دیباچه:
هواپیمایی دارد با سر سقوط میکند و شما به سرعت به سمت دم آن به بالا میروید. کشتیای دارد غرق میشود و شما به طبقات بالایی میروید. این تمثیل که قبلا صحبتش را کردهایم داستان سال نود و هفت است برای من. بهترینها در بدترین. آنچه که در ادامه میخوانید، جمعبندی من در مورد امسال است و نیم نگاهی به سال آینده.
هایلایت:
اولین از مهمترین لیست اهداف سال ۹۷ که پارسال در موردشان نوشته بودم و تیک خورد، مهاجرت به تهران بود. که دربارهاش آنقدر نوشتهام که نیازی به زیاده گویی نباشد اینجا. از بیست اردیبهشت تا بیست اسفند که این متن را مینویسم، جایی که شبها در آن میخوابم هزار کیلومتر جابجا شده است. همینطور خودم و افکارم. اما کماکان مسیر را حفظ کردهام. بیزنس و تکنولوژی در صدرهمه اولویتها هستند و تلاش میکنم که در تقاطعشان اتفاقی رخ بدهد.
پول:
در شاخصهای ارزیابی عملکرد اگر درآمد و حساب بانکی را حساب کنیم به هدف پارسال وفادار ماندم و رسیدم. افزایش چهار برابری. کمی جلو هم زدم البته از آن. اما کاهش ارزش ریال نگذاشت آنطور که باید از این رشد بهره و لذت ببرم. و یک درس بزرگ هم گرفتم، پول بیشتر داشتن یعنی دغدغه بیشتر داشتن و هر چقدر به رفاه میافزاید به همان اندازه هم رم و سی پی یو اشغال میکند. زیبا این که از یک جایی چیزی به بعد رفاه افزوده نمیشود (من تجربه نکردهام طبعا اما دانشمندان تحقیقات انجام دادهاند) اما پایانی بر دغدغه ها نیست،که دیگر بحثش از این گزارش سالانه جداست، . خلاصه که تلاش کن آرامش در سبک زندگی تو باشد نه در حساب بانکی که به آن مینگری
. مسئله پول در پلههای بالاتر از زمانی که بالای صدهزارتومان در حساب بانکی ات داری، بیشتر و بیشتر شفاف میشود. آنچه که نقطه انتهایی داستان من است با ریال، احتمالا چیزی نزدیک به ده برابر این میزانی است که الان تولید میکنم، با رشد خطی پنج سال دیگر ممکن است آنجا باشیم، اما سیستم های مالی عموما نمایی عمل میکنند و غیرقابل پیشبینی. نتیجتا هنوز معلوم نیست چقدر تا فاکیومانی راه هست. هرچند که ایمان من میگوید دوسال.
حرفه:
از حیث حرفه و برنامهنویسی امسال شاید بیشتر از پارسال هم کد زدم اما در مجموع کل کارهایی که انجام دادم، کد سهم کمتری داشت. حرفه و آینده شغلی را به سمت پروداکت منیجری یا همان کارشناس یا متخصص محصول تغییر کرد و در سال آیندههم بیشتر به این سمت خواهم رفت. در کل هم حس میکنم که این پروداکتچی بودن، فیتتر است برای من در فضای یک استارت آپ یا شرکت تکنولوژیک. تا امروز هم همینطور بوده است. برنامه نویس وارد شرکتی شدهام. بعد سه ماه تسک پی آر و مارکتینگ هم انجام میدادهام.بیشترین چیزی که امسال آزارم داد ساعت کاری بود. مشهد که کار میکردم هشت تا دو بود، از ساعت دو تا خانه بیست دقیقه فاصله بود، نتیجتا ناهار مامانپز میخوردم و چرتی میزدم و شب یک زندگی جدید دوباره بود. تهران اما اینطوری نیست. ساعت کاری تا پنج است، پنج هم اوج ترافیک است بعد یک ساعت، یک ساعت و نیم راه هست تا خانه. پس یکی دوساعتی صبر میکنیم که ترافیک کمتر شود، نتیجتا بیشتر شبها یک جنازه ساعت هشت در خانه است. آن جنازه حالا شام درست کند، وبلاگ بنویسد یا کتاب بخواند یا با دوستجونیهایش برود تفریح؟ هیچکدام. راه حل موقت من برای فرار از این چرخه، زود خوابیدن قبل از ده و زود بیدار شدن بود(حدود چهار، چهارونیم). تا لااقل از بازهی طلایی صبح استفاده کنم که به این یکی هم نمیشد هرروز پابند ماند. نتیجتا برای سال جدید، در جستجوی ساعت انعطاف پذیر کاری هستم. اگر سال بعد در شرکت خودتاسیسمان بودیم که فبها. ساعت کاری فلکسیبل است. اگر نبودیم سعی میکنم بدستش بیاورم. حالا یا در همین جایی که حالا کار میکنم و دوستش دارم یا به اندازهی یک مصاحبه دادن تلاش میکنم برای یکی دو شرکتی که چنین راه و رسمی دارند و دوستان جان آنجا هستند. ولی این شیوهی کارخانهای حقیقتا دیگر جواب نمیدهد و دارد فرسوده میکند روانم را. میدانم بخش بزرگی از مردم همینگونه زندگی میکند اما ما که قرار نیست مثل باقی باشیم؟ قرار است؟
