیم که بخوایم انقلاب رو با اینها بسنجیم. به گمانم هیچ دو انقلابی شبیه هم نیستند.
یکی از دلایلی که باعث میشه بسیاری از ما حس کنیم که انقلابها شکست میخورن انقلاب کبیر روسیه ۱۹۱۷ هست. این انقلاب کارگری بود و بعدها شکست خورد. اما چنانکه گفتم شرایط مردم ایران چنان با مردمان خاورمیانه متفاوته که این دو رو نمیشه با هم سنجید.
به هر حال بحث پیچیدهایه و از تخصص من خارج.
مطلبی از دکتر رنانی در سایت تابناک منتشر شده بود که خیلی پیشتر این وقایع رو پیش بینی کرده و خوندنش رو به شما توصیه میکنم.
من فکر میکنم اتقاقات اخیر ناشی از تجمیع و انباشته شدن سکوت است و بی شک یک ملت ساکت (ساکت شده) پتانسیل خشم و اعتراض بیشتر ی را دارند کسی که به چشم خود هزار گونه دزدی و جنایت را دیده است و هر بار خواسته است اعتراض کند بهش اجازه نداند راضی و خشنود نشده بلکه این زخم رو در گوشه ای از قلبش نگه داشته و با خود گفته حرف نمیزنم تا وقتش برسه. این اتفاقات سرریز سکوتها و عقده های چند ساله است که مجالی برای بازگو کردنش نبوده.طبیعی است که وقتی روی دهانت دست بگذارند دست ها یت حرکت میکند. واقعا من همه مثل تو و شاید خیلی از مردم از درک و پیش بینی آینده ی ایران عاجزم و به نظرم غیر قابل پیش بینی است اما در کنار پیشرفت و توسعه مهارت های خودم دوست دارم در یک کشور آزاد زندگی کنم (من فکر میکنم میشود این دو آرزو را توامان داشت و هیچکدام مانع دیگری نیست).
آره فواد اتفاقا منم اون زمانی که حمله کردم به نوشته هاش این رو تو همونا خوندم. این که در مورد انقلاب پابرهنه ها و این که دیگه قشر متوسط نیست که با تکرار میکنم جمع بشه و اینا. آره ولی خب اینقدر فضا متشنجه که گم میشه تو حرفها صحبتهاشون.
در مورد تجمیع سکوت نارضایتی هم بله دقیقا. نظر من همینه.
آرزوی منم زندگی در یک کشور آزاده:) ولی خب من کرم این که برای آرزوم چیکارها میتونم بکنم دارم. و وقتی میبینم تو اون زمین تقریبا هیچ کار نیست که انجام بدم ترجیح میدم رو خودم تمرکز کنم در واقعبیشتر در مورد این که صبح از خواب بیدار میشم و چی چک میکنم و انتخاب میکنم چی رو دنبال نکنم بحث کردم و مطمئنم از نظر تو هم دور نیست این:)
بله میفهمم چی میگی صدرا
من هم باهات موافقم.
وقتی که فصل زمستانه و همه جا سرد و یخبندانه، چکار می کنیم؟ هیچ آدم عاقلی سعی نمی کنه که همه جا رو گرم کنه، بلکه اول لباس گرم می پوشه و خودش رو گرم نگه می داره، بعد محیط خانه ش رو گرم می کنه و الخ.
ما هم همونطور که نوشتی اول سعی می کنیم مهارت های خودمون رو توسعه بدیم و خودمون درست زندگی و کار کنیم. بعد به اطرافیانمون گرما می بخشیم. اگر کسب و کاری داریم، سعی می کنیم در این محیط کوچک تر، آنچه را فکر می کنیم درست است، پیاده سازی و اجرا کنیم و بتدریج این حلقه را گسترده تر کنیم تا افراد بیشتری را شامل شود.
به قول گاندی be the change that you wish yo see in the world
من فکر می کنم انقلاب، همانطور که از اسمش پیداست، صرفا یک ظرف رو واژگون می کنه و هیچوقت محتویات اون رو تغییر نمیده.
کلا ثمره چپه کردن ظرف خیلی از اوقات میشه که اون ته مها میان بالا اون بالاییها میرن پایین 🙂
من هم دقیقا تا به یک جمع بندی نرسم هیچوقت رای نمیدم و کسی رو هم گول نمیزنم.
جریان سازی از غرور روی دیدگاه میاد و از منطق دورمون میکنه..
