آقای پاستور آن لحظه های آخر پسرش را صدا زد و گفت یک قلم کاغذ برایم بیاور و بعد آن چند جملهی معروف را نوشت که از همان نوجوانی که خواندمشان هنوز رهایم نکردهاند. در آرامش حاکم بر آزمایشگاهتان بمانید و حوادث زمانه را به چپتان بگیرید. چرا که دستاوردهایتان فراتر از زمان خواهند بود در حالیکه عمر اثر سیاستمداران از عمر یک انسان معمولی هم کمتر است.
شاید هم پاستور نگفته باشد. شاید ادمین کانال گیزمیز آن قدیم ها که همین کارهای امروزش را با لیست های ایمیل انجام میداد نوشته باشد. مهم نیست، این حرفها خیلی زیبا بودند و سعی میکردم آنها را در زندگیام پیاده کنم. تا رسیدیم به امسال. آخر سالی نمیخواهم روضه بخوانم اما میدانید و میدانیم که چه شد و چه گذشت.
مسئله دردناک این است که میدانیم امسال سال آخر نبود. افتادهایم در سرازیری و افق روشنی در کوتاه مدت دیده نمیشود و این یعنی این بحرانها ادامه خواهند داشت و این یعنی انسان ایرانی باید برای زندگیاش فکر دوباره ای بکند. چه آنکه رفته، چه آنکه مانده، چه آنکه میخواهد برود.
آنکه رفته هنوز احتمالا اینجا بستگانی داشته باشد، هنوز احتمالا نژادش را با خودش حمل میکند و هنوز احتمالا دلش نمیآید اخبار فارسی را دنبال نکند. پس نیاز دارد در روزهایی که قرار است سخت و سخت تر شوند، آمادگی ذهنی داشته باشد.
آنکه مانده مسئله پیچیده تری دارد، نه تنها باید بتواند از سلامت ذهنش محافظت کند، بلکه باید مراقب سلامت زندگی خودش و اطرافیانش باشد. تصمیمات مالی سخت باید گرفته شوند. مدیریت ریسک باید بسیار دقیقتر شود. سلامت نگه داشتن ذهن که خود کار بسیار پیچیده تری است. آنکه میخواهد برود هم تمام مسائل بالا را خواهد داشت، بعلاوه چند مشکل پیچیده تر.
پس همه ما در حال گذر از روزهای سختی هستیم. شاید بعدا نوشتم که چه کارهایی میکنم که خودم را سالم نگه دارم. اما مهمترین نکتهای که به ذهنم میرسد، یک چیز است:
کسانی که این وضعیت را برای ما ساختهاند با کرونا یک ویژگی مشترک خندهدار دارند. هر دویشان با زیست طبیعی انسان مشکل دارند، با زندگی کردن مشکل دارند. با خنده، با مهربانی، با بغل، با هرکاری که یک انسان سالم برای گذران زندگی اش به طور طبیعی انجام میدهد، مشکل دارند و وظیفه بزرگ ما این است که به آنها اجازه ندهیم که در رسیدن به هدفشان پیروز شوند. زندگی کنیم و زندگی راپاس بداریم. علی رغم همه محدودیت هایی که ایجاد میکنند، به شادیهای کوچکمان ادامه دهیم و از ته دل ایمان داشته باشیم که همیشه در انتها این زندگی است که پیروز میشود.
حتی اگر آرامش آزمایشگاه هایمان را هم گرفته باشند.
سال ۹۸ از هر نظر سال پرچالشی برای من بود و چیزهای زیادی یاد گرفتم. سالهای قبل هم در انتهای سال این حس را داشتم که چیزهای زیادی یاد گرفتهام، فقط کمتر سرویس شده بودم. با این حال نمیخواهم شرح ما وقع بنویسم اما از درسهایی که امسال گرفتم را با هم یک مرور کوچک بکنیم:
- سازمان یک ساختار سیاسی است، با شایستگی صرف یا سخت کار کردن نمیتوانید بقا یا رشدتان را در آن تضمین کنید.
- قبل از شروع یک کسب و کار صرفا به ندای قلبتان گوش نکنید، به حجم بازار هم توجه کنید.
- بهترین دوستان شما، بهترین همکاران شما نخواهند بود و بالعکس.
- سریال دیدن وقت تلف کردن نیست، صرفا بهره وری آموزشی پایینی دارد، شبیه دانشگاه.
