در این مقاله مدیوم (+) نویسنده شروع به گلایه از ترتیب سازماندهی اخبار در فیسبوک میکند. مخصوصا در حول و حوش انتخابات ریاست جمهوری آمریکا. ابتدا از گوگل و تلاش گوگل برای رتبهبندی سایتها و همچنین تلاشش برای وریفای کردن منابع معتبر تشکر میکند و سپس شروع میکند به تاختن علیه فیسبوک. این که فیسبوک هیچ تلاشی برای ساختن الگوریتم مناسب برای نشان دادن اعتبار خبرها نمیکند. میگوید حتا اگر هیتلر امروز بود، با استفاده از هرج و مرج خبری فیسبوک قطعا میتوانست کل آمریکا را صاحب شود و قص الی هذی.
فارغ از درست و غلط یا فضای ذهنی نویسنده این مشکلی است که ما ایرانیها با آن آشناییم. متاسفانه بیشازحد آشناییم. یک پزشک که حتا با در نظر گرفتن افول این روزهایش بازهم احترام زیادی برایش قایلم بارها درباره این موضوع مقاله منتشر کرده است. این که فیسبوک و در ادامه آن مسیر شبکههای اجتماعی مسیرمحتوای وب فارسی را به قهقرا بردند. نمیخواهم روضه کانالهای تلگرامی فلان، اکسپلور اینستاگرام فلان بخوانم. همه میدانیم چه چرند و پرندی حاکم است بر فضای شبکههای اجتماعی فارسی.البته بگویم من با این که وبلاگ نویسم اما دغدغه ندارم که چه بلایی سر وبلاگستان آمد و غیره، یا شکایت نمیکنم از این که دیگر کسی متن بلند نمیخواند، انتظاری هم ندارم طبعا. تا همین جا هم که پیشرفتم باید کلاهم را بیاندازم بالا. دغدغه من وریفای بودن مطالب در شبکه های اجتماعی است نه عمق و طولشان. دغدغه من این است که مخاطب بتواند بفهمد این یک خط خبر مثلا : گوجه گران شد. چقدر منبع معتبری دارد. فکر میکنم برای رسیدن به چنین موضوعی دوراه وجود دارد.
راه اول که راه دور و درازی است.این است که به آدم ها یاد بدهیم گوگل کنند. به اعتبار اخبار توجه کنند. کاری سخت و طاقت فرساست. با مخاطب ایرانی میشود گفت غیر ممکن است. مثلا مخاطب بازاری چهل سالهای که اینترنت را مترادف تلگرام میداند، طبعا برایش سخت است برود در گوگل خبر را تایپ کند و صحتش باخبر شود و اصلا فارغ از جامعه هدف بحث ما قرار میگیرد. طبعا اگر سرمایه گذاریای در این حوزه قرار باشد، باشد باید تمرکزش روی نسل بعد باشد. مثلا در مدارس شروع کنیم به درس دادن این که آقاجان هرچرندی که در شبکههای اجتماعی دیدید لزوما صحیح نیست و حالا درگامهای بعد بگوییم اگر این چرندیات را ندیدید هم چیزی را از دست ندادهاید و شاید یک روزی برسیم به جایی که خب حالا برای این که همه محتوای خوب تولید کنیم چه میشود کرد. فهمیدید چرا غیر ممکن است؟ نه بخاطر این مسیر طولانی و مفاهیم پیچیده. بخاطر”در مدارس”
راه حل دوم راه حل ساختاری است. مثل کاری که گوگل کرده و میکند. این که تولید کنندگان محتوا و تولید کنندگان ظرفهای محتوا الگوریتمهایی بنویسند که مثلا با یک تیک آبی صحت و سقم مطالب را بسنجد. راهی بس کوتاهتر و سادهتر. طبعا به محض این که چند خبر فلان قارچنیوز تیک آبی کمرنگتری بگیرد، رایفیپوری چیزی میآید و همه را به نقشههای استکباری ربط میدهد اما به هرحال میتواند قدم بزرگی باشد برای وبفارسی.
البته یک راهحل تخصصی دیگرهم وجود دارد که خوشبختانه عدهای سخت مشغول عرق ریختن در مسیر آن هستند و آن هم تعطیل کردن کل شبکههای اجتماعی است و خب ماهم از این همه زحمت خلاص میشویم. اجرهم عندالله.
