۱٫جایی خواندم در روانشناسی موفقیت متدی هست ، جنگل نام، اگر اشتباه نکنم.ایده اش بر این استوار است که برای موفقیت در زندگی خود را در جنگلی بی هیچ اب و غذایی و پر از حیوانات درنده تصور کنید ، برای زنده ماندن دست به هر کاری نمیزنید؟ چرا . از همین روش برای پیشروی در زندگی استفاده کنید.در واقع دارد میگوید کار هایتان را بدون افکار بیهوده و بدون ترس به غریضه ی بقایتان بسپارید و بروید جلو.۲٫اجداد طفلکی ما وقتی با خطری مثل اختلاف با دیگر افراد قبیله ، نه شنیدن از آن ها یا موجود خطرناکی چیزی مواجه میشده اند احتمالا آن ترس ، اخرین چیزی بوده است که حس میکرده اند و کمی بعد خوراک گله شیرها میشده اند ، اگر قبلش شاخ گرازی در هزار جایشان فرو نمیرفت.علم میگوید همین اتفاق طی سال ها باعث شده است ، قسمت هایی در مغز ما شکل بگیرد که خطر های جزیی در زندگی مثل نه شنیدن از کسی ، از دست دادن امتحانات ، اخراج از کار یا مانند این ها ما را تا سر حد مرگ بترساند و افسرده کند ، در حالی که در این قرن ۲۱ ما پیشرفت های زیادی داشته ایم ،در پزشکی در تکنولوژی به شکل خاص در امنیت و خیلی چیز های دیگر که تقریبا در زندگی روزمره یک فرد نرمال خطری پیش نمی آید که انتهای آن به معنای پایان زندگی باشد، پس این همه ترس سوغات زندگی اجداد غار نشینمان است و در زندگی امروز لازم نیست ، به هیچ وجه.
۳٫اصلی ترین ایده ای که از فایت کلاب گرفتم همین بود.ترسی وجود ندارد ، این همه قوانین توسط ادم های حوصله سر بر ایجاد شده اند و بر هم زدن آن ها فقط به ازادی شخصی ادم کمک میکند، پس ترسی وجود ندارد، با درونت اشنا شو ، به پیش برو و ازاد باش.همین ایده باعث میشود، ادم موقع انجام کارهایی که از آن ها میترسد، اما میداند درست هستند ، بی هیچ توجهی به ضربان قلب یا میزان ادرنالین ترشح شده به پیش برود ، و کار ها را انجام دهد.شدیدا این احساس را دوست دارم.
۵٫قبل از رفتن پیش سرمایه گذار ، هزاران فکر در سر آدم می اید.نکند ادم حسابمان نکنند.نکند نفهمند ایده ها را.اصلا خود انجام یک ایده که مشابهی ندارد ،خودش پر از ابهام و ریسک است ، توی دل خود ادم.اما ادم باید محکم باشد.منطقی و محکم.حالا که نظر مثبت سرمایه گذار ها را گرفته ام و از خان اول گذشته ام میفهمم همه تعلل هایم احمقانه بوده اند،همه لحظه هایی که به نشدن کار فکر کرده ام.همه لحظه هایی که خودم را احمق خوانده ام.آدم باید با خودش مهربان تر باشد ، گاهی خودمان خودمان را سرکوفت میزنیم پایین می اوریم در حالی که شاید دیگران چنین نظری نداشته باشند.میخواهید به کسی بگویید دوستش دارید؟میخواهید کاری را کنید که همیشه میخواسته اید؟ میخواهید راه خودتان را در زندگی بروید؟ هر لحظه ای که تعلل کنید بعدا به حسرتش را خواهید خورد .از من گفتن.
۷٫ ادم مشهوری میگوید همیشه میدانستم عضو طبقه متوسطم و این یعنی گرسنه نمیمانم ، بقیه اش اهمیتی ندارد ، باید کاری را که میخواهم انجام دهم.کاری که حس میکنم درست است.به شخصه یک کارتن خواب که به دنبال رویایش رفته باشد را به یک کارمند ساده با سه فرزند و زنی مهربان ترجیح میدهم.زمین هفت ملیارد ادم معمولی دارد .عوض شدن مسیرما کوچکترین خللی در نظم آن ایجاد نمیکند ، شاید باید کسانی باشند که نگذارند ، حوصله زمین سر برود و زندگیشان کمی هیجان انگیز تر باشد . فکر کردن به کلیت انسان ها، ادم را ارام میکند. که ادم با خودش میگوید: نه ، این رفتن به راهی که واقعا دوست دارم، زیاد هم بد نیست.
