کمال در تباهی

۶ دیدگاه‌ها

همیشه علاقه زیادی به سیستم های روبه کمال داشته ام. بارسلونا زمان گورادیولا، یا اپل چند سال پیش. به شکل غریبی نزدیک به کمال بودند. موفقیت پشت موفقیت. یک نوع رضایت صددرصدی را برای هوادارانشان بوجود می آوردند.

به اوضاع خاورمیانه نگاه کنید. هیچکس دقیقا هیچکس راضی نیست.  اگر خردورزی را به عنوان خط کش تعیین کنیم، چه یک سر انتهایی آن که تندروها قرار میگیرند و چه سردیگر آن که مثلا روشنفکران باشند، هیچکدام از شرایط رضایت ندارد. دسته اول که مسلما هیچوقت از شرایط رضایت نخواهند داشت. به هرحال میشود تصور کرد چرا. حتا اگر قدرت را هم به دست بگیرند، توانایی های اندکی برای اجرای خواسته هایشان دارند. درواقع همیشه یک تضاد را با خودشان حمل میکنند. اگر تندرو هستی، پس درایت کافی برای بردن جامعه به سمت خواسته هایت را نداری. به این دلیل که اگر درایت داشتی تندرو نبودی. آن ها که وضعشان مشخص است، اوضاع هزار سال پیش را میخواهند. میخواهند با جارو جلوی آب دریا را بگیرند. خب معلوم است که نمیشود و برای همین تندروی با نارضایتی گره خورده است تا ابد. اوضاع ما هم که مشخص تر است. تا مرورگر را باز میکنی، کافیست پاپ آپی به سمت اخبار باز شود. تباهی میپاشد بیرون و تورا در اتاقت غرق میکند. اتفاقاتی که می افتد فقط برای ما بهت میگذارد. نه از این جهت که جامعه را نمیشناسیم و نمیدانیم چه خبر است نه.بلکه از این جهت که چطور عوالمی در آن سر دنیا آنقدر پیشرفت کردند و ما این چنین عقب ماندیم.

چیزی که امروز بیشتر به ما فشار می آورد وجود دنیای جدید است. روشنفکر اروپایی در قرون وسطا یک دنیای مدرن را در بقل دستش نمیدید. همه دنیا همان بود. مسلما به ایده هایش هم اعتماد نداشت، چون عملی نشده بود. فقط میدانست یک جای کار میلنگد و احتمالا تلاش میکرد که شرایط را بهتر کند. ما مطمئنیم که یک جای کار میلنگد، در واقع یقیین داریم. چون نسخه های بهتری از دنیا، هرروز در چشم و چالمان فرو میروند. میبینیم که میشود بهتر بود.این آدم را افسرده میکند. وقتی میبینی تقریبا هیچکاری هیچ راه حلی وجود ندارد برای درست کردن این شرایط و این یک نارضایتی مطلقی را برای روشنفکر به ارمغان می آورد. این میشود که سرت را گرم میکنی به ایده هایی که جایگاهشان مال جای دیگری ازدنیاست. سینگولاریتی و خیلی از حرف هایی که خود من میزنم که بحث ما نیست. ما اینجا نهایت دغدغه مان باید این باشد که کسی سر کسی را نبرد و دیگری به صورت کسی اسید نپاشد. توییت کردن حرف های ری کورزویل فرافکنی است. فرار است. به نظرم خاورمیانه دارد به یک سیستم رو به کمال نزدیک میشود. کمال در بدست آوردن نارضایتی همگانی. مثل طرفداران بارسلونا هر فصل از بدست آوردن همه جام های ممکن خوشحال بودند ما هم میتوانیم به تعداد تپه هایمان افتخار کنیم. باید نادان باشی که همه چیز را ربط بدهی به اقتصاد وضع مالی. یک میلیارد نفردر هند زیر خط فقر زندگی میکنند و شرط میبندم که متوسط رضایتشان از ما خیلی بیشتر است. ما نه انسان هندی هستیم و نه انسان آمریکایی راه حل های هیچکدام برای ما جواب نمیدهد خودمان هم که راه حلی نداریم. ما انسان خاورمیانه ای هستیم، غرق شده در تباهی.