- از نظر نقش شانس در مسیر انسان، زندگی یک کازینوی بزرگ است، فقط حواستان باشد وقتی فرصت بازی بدست میآورید، مطمئن شوید که تمام تلاشتان را برای بردن انجام میدهید.
- ترسو مرده است.
- با کسی رابطهی عاطفی برقرار کن که اگر همجنست بود میتوانست دوستت هم باشد.
- سیستم پیچیدهای که بر جهان حاکم است، علارغم همه خفنیاش بسیار هم شکننده است. حواسم باشد که مهاجرت لزوما مشکلات را کمتر نمیکند. آرامش باقی جهان هم شکننده است، مهم است که قوی بودن و زنده ماندن را مستقل از مکان یاد بگیریم.
- اصالتی در خواستن کارآفرینی نیست، اگر شوق ساختن بیزنس داری، سوال های عمیقتر را از خودت بپرس.
و در نهایت last but not least:
- هر یک ساعت یکبار دستت را بشور.
این که هدف هر سازمانی اقتصادیای تولید بیشتر ثروت است بعید است مخالفان زیادی داشته باشد. اما حداقل در شرکت های تکنولوژیک تا جایی که من میدانم، شاخص عملکرد کلیدی لزوما سود بیشتر نیست.
منظور زمان ارائه به سهام داران نیست، زمانی است که تیم های داخلی میخواهند برای سالشان kpi بگذارند و نیاز دارند چیزی را انتخاب کنند که در تمام طول سال کمک کنند بهتر تصمیم بگیرند. فرض کنید شما بازی کلش آف کلنز را تولید کردهاید؟ شاخص عملکرد کلیدی شما لزوما سود سالانه نخواهد بود. میتواند screentime یوزر باشد. نرخ بازگشت روزانه کاربر فعال باشد. میتواند هزاران چیز دیگر باشد که در نهایت کمک کند، ضعف ها را برطرف کنید و نقاط قوت را تقویت کنید و بلندمدت برنده باشید.
اگر شاخص را بگذاریم فرضا پول بیشتر؟ ممکن است همه اپشن های بازی را پولی کنید و در یک فصل درآمدتان هم چهار برابر بشود اما برای فصل بعدش آنقدر کاربران ریزش کرده اند که در نهایت سود که هیچ، بقای شرکتتان هم به خطر میافتد.
برای آدمیزاد هم همین است، اوکی من تکلیفم روشن است، میخواهم در بلند مدت خوب پول دربیاورم اما آیا این شاخص درستی برای ارزیابی عملکرد است؟ خیر. اگر میخواستم بر اساس حداکثر کردن آن تصمیم بگیرم الان یا یک شرکت وس داشتم یا داشتم با چیزهایی که در دوسال گذشته یاد گرفتم، در تلگرام مردم را گول میزدم. پس پول شاخص عملکرد کلیدی من نیست. چه چیزی هست؟
رساندن تعداد کتابهای خوانده شده از ۹ عدد امسال(لیستشان را ببینید) به ۳۵ عدد برای سال بعد.
امسال به شکل وحشتناکی کم کتاب خواندم. حق میدهم به خود طفلکیام با همه اتفاقی که برایم افتاد، اما خب شاید دلیل این که اتفاقاتی برایم افتاد هم همین بود که در دوسال گذشته کلا بیست جلد کتاب خوانده ام؟
رساندن تعداد پست های این بلاگ از ۱۱ پست امسال به ۱۲ پست برای سال بعد.
بعد از آبان آنقدر تغییرات و مشغله ها در زندگی ام زیاد شد که مجبور شدم اولویت بلاگ را پایین و پایین تر بیاورم و میدانم که این خوب نیست. دلیل این که عدد جاه طلبانه ای برای این کی پی آی ست نکردم این است که کم کم درام فکر میکنم اگر اینجا فایدهی مستقیم (مالی / غیر مالی) برایم نداشته باشد، ادامه دادن آن بسیار سخت میشود. امسال اینجا را با همان فرکانس ماهی یک پست ادامه میدهم، تا ببینیم در اواسط یا اواخر آن تغییری در این تصمیم خواهم داد یا نه.
رساندن باز کردن وبسایت و اپلیکیشن توییتر و ورزش سه از ۱۰۰۰ بار در سال ۹۸ به صفر در سال ۹۹.