از این حرفها بگذریم. به نظرم دغدغه اصلی دیده شدن محتوای خوب نیست. دغدغه اصلی این است که چطور جلوی اخبار دروغ و شایعات را بگیریم، چطور میشود پروپاگاندا های حتا مثلا اقتصادی(کینوت های اپل را که دیده اید؟) را ضعیف کرد. این را از این جهت نمیگویم که برگردیم به مدینه فاضلهای که بعضی ها فکر میکنند قبل از تکنولوژی وجود داشته. نه. این را میگویم که بتوانیم از ظرفیتی که تکنولوژی در اختیارمان قرار داده استفاده کنیم. قبل از تکنولوژی هم این مطالب زرد و شایعات بوده است. دهان به دهان میچرخیده است، آدمها برای منافعشان دروغ میگفته اند. اما الان که تکنولوژی این فرصت را به ما میدهد که این جنبه اجتماعات انسانی را کمرنگ کنیم. چرا از آن استفاده نکنیم؟
بخشی از دغدغه مقاله مدیوم این بود که خطاهای شناختی که هرج مرج خبری موجود در تلگرام یا فیسبوک بوجود میآورد، میتواند برای آدمهایی که نیتهای خوبی برای جامعه ندارند بسیار کارآمد باشد. ما این موضوع را بهتر میفهمیم. آنها اگر این انتخاباتشان انقدر ابزورد نمیشد، خیلی کمتر ممکن بود دغدغه چنین موضوعی را داشته باشند. اما ما ۲۴ ساعت در محیطی عجیبتر از آن فضا در حال تنفس هستیم و خب باید برایمان وریفای بودن اخبار بسیار مهمتر باشد. نمیدانم دقیقا کجا خواندم یا دیدم، اما یکی میگفت بهترین راه برای دیکتاتورهای عصر جدید نه سانسور اطلاعات بلکه هرج و مرج اطلاعات است. تا جایی که مخاطب قدرت تحلیلش را از دست بدهد. آها یادم آمد یکی از سخنرانیهای آلن دوباتن بود(درباره اش مینویسم). این فرصتی است که تکنولوژی به ما میدهد و باید از آن استفاده کنیم.
پی نوشت: مشکل من با بحثهایی که شبکههای اجتماعی را مقصر افول وبلاگها و پادشاه شدن محتوای زرد و سطحی شدن آدمها، میداند همین است. شبکههای اجتماعی خودشان معلولند نه علت. انگار قبل از شبکههای اجتماعی در مهمانیهای خانوادگی همه در مورد آخرین کشفیات علمی و نظریات فلسفی حرف میزدهاند و حالا شبکههای اجتماعی باعث این افول شدهاند. شبکههای اجتماعی صرفا ابزاری شدهاند که آن مهمانیها را در فضای عمومیتری برگزار کنیم و خب حالا زردیاش به چشم میآید. حقیقتش این است که اگر روزی نوشتن و خوانده شدن وبلاگ رونق داشته، صرفا پنج درصد پیشرو جامعه به اینترنت دسترسی داشته اند که به هیچ وجه مصداق مشت نمونه خروار نبوده اند. موبایل و شبکههایی اجتماعی باعث شدند باقی جامعه به اینترنت سرازیر شوند و نمونه آنچه که در دنیای واقعی داریم را در شبکههای اجتماعی بازسازی کنند. و حالا شده است آنچه که شده. ماهمینیم که نشان میدهیم. ریشه مشکل جای دیگریست.
شاید بخواهید بخوانید:
–چطور نمیگذارم اینترنت زندگی ام را ببلعد؟
ـآیا ما بین زامبی ها گیر افتاده ایم؟ درباره شبکه های اجتماعی
به نظرم مشکل اینجاست که یک سایت زرد در یک کشور بالا می آید و گوگل نمیتواند به مردم بگوید لطفا وارد این سایتهای زرد نشوید چون اگر وارد این سایتها بوشید و در آنجا بمانید اعتبارشان زیاد میشود. گوگل در مقابل رفتار مردم خلع سلاح و خنثی است یعنی از کوزه همان برون تراود که در اوست. گوگل یا هر شرکتی برای جدا کردن شایعه و چرندیات (قسمت عمده اینترنت) از سایر بخش ها نیاز به طرز فکر دیکتاتوری داره تا دمکراسی . و چون این طرز فکر به ناچار مصرف کنند ه های زیادی را از دور خارج میکند برای شرکتها به صرفه نیست. تصور کن داشتن اکانت و نوشتن مثل نوشتن کتاب و یا درست کردن فیلم سخت بود. چه اتفاقی می افتد؟ به نظرم کمیت کاهش پیدا میکرد و کیفیت میرفت بالا. .لی چون سود شرکتها در اعمال دمکراسی و بیشتر کردن دیتا و هجویات است کار زیادی نمیتوان کرد حتی گوگل هم چون پیرو مردم است نمیتواند سره را از ناسره جدا کند.