۸٫یک چیزی که همیشه آرامم میکند آسمان ها هستند.فکر کردن به کیهان، به این که نه حتا خودمان، نه حتا سیاره مان بلکه کل منظومه و شاید کهکشانمان هم یک نقطه کوچک در کل هستی محسوب نمیشود و این یعنی بود و نبودمان فرقی به حال هیچ کجای دنیا ندارد .ما باعث هیچ تغییر حقیقی در دنیا نمیشویم ، پس تنها چیزی که برایمان اهمیت باید داشته باشند ، خود کوچکمان ،هورمون هایمان ، احساساتمان و درکِمان از دنیاست ، پس واقعا اگر فرقی نمیکند باشیم یا نباشیم فرقی هم نمیکند چه راهی را برای زندگی مان انتخاب کنیم . پس بهترین انتخاب چیزی است که میخواهیم . رفتن به راهی که بهترین احساس را در ما ایجاد میکند، بهترین کاری است که هرکسی میتواند با زندگی ش انجام دهد.این تنها راه کنار امدن با باگ خود آگاهی است.
این رو دوس داشتم «این تنها راه کنار امدن با باگ خود آگاهی است.». میتونی بیشتر توضیح بدی چرا فکر میکنی خودآگاهی باگه؟
سلام
من هنوز اسمتونم نمیدونم ولی از افکارتون خوشم میاد و دوست داشتم ببینمتون
خودمم ۲۱ سالمه و به جای ادامه دادن درس کارافرینی کردم، شاید بتونیم دوست یا همکار خوبی باشیم (درضمن منم مشهدم)
ایمیل بدین حتمن ، مایه ی خوشحالیه 🙂
۰۱sadra@gmail.com
ببین خب واضحه خیلی واضحه (اول اینو بگم که بحثم تو منظومه خداباوری و داشتن هدف برای دنیا و خلقت هوشمند نیست)علمی که به قضیه نگاه کنیم ، میبینیم این که بین این همه کهکشان موجودات زنده ای بوجود اومدن که میلیون ها ساله نتونستن هیچ جای دیگه ای موجودی مثل خودشون پیدا کنن.یک گوشه پرت از یک کهکشان پرت بوجود اومدیم و نه تنها اسممون موجود زنده ست ، بلکه انقدر پیشرفت کردیم که فکر میکنیم و خوداگاهی داریم و همین باعث میشه یه رفتار ویروس مانند داشته باشیم.به شدت در حال تکثیر شدنیم ، محیط رو به نفع خودمون تغییر میدیم با حالت اولیه کره زمین چیکار کردیم؟ استفاده از کلمه باگ یکم شاعرانه بود و یه موجود هوشمند بالاسری رو تداعی میکرد ،بهتر بود میگفتم خطا ، ایراد تکاملی یا هر چی.بالاخره تو گوشه ای از جهان یه سری موجود کوچولو بوجود اومدن که هنوز یه ملیون سال از عمرشون نگذشته دارن فکر میکنن همه هستی رو تصرف کنن و دارن براش ابزار میسازن ، این مشخصا در یک فرایند نرمال شکل نگرفته و در دید کلی این همه رنج یا خوشی که احساس میکنیم با توجه به اندازه کوچیکمون اصلا منطقی نیست و شاید اگر کلیت کیهان یه موجود مستقل دارای هوش بود حتمن جلوش رو میگرفت.نبودمون بهتر بودنمونه اما حالا که هستیم ، شاید فقط باید جوری زندگی کنیم که رنج کمتری بکشیم و لذت بیشتری ببریم.
دیدی بعضی وقتا دقیقا یکی تو یه لحظه باهات همفکر میشه؟ پستت رو که خوندم با تمام وجود حس کردم همون چیزیه که منم میگم.
به امید موفقیتت.