احتمالا جاه طلبانه ترین کی پی آی سال نود و نه برای من. هرآنچه که در زندگی بدست آوردهایم، محصول تقریبا حدود شش ماه کار عمیق پراکندهای بوده که در سه سال گذشته انجام دادهام. اینبار میخواهم گام بزرگی بردارم و همه موانع انجام کار عمیق را از رو به رویم حذف کنم. دو وبسایت، توییتر و ورزش سه بیشتر بار حواس پرتی من را بردوش میکشند. برای امسال تصمیم قاطعی بر حذف کردن آنها از زندگی ام گرفتم.
توییترم مدیریتش را یکی از دوستانم انجام خواهد داد برای زمانهایی که توییت زدن غیرقابل اجتناب به نظر میرسد. اما خودم حتی به شکل غیر لاگین هم از آن بازدید نخواهم کرد. این تصمیم سختی برای من است و بهای نسبتا سنگینی هم خواهد داشت، چرا که بسیاری از اتفاقات خوبی که در سالهای گذشته برایم افتاده صدقه سر توییتر بوده است. با این حال این هزینه را خواهم داد و تقریبا مطمئنم منافع بیشتر برایم خواهد داشت. استفاده از مسنجر ها را هم محدود میکنم و سعی میکنم در راستای کار عمیق حرکت کنم و این بهترین کی پی آیی بود که توانستم برای خودم در این راستا ست کنم.
رساندن نسبت درآمد ریالی به دلاری به ۱:۱
من ۲۳ ساله هستم و از ۱۹ سالگی مرتب کار میکنم. اگر درآمد ماههای اولم را حساب کنم تا امروز تقریبا بیست برابر رشد داشته است، که اگر استارت آپ هم بودم رشد این چهارسال حتی با احتساب تورم هم رشد خوب و معقولی به نظر میرسد با این حال مشکل این سالها این بوده است که ما بدو، دلار بدو. به محض این که از رسیدن به معادل ریالی هزاردلار در ماه خوشحال میشدیم، جامپ بعدی در انتظارمان نشسته بود، آخری سه هفته پیش. نتیجتا امسال سال تصمیمات سخت است. تلاش های فوق برنامهی کاریام به متنوع کردن منشا درآمدم خواهد گذشت و حالت ایدهال این خواهد بود که معادل درآمد ریالی ام، دلار هم دربیاورم. چطوری؟ نمیدانم اما معلوم خواهد شد.
اینجا به شیوهی بزرگان باید یک شاخص کنترلی هم بگذاریم که همزمان حواسمان باشد در انتهای سال کاهش درآمد نداشته باشیم.
و همین. من یک نفرم و به اندازهی یک نفر هم میتوانم در زندگیام پروژه دنبال کنم پس همین ها کافیست.
امسال اما بدون شاخص یک ماموریت کوچک هم برای خودم در نظر میگیرم. پیدا کردن پاسخ این سوال:
چرا باید ورزش کنم؟
من ورزش نمیکنم. خیلی واضح است. برنامه ای هم برایش ندارم و طبق عقل عمومی میدانم که این بد است.اما از انجا که طبق عقل عمومی تصمیم نمیگیرم باید دلایل خودم را برای ورزش کردن پیدا کنم. فلسفه اش که پیدا شود، آن دلایل بنیادین گره خورده با عمیق ترین خواسته هایم، احتمالا به سادگی در لیست کی پی آیهای سال بعد چیزی برای ورزش هم جای بگیرد. امیدوارم به نتیجه خوبی برسم.
چند کلمه درباره کرونا:
ما انسان ها ضعف جدی در درک مفهوم ریسک داریم. در داستانی مثل کرونا value at risk مان همه چیزمان است. هر چقدرم که احتمال کمی داشته باشد که بمیریم(دو درصد اصلا احتمال کمی نیست)، باز هم نیاز است که رعایت کنیم. خیلی شدید هم رعایت کنیم و آماده شویم.
در دوران قرنطینه خواندن کتابهای نسیم طالب کمک میکند که متوجه شویم چرا باید خیلی خیلی خیلی مواظب باشیم و حتی متوجه شویم که چقدر جهانی که ساختهایم شکننده است. پس دستهایمان را بشوریم، در خانه بمانیم و نسیم طالب بخوانیم، تا روزی که دوباره بتوانیم برویم از ساندویچی سر کوچه مان بندری سفارش دهیم.
صدرا جان من هر بار مقاله هات را میخونم یه جون به جونام اضافه میشه. دمت گرم.
با کسی رابطهی عاطفی برقرار کن که اگر همجنست بود میتوانست دوستت هم باشد.
یا بر عکس 🙂
صدرای عزیز چه صمیمی و راحت نوشتی و لذت بردم از خوندن تجربیاتت
امیدوارم توی این سال جدید، در مسیرت بمونی و دستآوردهایی که میتونی رو بدست بیاری و کلی تجربه جدید ازت آخر امسال بخونیم
صدرا جان دلمون تنگ شده بود واسه نوشته هات
فکر کردم بعد از نوشته قبلی دیگه وبلاگ اپدیت نمیشه که خداروشکر اینجوری نبود!
… آره، در ادامه کامنت آقا محمدرضا، خوشحالم که سال جدید میخوای حداقل دوازده پست اینجا منتشر کنی. این بلاگ نمیدونم چرا، اما با بلاگ های دیگه ایرانی فرق داره. از همون اولش پخته مینوشتی. به قول سربازا از همون اول پایه بالا بودی ؛)
واقعا دوست دارم بهترین خبرها رو درموردت بشنوم و از به موفقیت رسیدنت خوشحال میشم 🙂
” سازمان یک ساختار سیاسی است، با شایستگی صرف یا سخت کار کردن نمیتوانید بقا یا رشدتان را در آن تضمین کنید. ”
امسال با تجربه کار کردن تو یک سازمان حدودا ۳۵۰ نفره این تجربه رو کامل درک کردم. با اینکه همیشه از سیاسی کاری بدم میومده اما دارم سعی میکنم یکم مهارتش رو به دست بیارم البته تا جایی که اصول اخلاقیم زیر پا نره.
سلام دوست عزیزم
اومدم که یه چیز نامربوط یا خیلی بی دلیل بگم. این که گفتی میخوای معادل درآمد ریالی ات درآمد دلاری هم کسب کنی توی ذهنم بود، بعدش چند روز پیش یکی دوستام گفت خانواده اش پول گذاشتن دلار خریدن و باهاش سهام بورس خارجی خریدن. راست یا دروغ دقیقا گفت سهام نت فلیکس و انویدیا. بگذریم که چقدر راسته یا چی. گفتم شاید یه ایده ای بهت بده.
سال نوت مبارک.
توی اتفاقای آبان که اینترنتا قطع شد، شاید باورت نشه ولی وقتی اینترنت اومد من اولین بلاگی که چک کردم بلاگ تو بود، میخاستم ببینم چی نوشتیازین اوضاع. ننوشتی ننوشتی تا اینکه اون پستو گذاشتی که دیگه نمیشه، دیگه باید رفت. داغون بودی درست داغون بودیم درست اما حالا که نوشتی میخای خارج از نسبتت با مکان قوی باشی و مستقل، ی جرقه تو ذهنم زد که ایده ام واسه موندن انقدم احمقانه نیست! و اینکه امیدوارم تو نوشتن وبلاگِ بی درآمدت ارزشی پیدا کنی که باعث شه ادامش بدی. چون کسایی هستن که بعد اینترنت قطعیای بعدی میخان وبلاگتو چک کنن
درمورد ورزش، کتاب راهنمای مقدماتی دویدن رو پیشنهاد میکنم که هم از لحاظ روانی و فلسفی کمکت میکنه و هم تهش یه برنامهی ۱۳ هفتهای خیلی خوب برای دویدن داره. فکر کنم خوشت بیاد
ممنون حتما میخونمش.
در راستای کتابخوانی و البته چرایی ورزش, من هم کتاب « از دو که حرف میزنم از چه حرف می زنم/ What I Talk About When I Talk About Running » رو پیشنهاد می کنم.
سلام صدرا جان
بعد از پادکستت با رادیو کار نکن با وبلاگت اشنا شدم . خیلی شبیه همیم با این تفاوت که من تازه برنامه نویسی و شروع کردم 🙁 ولی نصف عمرم و ورزش کردم 🙂
مهمترین دلیل واسه من اعتماد به نفسیه که ورزش بهم میده.
گودلاک برادر
چه خوب که باز هم نوشتی. نگرانت بودم
ننوشتن شما ظلم در حق من است