روابط:
از باب اطرافیان، امسال به دایره دوستان خیلی نزدیک یک عزیز اضافه شد و به دایره بعدی کلا زیر و رو شد. یک راه از بیرون نگاه کردن به خودم که دارم، این است که گاهی به لیست تلگرام دسکتاپ نگاه میکنم و میگویم چند درصد از این افراد را سال گذشته میشناختم؟ و چند درصد از این افراد آدمهایی سرشان به تنشان بیارزی هست؟ چقدر با مسیر من همخوانی دارند؟ چند درصد در مسیر بار خورده اند و چند درصد حاصل انتخاب آگاهانه بوده اند؟ خب امسال این شاخص عملکردی جهش خوبی داشت خداراشکر. دوستان خوب، نعمتند و من چندتا دارم. که روزهای سخت را ساده میکنند. واقعا این که دوست خوب چقدر میتواند روی کیفیت زندگی آدمیزاد تاثیر بگذارد چیزی نیست که در اینجا بگنجد، فقط از من این ایده را داشته باشید. تا بعدا مستندتر به سراغش برویم.
زنان:
در باب رابطه هم یک تکانهای شدیدی زندگیام خورد. زلزله شد راستش. تغییر سبک زندگی دادم کمی در نیمه دوم سال. حقیقت این که من از مارک منسون و کتاب مدلز راه و رسم برخورد با زنان یاد گرفتم. اما ابزار بود، اسلحه بود و نه مدل ذهنی. میدانستم این که تفنگ را برداری به هرکسی که در راه میبینی شلیک کنی صرف این که بلدی از تفنگ استفاده کنی، چندان مدل مناسبی برای زندگی نیست. اما این چیزها را ادم کمتر با منطق میتواند به خودش حالی کند. تا این که خود آقای منسون دوباره من را به خودم آورد. ایشان در جوانی کارش را ول میکند و سعی میکند یک شرکت اینترنتی راه بیاندازد؟ شرکت چه بود؟ یک بلاگ در مورد راه های دختربازی. بعدا از آن همان کتاب مدلز معروف در میآید. اما کمی بعدتر مسیر شغلی اش را عوض میکند به سمت صنعت سلف هلپ یا همان خودیاری. بلاگش الان کلی در این حوزه معروف است. و خب یک کتابی مینویسند تحت عنوان هنر ظریف بیخیالی که دیگر معروفتر از آن است که نیاز باشد اینجا معرفیاش کنم. همین شهرتش هم بود که باعث شده بود خواندنش را به تعویق بیاندازم، اما در یک سفر کتاب را خواندم و حلقه گمشده افکارم را پیدا کردم. سالها پس از نوشتن مدلز، آقای منسون ازدواج کرده بود، و در یک فصل طوفانی که به نظرم بهترین فصل کتاب هم هست توضیح میدهد چرا اکتفا به یک نفر و تلاش برای ساختن رابطه عمیق با آن یک نفر بسیار راهحل کارآمدتری است برای کامیابی در زندگی تا دن بیلزریان وار زندگی کردن. عنوان فصل فکر میکنم چیزی است به نام هنر نه گفتن. در عین این که چیز جدیدی نمیگفت در آن فصل اما افکار خرده پارهی مرا به هم وصل میکرد و خب یک آها مومنت به قول خارجکی ها یا از آن لحظه ها که لامپ روشن میشود به من دست داد. تنوع مسئله نیست، عمق مهم است. در دوران پسا زلزله، حال هیچکس خوب نیست، اما امید به دوباره ساختن است، که انسان را سرپا نگه میدارد. ژاپنی وار جلو میروم تا برسم به حال خوب.
وزارت فرهنگ و سواد:
کتاب فقط ده تا خواندم. فاجعه است. پنجاه درصد افت به نسبت سال قبل در حالی که قرار بود، آمار سال قبل را بهبود ببخشم. همین ده تا را هم هشتایش را در مشهد خواندم. لایف استایل تهرانم هرچند که سالمتر از مشهد است اما با کتاب خواندن جور در نمیآید که در همان برنامه تغییر ساعت کاری احتمالا سال آینده رفع و رجوع خواهم کرد مشکل را. چرا که برایم بسیار مهم است، بتوانم بخوانم و اندوه بزرگیست زمانی که نمیتوانم.
برای اولینبار همین اواخر تئاتر رفتم و احتمالا در سال آینده بسیار بیشتر میروم. بیشتر از هر سال دیگری در عمرم سینما رفتم، جشنواره رفتم و احتمالا کمتر خودم فیلم تماشا کردم. کافههای تهران را هم که آباد کردیم، حیف که نه اینستایی هست برای شوآف و نه این اپهای چک اینی چیزی. هنر برای زدودن خاک روزمرگی از روح انسان است و من دلم میخواهد کم غبارتر باشم که امسال توفیق کمی داشتم.
کنسرت و استادیوم هم علی الحساب بماند برای سال آینده.
صدا و سیما:
پست هم کمتر نوشتم که بر میگردد به همان تغییر لایف استایل، اما یک چیز را فهمیدهام زمانی که اینجا مینویسم از همیشه خوشحالتر و سرپاترم. پس احتمالا در هر آیندهی احتمالیای اینجا اولویت بالایی در مسائل زندگیام خواهد داشت.
پادکست را شروع کردم و ادامه خواهم داد. چهار قسمت ضبط کردیم که تا امروز دوتا منتشر شده است. سال آینده هم برنامههای جدیتری داریم، به گیرندههای خود دست نزنید. خیلی جدیتر. همین روزهای اول سال جدید اصلا خواهید دید.
ورزش و جوانان:
ورزش از پارسال بیشتر انجام دادم. اما یک با این که با صفر تفاوت بسیاری دارد اما فقط یکی بیشتر از صفر است. داستان ورزش کردن من هم همین است. در ۹۸ کمی جدیتر به ورزش میپردازم، اما منوط به همان داستان ساعت کاری است، که میرسد زمانش یا چی. ولی میخواهم که خوشتیپتر باشم و بیشتر از این سلولهایی که در خدمت مناند کار بکشم. امید این که بشود. کمی هم بیشتر روی کیفیت ظاهری خودم کار کنم. تغذیه هم داغانتر ازداغان بودم امسال. منشا بالای نود درصد از غذاهایی که خوردم جایی غیر از یک گاز خانگی بود که افتضاح است. و در برنامه قرار خواهد گرفت برای درست شدن.
اولویتها:
رفتن به سمت ساعت کاری منعطف
بیزنس/بلاگ/پادکست
یافتن د وان
سلامتی
سخن ناشر:
این پست احتمالا اخرین پست سال نخواهد بود. یک قسمت ویژه پادکست داریم در دو سه روز آینده و یک لانچ کوچک. کانال را عوض نکنید.
یه سوال درباره قضیهی کشتی وقتی از اول میدونیم کشتی قراره بالاخره غرق بشه چرا از همون اول سوار قایق نجات نشیم و فرار نکنیم چرا وقتمونو صرف بالا رفتن و بیشتر بالارفتن کنیم؟
سوال خیلی خوبیه. و دلم میخواست که براش یه جواب محکم و قانع کننده داشتم. اما ندارم. مسئله شخصی هرکسیه. مسئله شخصی من حداقل جوابش اینه که ۹۸ رو با تمام توان برای فرار از کشتی صرف نکنم. هرچند که ممکنه تو پست سال بعد همین موقع رو خارج از این کشتی بنویسم. رفتن/نرفتن برای هرکسی مسئله شخصیه، شخصا حلش کن.
خیلی خوبه که مینویسی خلاصه سال رو. امیدوارم منم حداقل واسه خودم بنویسمش.
سال ۹۸ بیشتر ببینیم همو :))
سعید بنویس. مخصوصا تو که میدونم سال پرفعالیتی داشتی حداقل. تبلیغ میشه ادما برن ورزش کنن :))دست کم. یکی از دوستان پیام داده بود انتقاد کرده بود از نوشتن سال به این شکل، بهش گفتم حداقلش اینه که خودت میدونی چند چند بودی و قراره چیکار کنی برای سال بعد. سمت شخصیش پررنگ تره. من هنوز پایه اون قضیه استخر هستم.ضمنا.
با پادکست موافقم، علاقه زیادی پیدا کردم نمیدونم چرا:)
در خصوص سفرت به تهران چیزی نوشتی؟ منکه پیدا نکردم منم قصد سفر به تهران دارم دوست دارم از تجربه هات بگی
avalin bari e ke cm mizaram o avalin barie k bet hasudim shod!na chun khub minevisi balke b in khtre ke khub fk mikoni o zhne monazami dari …
کتاب مدلز رو زبان اصلی خوندی یا ترجمه؟
ترجمه ای پیدا نکردم براش.
۹۷ با این وبلاگ و قالب آشنا شدم.ساختم ولی راه ننداختم.
۹۸ شروعش می کنم به امید خدا 🙂
صدرا میگم در مورد برنامه ریزی جایی چیزی نوشتی؟ اگه چیزی در این باره داری یه لینکی به ما بده بخونیم. دمت گرم