اما فرهنگ سازی کاملا با منطق موازی حرکت مینه و دنیا رو از جهل نجات میده ،حتی اگر ۱نفر تو دنیا بدونه میتونه اینکار رو شروع کنه!
قطعا با این شرایط پایان شب سیه ،سیه چرک هست..
نقدی به کسایی که یک راست میرن سراغ اعتراضات خیابانی این هست که هیچ راه دیگه ای رو حتی امتحان هم نمیکنن و متاسفانه دنبال راه های زود بازده هستن و در نهایت هزینه هم میدن همیشه ،اون ها هیچوقت نمیخوان تو بلند مدت فرهنگ سازی کنن و به عام مردم بفهمونن که اگر برای گرانی حتی یونجه هم ۱هفته اعتصاب کنن و یونجه نخرن میتونن قیمت یونجه رو حتی از قیمت قبل از افزایش هم کمتر کنند!!
اما وقتی فرهنگ سازی انجام نشده مردم غیور ما بعد از اینکه یونجه از ۵۰۰ تومان یهو میشه ۲۰۰۰ تومان بعد سیستم لطف میکنه قیمت رو میاره رو ۱۵۰۰ تومان و ملت غیور در کمال ناباوری برای یونجه ای که بازهم ۱۰۰۰ تومان گران تر هست صف می بندند، سیستم به خودش اجازه میده کوچکترین و بزرگترین کالاهاش رو گرون و گرونتر کنه چون در هر صورتی برای عرضه هاش تقاضا فراوان هست! حتی با سخترین شرایط!
من نقدی واقعا به کسی ندارم و بیشتر فکر میکنم مسئول اعمالی هستم که میتونم انجامشون بدم. ضمن این که هیچوقت فرهنگ سازی رو نفهمیدم. هیچوقت. نمیدونم یعنی چی. چطوری اتفاق میفته. جدی میگم.
سلام.
یکم: از اینکه ما خوانندگان وبلاگ را لایق زندگی بهتری دانستی متشکرم!
دوم: سخن از دل ما میگویی
خواهش میکنم علی آقا 🙂
سلام
ممنون بابت نوشته خوبتون
اولا به عنوان یک ایرانی خجالت میکشم بگم ایرانیم. چون اگر از لحاظ پیشرفت علم و تکنولوژی کشور عقب مونده ای دارم از لحاظ فرهنگ عامه مردم به مراتب کشور عقب تری داریم
اقتصاد مبتنی بر نفت، دلالی، دروغ و سیاست زدگی و….
مردمی فارغ از فرهنگ دموکراسی و نقد مسئولین..
مردم ما واقعا فازشون معلوم نیست مشارکت بالا در انتخابات دارن بعد چند ماه میخوان همه چیو عوض کنند
اگر به همه چی اعتراض داریم چرا رای میدیم
اگر میدونیم سال به سال دریغ از پارسال و در ۸۸ نتوانستیم چرا در ۹۶؟
با گرمی مویز یارانه گرمی مون میشه و با سردی تخم مرغ سردی مون میشه
آیا علت اعتراض های خیابانی باید یارانه و بنزین و تخم مرغ باشه که ترامپ به ما بگه گشنه؟
چرا وقتی اختلاس ۳۰۰۰ میلیارد دلاری و صندوق فرهنگیان اتفاق میفته ککمون نمی گزه؟
چرا متوجه نمیشیم اصلا روحانی اصولگراست و نه اصلاح طلب؟
من نمیدونم چه اصراری هست دوره رئیس جمهوری هشت سال باشه؟
چرا متوجه نمیشیم اراده کافی برای مبارزه با فساد در قوه قضائیه نیست؟
بنظرم یا جایگاه رهبری جایگاه ضعیفیه یا در قانون به اشتباه این جایگاه دیده شده . چون اگر سالم باشه راهبر جامعه باشه. بتونه رئیس جمهور و قوه قضائیه رو مدیریت کنه و اگر درست کار نکرد عذرشو بخواد…در قانون مجلسه که میتونه رئیس جمهور رو عزل کنه ولی پس رهبر چی میشه؟ اگر هم ناسالمه که دیگه هیچ….
چند روز پیش ماشینم خراب شد و مجبور بودم چند جا برای تعمیر برم..تقریبا همه جا بحث سیاسی بود و همه میگفتن روحانی مردمو بدبخت کرده و کاش احمدی نژاد برگرده!