  1. تلخ و جالب بود صدرا . کامنت دادم که بگم نوشته هات رو میخونم و دنبال میکنم.
    صدرا وقتی فلسفه غرب و مسایل ۱۰۰ یا ۲۰۰ سال قبل اروپا رو میخونم از فاصله ای که بین حال ما و گذشته اونها وجود دراه وحشت میکنم . صدرا فکر میکنم تکنولوژی در بهترین زمان ممکن به غرب رسید و در بدترین زمان ممکن هم به خاورمیانه و جهان سوم و بدون هیچ تلاشی منتقل شد. ما زیر بنای فکری درستی نداریم و همین امر باعث شده اتفاقا تکنولوژی و فضای مجازی ما رو سالها عقب تر ببره.برای ما تکنولوژی شبیه خونه ساختن روی آبه هر چقدر هم بلد باشیم که بسازیم بازم خونه ای که ساختیم غرق میشه.کاش زمین محکمی برای خونه ساختن داشتیم و فکر کنم الان هم اولویت هر کس در خاورمیانه ساختن زمین محکم باشه و نه خونه.

  2. محمد_خرمی گفت:

    “توییت کردن حرف های ری کورزویل فرافکنی است. ”
    چقدر این جمله زیبا بود …
    بنظرم با ترجمه خیلی از کتاب های روانشناسی و مدیریت در واقع خودمون رو داریم گول میزنیم (هر چند که نمیشه گفت بی فایده است اما اثربخشی زیادی ندارد) مهمترین اولویتی که می باید در موردش عمل کنیم همون سیستمی نگریستن به رویدادها اطرافمون هست.
    مطالب شما رو دنبال میکنم دوست تو محمد در متمم

    1. صدرا مدیر گفت:

      ممنون محمد عزیز
      بسیار خوشحال شدم، از حضورتون.

  3. کیهان گفت:

    شبیه یک چشم و یک گوش در بدنی بدون دست، پا و زبان شدیم،..
    می‌بینیم و یارای حرکت نداریم.

  4. پارمیدا گفت:

    به نظرم خیلی خوب گفتی.
    من این موضوع رو چند سال پیش بررسی کردم.
    بهش می گن در حال گذار.
    جامعه ای که از سنت وارد مدرنیته میشه
    می تونی با یه سرچ ساده ویژگی های دقیق تری ازش ببینی
    این فرآیند ممکنه حدود صد سال طول بکشه بیشتر حتی.
    ولی میدونی من از چه چیزی خیلی بدم میاد، آدم هایی که از عقاید مربوط به حکومت دفاع می کنند و اونها رو مطلق می دونند. نه کسایی که پست دولتی دارند، حتی رفتگر یا نانوا یا پزشک. قضیه اینه که این آدم ها تربیت درستی نداشتند، و خب این خیلی رو اعصابمه، کسایی که شستشوی ذهنی شدن و حتی خودشون متوجه نیستن

  5. نیکلاس گفت:

    ممنون. لذت بردم.
    دو شبه که نوشته هاتون رو میخونم. یکی از اونها در مورد یادگیری در ۲۰ ساعت بود که مفید بود. مثل هزاران هزار چیزهای مفید که هر روز میخونم و میشنوم.
    از روی حوصله سر نرفتن و غرور و خودخواهی پاک و لطیفم هم چند کامنت میزارم:))
    اما در مورد این متن ضمن تایید صحبتهاتون ، یه چیزی به ذهنم میاد.
    “تمرکز”
    یادگیری در ۲۰ ساعت.
    یه تمرکز ۲۰ ساعته انقلاب به پا میکنه. مگه نه؟(حالا با کمی پیاز داغ بالا)
    اگه ادم بتونه روی چیزی متمرکز بشه مسیر کمال رو در اون آشکار میکنه. حالا اگه جامعه ای هم بتونه بر چیزی متمرکز بشه ، این اتفاق رخ میده. من که جامعه شناسی نمیدونم اما حدس میزنم این اتفاق برای کشورهای شمال رخ داده. البته فکر میکنم برای کشورهای باصطلاح جهان سوم هم در حالتهایی رخ داده اما چون اون حالتها جنبه ی اقتصادی نداشته با جهانبینی فعلی ما کمتر به چشم میاد.
    تمرکز اجتماعی به هر شکلی ممکنه رخ بده. جنگ ، آگاهی ، فرهنگ ، زور ، فریب ، نخبگان ، رندومنس :)) و…
    برم مقاله بعدی شما رو در تب دیگر بخوانم 🙂

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *