یکم: من عاشق شفافیت هستم. همچنین گرفتن لاگ وثبت کردن فعالیت ها. یک فایده اساسی باهرکدام هست. در شفافیت شما دروغ نمیگویید. نه به خودتان نه به دیگران، به این شکل مجبورید که بیشتر و بهتر کار کنید یا کم شدن اعتبارتان را به چشم ببینید و به نقطهی تعادل واقعیتان برسید. دچار حباب نشوید. اگر صدرا فقط روزی سه ساعت برای یادگیری وقت میگذارد همان سه ساعت است. دیگر نمیشود آن را دستکاری کرد وحباب نشان داد. خلاصه در سرزمین مه آلودها، من یکی که طرفدار شفافیت هستم. فایده ثبت کردن و مشاهده آنچه که میگذرد هم در این است که به آدمیزاد ویژن میدهد. میدانی از کجا آمدهای و احتمالا بتوانی بفهمی به کجا میروی آخر. میشود رشد و سقوط را مشاهده و پیشبینی کرد و برایش برنامه داشت.
دو: نهم تیرماه به شکل جالبی سالگرد آغاز به کار وبلاگ است. وبلاگ هم یک ساله میشود و هم دوساله. مثل صدر اسلام تاریخ نگار درست حسابی نداشتیم:)) جدا از شوخی این که نوشتن در بلاگر( minimum.cf) را در نه تیر ماه ۹۴ شروع کردم. حدود پنجاه درصد نوشته هایش اینجا هست و بعد از وقفهای شش ماهه در وبلاگ نویسی، در ۹ تیر ماه ۹۵ در این دامنه شروع کردم به نوشتم. عملا نهم تیر ماه اینجا هم یک ساله میشود و هم دوساله:).
سه: در یک سال گذشته حدود ۷۷ پست نوشتهام شامل ۸۷ هزار کلمه بودهاست. از این ۷۷ پست چهار پست که ارتباط ملو غیر ملویی با سیاست داشتهاند کاملا حذف شده است و در نهایت در آرشیو ۷۳ پست باقی مانده که معادل ۸۴۴۰۸ کلمه است. به عبارتی هفتهای یک و نیم پست منتشر کردهام که میشود روزی ۲۵۰ کلمه (معادل یک صفحه کتاب). درواقع در سال گذشته معادل یک کتاب ۳۲۵ صفحهای مطلب منتشر کردهام که رقم خوبی است مگر این که شما فامیلتان مطهری باشد.
چهار: در حین محاسبهی همین اعداد به آرشیو برگشتم، درمرداد ۹۵ در عرض یک ماه حدود ۱۶ مطلب منتشر کردهام که روی هم رفته، مجموعا ۱۲ کامنت دریافت کردهاند. که از آنها چهارتایشان متعلق به فواد انصاری بوده:)). نه که الان از نظر دامنه مخاطبان جی کی رولینگ باشم، اما واقعا فکر کردم که با چه انگیزهای این همه متن که خوانده نمیشوند را نوشتهام؟ نتیجهی اخلاقی این که بروید دنبال پشنتان. کاری که علاقه دارید را انجام دهید. حداقل در کنار کار اصلی. نه که حتما موفق میشویم یا به نتیجه میرسیم اما حداقل اتفاقی که میافتد این است که حین انجام دادن آن کار خوشحالیم و کیفیت بالاتری از زندگی را تجربه میکنیم.
پنج: در یک ماه منتهی به این گزارش سالانه، مخاطبان وبلاگ با رشد ناگهانی مواجه شدند و این باعث میشود آمار دقیق و درستی نتوان از تعداد بازدید ها داد. اما به طور خلاصه: به شکل هفتگی حدود دوهزار بازدید یکتا داریم(آمار گوگل انالیکتیکس)، سشن ها حدود سی درصد بیشتر هستند. ورودی های سرچ از موتورهای جستجو در دوماه گذشته، هر ماه بین ۱۱۰۰ تا هزار دویست متغیر بوده است وشیب ملایم رو به بالایی دارد، که به نظرم برای وبلاگی که تلاش چندانی برای سئویش نشده و نرخ به روزرسانی پایینی دارد مناسب است. Bonus Rate حدود هفتاد درصد است که بالا است اما با توجه قالب وبلاگ و نداشتن خبرنامه و هیچگونه بهینهسازی، طبیعی است.
آمار الکسا متغیر بوده است اما در حال حاضر نزدیک رتبهی ۱۰ هزار ایران در حال نوسان است. در پرانتز بگویم که آمار الکسا فوق العاده میتواند غیر دقیق باشد. با یکی دو کلک ساده میتوان آن را به شکل زنندهای جابجا کرد. که خب فایدهاش چیست؟ فیک کردن آمار در کوتاه مدت شاید جواب بدهد اما در بلند مدت ضررهایش خیلی خیلی بیشتر است. در کل متر و معیار احمقانهای است، خودم به شخصه افزونهاش را بردهام آن پشت مشت های مرورگر که جلوی چشم نباشد و وبسایتها را با رتبهی الکسایشان قضاوت نکنم. زیاد وقع ننهید به آن.
همچنین پر بازدیدترین پست سال گذشته: آقا یه کپی از روی این دیجی کالا برای ما بزن بوده است. با فاصلهی کمی پشت سرش هم سه پست آخری که قبل از این پست منتشر شدهاند، قرار دارند.