بهمین خاطره که میگم فاز مردم ما معلوم نیست..
در جامعه ای که مردم فقط قالب دموکراسی رو می بینن و چشم بسته رای میدن و شعورشون نمیرسه که کی میتونه مشکلشون رو حل کنه بنظرم پیشنهاد شما پیشنهاد خوبیه
مثل کبک سرمون تو کار خودمون باشه و ناامید از اجتماع، بفکر معیشت و ارتقا کار ومهارتهای خودمون باشیم و گوربابای مملکت
ولی چند روز دیگه بچه هامون بزرگ میشن کار میخوان ازدواج میخوان خونه میخوان ممکنه دچار فساد بشن…
پس بنظرم بهتره یه فکری بکنیم. سلولهای سالم رو گسترشبدیم..همونطور که خودمون رو میکشیم بالا فرهنگ و اقتصاد بقیه رو هم بکشیم بالا
به نماینده مجلس و رییس جمهور عوضی رای ندیم و …..
ببخشید آخرش شعاری شد من خودمم عمل نمیکنم
شرایط سختیه راه حلها جوابگو نیست. ولی عمیقا مطمئنم این دولت میتونست بهتر کار کنه تا مردم امیدوارتر باشن
کاش روحانی اندازه خاتمی کار میکرد نمیگم
کاش روحانی براش مهم مردم
کاش…
یه آیه از قرآن شاید در راستا با متن
انفال:۵۳
این [سرنوشت] بدان سبب است که خداوند تغییر دهنده هیچ نعمتی که بر قومی ارزانی کرده نیست، مگر آنکه شخصیتشان [اخلاق و شیوه زندگی خود] را تغییر دهند و مسلماً خداوند بس شنوای داناست.۸۰
______________
توضیح عبدالعلی بازرگان:
۸۰- در آیه ۱۱ سوره رعد [إِنَّ اللهَ لا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ] نیز به همین اصل اشاره کرده است که به هر نوع تغییر سرنوشتی، برحسب عملکرد اقوام اشاره میکند. این اصل از مهمترین مبانی تحولات اجتماعی است، یعنی تا خود مردم از درون منقلب و متحول نشوند و تغییرات عمیق فرهنگی و اعتقادی شکل نگیرد، هرگونه جابجائی حکومت بینتیجه و عبث است.
——
در باره ی قوی سیاه و اتفاقات غیر منتظره هم میشه به سوره فجر اشاره کرد. اونجا که میگه به تاریک ترین شب ها دقت کنید و زمانی که فجر میاد و نور تاریکی رو میشکافه. و بعد مثال میزنه از تمدن های بزرگ که در اوج قدرت بودن و مردمی که در اون زمان بودن و هیچ وقت فکر این رو نمیکردند که همچین تمدن هایی نابود شدنی باشن ولی همشون در زباله دان تاریخ قرار گرفتند. فرعون و عاد و اینا که تمدن های برجسته ای بودند رفتند. این نظام مشرکانه ی سی چهل ساله که تو نظام الهی پشیزی هم حساب نمیشه :))
باشد که شکوفا کنیم
منم به فجر فکر میکنم گاهی.
نوشته ت رو خوندم خوب بود.
اول شروع کردم برای نوشتن یک کامنت طولانی مقدار زیادی ش رو هم نوشتم. ولی نمیدونم چرا پشیمان شدم و پاکش کردم همه رو 🙂
فقط به این بسنده میکنم:
به نظرم با وجود شرایط موجود هم کمی بی انصافیه که بگیم اگر رئیسی هم بود اوضاع همین بود…
وجود آدمی مثل احمدی نژاد در تاریخ ما نشون میده که تو همین سیستم فاسد هم رئیس جمهور با رئیس جمهور فرق میکنه و اوضاع از چیزی که ما فکر میکنیم میتونه خیلی بدتر بشه …
افشین جان دورهی انتخابات فکر میکنم اینجا رو ندیده بودی هنوز. من یه پست چار هزار کلمه ای نوشتم که همون زمان روز سوم پربازدیدترین و پربحثترین پست وبلاگ شده بود، فواد واین آقای الف همون زمان اومدن ریختن سرم. توش گفته بودم چرا باید رای داد. چرا سگ زرد برادر شغال نیست و چقدر احمقانه ست اگر فکر کنیم رییسی و روحانی یکیند. یعنی بعید میدونم دیگه استدلال validی در این زمینهها وجود داشت و من تو اون پست بهش اشاره نکردم. بعد هم که یه پست خوشحالی نوشتم که هنوز هست و اون پست رو هم پاک کردم.