شش: به نظرم یک مایندست در وبلاگ نویسی باید این باشد که شما جرات نکنید، به سمت آرشیو چندماه قبلتان بروید. از ترس روبرو شدن با آدم چرتی که بودهاید. یعنی اگر زمانی رسید که برای کلیک کردن روی آرشیو ماهانه تعلل کردید یا سختتان بود، یا اگر کسی گفت در حال خواندن آرشیو هستم و شما حس خوبی پیدا نکردید، احتمالا باید بدانید که راه را درست میروید و در مسیر رشد قرار دارید. بازهی زمانی ترسانندهی من همیشه بین چهار تا شش ماه بوده است، سعی میکنم نگهش دارم:)).
هفت: گاها تغییرات فنی و ایدههای جدیدی را اعمال میکنم اما دربارهی شان چیزی نمینویسم. مثلا چندماهی هست که به اچ تی تی پی اس مهاجرت کردهام یا تغییر شرکت هاستینگ یا امتحان کردن لینک دونی و گاها تغییراتی جزئی در یوآی و یو ایکس و اضافه کردن دسته بندیهای جدید. اما حالا که سفره پهن است این یکی تغییر را میخواهم بگویم. از آنجا که پست ها به مرور مفصلتر میشوند و نوشتنشان زمان بیشتری میبرد، در ساید بار (یا اگر با موبایل میآیید پایین تر از پست ها) یک ویجت میگذارم که میگوید برای پست بعد روی چه چیزی کار میکنم، تا آن عزیزانی که لطف دارند و هرروز اینجا را چک میکنند زیرلبشان به تنبلی من بابت بروز نشدن، فحش ندهند.
هشت: کم کم دارد دستم میآید که چطور باید بنویسم. البته فرایند فیدبکها میتواند مسیرشکلگیری اثررا تا حدی از کنترل خالق خارج کند. اما نتیجه این که ظاهرا به لانگ فرم جورنالیسم علاقه دارم. در زبان فارسی لانگ فرم را ما بیشتر در مجلات و روزنامه ها تجربه کردیم و کمتر تجربهی اینترنتی از آن داشتهایم. لانگ فرم اینترنتی نمیتواند مثل لانگ فرم مجلات باشد. یعنی آنجا اطناب و طول دادن برای گرم کردن مخاطب و پرکردن صفحات طبیعی بود اما در اینجا مخاطب کمتر حوصله دارد و من هم سعیم همیشه این بوده است که طول دادن بی دلیل نداشته باشم و یادم نمیآید جایی بوده باشد که بگویم بگذار این یک بند را بنویسم که عریضه خالی نباشد. درواقع سعی میکنم در عین این که مطلب طولانی میشود، آن را خلاصه نگه دارم. به هر حال آزمون و خطاست و فیدبک شما در راستای این که بفهمم چه میکنم موثر است.
نهم و آخر: سر پست قبل اختلاف نظرهایی بوجود آمد چه در گوشه کنار توییتر چه در کامنتها. حقیقت این است که من هرچه که مینویسم، قطعا و قطعا آن را تجربه کردهام. به قول نسیم طالب پای خودم در بازیام گیر است. اگر میگویم تنبلی را میشود با تکنیک پومودورو حل کرد خودم یکسال زمان پایش گذاشتهام. اگر میگویم در بیست ساعت میشود هرچیزی را یادگرفت خودم آن را امتحان کردهام. اگر میگویم میشود ساختار مغز را تغییر داد، دارم از تجربهی خودم هم میگویم. اگر در پست بعد در مورد یادگیری زبان مینویسم، خودم روشم را امتحان کردهام.
حقیقت این که من محقق و دانشمند نیستم، به دنبال ریسرچ و پیپر پشت نان فیکشنها نمیروم. من رفیق تجربهام. آن هم تجربهی خودم. کتاب میخوانم اگر منطبق با تجربهام بود، سعی میکنم داستانش را تعریف کنم. کسی نمیتواند با تجربهی یک نفر مخالف باشد. معنا ندارد. چرا که دارم داستان خودم را تعریف میکنم. نصیحت کار احمقانهایست و اگر گاهی نوشتهها حالت این کار را بکنید از این روش استفاده کنید، پیدا میکند، بخاطر محدودیتهای زبان است. در بهترین حالت دارم داستان یک تجربه را تعریف میکنم. میتوان از آن استفاده کرد، میتوان نه. حتا در متنهای انتزاعیتر هم عمیقا نگاه میکنم ایا با تجربهی خودم سازگاری دارد؟ اگر میگویم میلیونر شدن تاثیر چندانی در شادی ندارد، خودم سعی کردهام بدون پول شاد باشم. اگر میگویم که نسیم طالب میگوید دنیا حاصل قوهای سیاه است، دو برابر مدت زمان خواندن کتاب، جهان و گذشتهام را مشاهده کردهام تا مصادیقش را پیدا کنم و جایی در تجربهام برایش پیدا کنم.بازهم میگویم در بهترین حالت، درحال تعریف داستان هستم. قصه میگویم. هر چیزی که از این به بعد هم بنویسم شامل این قانون خواهدبود. کسی نمیتواند با داستان و تجربهی زندگی آدمها مخالف باشد. نهایت میشود گفت: این یکی بدرد من میخورد یا نمیخورد. سخت نگیرید.