الان چه چیزی تغییر کرده؟ هنوز فکر میکنم چیزی که بهش میگیم اصلاح طلبا میتونه شرایط رو ثابت نگه داره و بدتر نکنه. اما مشخصا دیگه این اسمش اصلاحات نیست. استمرارات یا هرچیزی میتونه باشه. حالا این که رییسی بدتر میکنه شرایط رو جای حرف داره اما من دیگه نمیتونم زیاد از این حرف دفاع کنم، به دلایل زیادی که اینجا جای گفتنش نیست. خلاصه این که من هنوزم رای میدم احتمالا ولی خودم و کسی رو گول نمیزنم. این داداشیا از هزینه دادن گریزانند و انقدر از اون طرف غش کردند که رابطهشون با مردم قطع شده. آرمان امیری(وبلاگ مجمع دیوانگان) اصلاح طلب ترین ادمیه که میشناسم. به بلاگر اصلاحات معروفه اصلا. صادق و صالح و وطن دوست. تو این سالها به شدت از اصلاحات دفاع کرده. برو بلاگش رو بخون الان. سرچ کنی میاد. تو سیاست و تو زندگی لحظات حساسی وجود داره که ممکنه برای یک عمر همه چی رو تغییر بده و قضاوت افراد نسبت بهت رو عوض کنه. یک لحظه یکی رو هول میدی و میشی قاتل. هیچکس برای بقیه زندگیت ارزشی قائل نیست. از اون به بعد تورو به عنوان قاتل میشناسن. این اتفاقات و برخورد جریان اصلاحات عمیقا اون شکلی بود.
این همه آدم بیشعور(هم مسئولان و هم مردم)همگی تو مدارسی بزرگ شدیم ک از اساس بیشعورانس!!!
نمیدونم درباره نظام اموزش و پرورش ایران پستی گذاشتین تا حالا یا ن…
اگه ننوشتین،خوشحال میشم دیدگاهتون رو بخونم…
این همان دیدگاهی هست که مهم ترین نماینده اش در ایران ملکیان هست. من هم زمانی بهش اعتقاد داشتم. اما اخیرا به این دیدگاه شک دارم و معتقدم شاید چنین دیدگاهی برای تحولات و حرکت های اجتماعی مضر باشد.
سلام! پست جالبی بود.
ولی تمام اینها و وضعیت مملکت ما از موقع انقلاب تا الآن چند تا چیز رو برای همه واضح نشون داد. بعد از انقلاب شهید بهشتی در نامهشون به امام خمینی چیزهایی نوشتند که نتیجهشون الآن دیده میشه و قسمتی از اون رو نقل میکنم:
«شاید برای شما شنیدن این خبر تلخ و دشوار باشد که بسیاری از کسانی که در طول سالهای اخیر در راه حاکم شدن اسلام اصیل بر جامعه ما کوشیده و رنجها بردهاند و … همواره در اقلیت بوده و زیر فشار اکثریت غربگرا یا شرقگرا حاکم بر این سازمانها بهسر بردهاند، هم اکنون در جمهوری اسلامی هم که امام در رأس آن است و تنی چند از فرزندان امام نیز بخشی از مسئولیتها را بهعهده دارند و مردم عزیز ما نیز در صحنهها حضور دارند، دوباره تحت فشار همان اکثریت قرار گرفتهاند، این اقلیت مؤمن، امروز ذلت و خذلان مؤمنان را در جمهوری اسلامی با پوست و گوشت و استخوان لمس میکنند که با چماق ارتجاع میکوبندشان و با کارشکنیهای رنگارنگ سد راه حرکت اسلامی و اصلاحی آنها میشوند، با استظهار به ستون پنجم دشمن که در همه این سازمانها جا خوش کردهاند و با اطمینان به حمایت گروهی از مسئولان امروز و دیروز.
اگر این دو بینش در اداره امور جمهوری اسلامی ادامه یابد، نه کارهای جاری مردم سر و سامان پیدا میکند، نه مشکلات موجود دینی، فرهنگی، اخلاقیات اجتماعی و اقتصادی این مردم رنجدیده و محروم و ایثارگر با سرعت و قاطعیت کافی حل میشود.»
و برای همین بوده که تا به حال این مشکلات حل نشده است.
انقلاب اسلامی بر پایهی یک منظومهی فکری شکل گرفت، یک منظومهی فکری که اکثریت مسئولین ما، حتّی مسئولین انقلابی فاقدش هستند. یعنی منظومهی فکری اسلام.
مشکل این بوده که سالها امثال آقای هاشمی رفسنجانی و خاتمی و احمدینژاد و روحانی قدرت در دستشون بوده و مردم باز هم هنوز به این نتیجه نرسیدند که طرز تفکر این جماعت وضعشون رو بدتر میکنه.
حضرت آقا در یک سخنرانی خودشون چیزهایی فرمودند که نقل به مضمون میکنم: که یک عده مسئولان اومدن گفتند راه پیشرفت ما در سیستم اقتصادی سوسیالیستی شرق هست. و این سیستم رو پیاده کردند. بعدش زود به اشتباهشون پی بردند، ولی بازم نیومدن توی راه راست! و گفتند پس راه پیشرفتمون در سیستم اقتصادی غرب هست و به اون رو آوردند.
و این چیزی که دارید میبینید نتیجهی سیستم اقتصادی غرب و لیبرالیسم هست، سیستمی که در اروپا بحران اقتصادی ایجاد کرده و در آمریکا جنبش والاستریت رو به وجود آورد. چون خیلی ساده سیستم اقتصاد کشور بر مبنای ربا هست و خدا که در قرآن میفرماید «یمحق الله الربا» با کسی شوخی نداره. و جالبه که تمام رؤسای جمهور ما (از جمله همون آقای احمدینژاد و دیگران) به همین سیستم شرک آلود اعتقاد داشتند و طبق اون پیش میرفتند.
متأسفانه این مشکل فقط در اقتصاد نیست. در آموزش و پرورش هم هست، در بسیاری از مسائل دیگه هم هست.
طبق بیانات حضرت آقا انقلاب اسلامی چند مرحله داره:
۱. نابودی حکومت طاغوت (سال ۵۷)
۲. شکلگیری جمهوری اسلامی (سال ۵۸)
۳. تشکیل دولت اسلامی (حدود ۴۰ سال است که در این مورد گیر کردهایم!)
۴. تشکیل جامعهی اسلامی
۵. تشکیل تمدّن نوین اسلامی
همون جور که شهید بهشتی در نامهشون گفته بودند مشکلات فقط وقتی حل میشه که تفکر و بینش انحرافی و غیر اسلامی که همین الآن در بین بسیاری از مسئولین و مردم وجود داره از بین بره و تمدّن نوین اسلامی گفتمان مردم بشود.
ببخشید یک مقدار طولانی شد.
صدرای عزیز سلام
برادر جان، یک عمر بحث های بی سر و ته سیاسی کردم و از یک جایی تصمیم گرفتم به قول شما بین دو راه موجود اولی را انتخاب کنم و روی هدفی غیرسیاسی تمرکز کنم، برای همین به جای سایت سیاسی و خبری و غیره، که برنامه روزانه برای مطالعه آن ها داشتم، در راستای اهداف جدید، دنبال وبلاگ و سایت های مفید گشتم، یکی هم وبلاگ صدرا علی ابادی بود.
خوب سعی کرده بودم از بحث های این چنینی دور باشم ولی حالا دارم در این مورد کامنت می ذارم.
نه در مورد این یادداشت که هر جایی رفتم، یک سر کار گره ای دارد از این دست که باید وقتت را بگذاری و بفهمی اطرافت چه خبر است، تو با موضوع کار نداشته باشی، موضوع با تو کار دارد.
به هر حال از پیشنهادت لذت بردم و به نظرم درست است، ساختن یک سلول جامعه راحت تر و در دسترس تر است تا انقلاب در کل جامعه.
موفق باشی برادر
سلام
راستش خیلی اتفاقی وبلاگت رو دیدم و چندتا از پستهاتون رو خوندم واقعا قلم خوبی داری بهت تبریک میگم
میخونمت
امیر جان سلام
عزیزم بنظرت نیاز به یک تنظیم دوباره فراکنس نیست؟☺
[…] دوست خوب. و همچنین رسیدن به بینشی که منجر به نوشتن این پست شد. به طور خیلی خلاصه احتمالا همه ما بازنده خواهیم […]