فقط بحث آموزش و پرورش و تربیت به نظرم میتواند راهگشا باشد اونهم در دراز مدت
تا جایی که من دنبال میکنم گوگل دست روی دست نمیگذاره. مدام در حال اپدیت کردن الگوریتم هاش و متدهای اعتبارسنجیش هست. مثلا در زبان انگلیسی با کمی دقت در انتخاب کلید واژه منابع بهتری بدست میآیند و فکر میکنم در آینده بهتر و بهتر بشه. این که در زبان فارسی سایت های زرد هنوز بالاهستند بدلیل عدم وجود آلترناتیوه. مثال واضحش متمم خودمونه. با این بخش بزرگی از محتواش در دسترس گوگل نیست اما باز هم در کلیدواژه های زیادی بالا اومده. این یعنی گوگل خیلی خیلی از موارد داره متوجه میشه محتوای بهتر چیه. و تو این متوجه شدن داره بهترم میشه.بخشی از بدی های وب فارسی از اینه که محتوای خوبی اصلا وجود نداره. من SEOوبلاگ خودم رو هم که پیشرفتش رو دنبال میکنم(با این که تقریبا هیچ سعیای نمیکنم برای رفاقت با گوگل) اما میبینم که داره از هویت وبلاگم با خبر میشه. اگه بتونم اسکرین شات نمودار ها رو نشون بدم روندش واضحه با این که پنج ماهه این دامنه فعاله فقط. این نشون از فقر زبون فارسی داره. اگه همین وبلاگ انگلیسی بود هنوز خیلی باید میرفت تا از گوگل ورودی روزانه ثابت داشته باشه.حالا هرچقدرم کم.
————–
بحث رفیقمون تو مدیوم درباره این نبود که گوگل بی اشکاله درباره این بود که فیسبوک هیچ اهمیتی نمیده به کلیت قضیه که مطالبش معتبر باشند. فرقه بین کسی که یه موضوعی رو میفهمه و تلاش میکنه برای بهتر کردنش و کسی که تمرکزش رو میذاره روی گرفتن کلیک بیشتر از ادز.
——————
سره و ناسره و بد و خوب تعریف ماست. عرفی درست و عاقلانه است مسیری که گوگل داره میره. گوگل گفت من دیتا رو طبقه بندی میکنم.نگفت میام بر اساس نظر روشنفکران ایرانی اون رو مرتب میکنم:) نتیجتا انتظار بیش ازحدی داریم. این نه مشکل گوگل بلکه مشکل جامعه لیبرال و دموکراته.(اگر بگیم مشکله اصلا). ازادی باعث میشه خواست مردم عوام در صدر باشه و لزوما با خواست منو شما یکسان نیست. اما خوبیش اینه که منو شمام ازادیم که بهتر سرچ کنیم سایت های خودمون رو داشته باشیم و به تاتر و موسیقی و فلسفه خودمون بپردازیم. ویژگی جامعه ازاده تقصیر گوگل نیست. این مقاله از بابک مینا فکر میکنم راه گشا باشه.
http://babakmina.blogspot.com/2016/06/blog-post_3.html
معمولا اهداف و تمایلات عمومی کمتر تغییری به خود میبینند؛ آنچه تغییر میکند ابزارها اند.
تغییر میبینند عزیزدلم میبینند.
چیزی که من میگفتم در میکرواسکیل بود در ماکرو اسکیل تغییر میکنن خیلی چیزها. مخصوصا اگر زمان و جغرافیا رو باز کنی. من در مورد ده سال گذشته یک جامعه وسط خاورمیانه حرف زدم فقط.
نمیگم اجتماع و انسان امروز رو برو با انسان ده هزار سال پیش مقایسه کن. با همین انسان صد سال پیش هم مقایسه کنی میبینی خیلی از این مفاهیمی که مثل آزادی بیان (آزادی در کل) دموکراسی، بالارفتن تحمل نظرات مخالف و خیلی چیزهای دیگه که ما امروز امری بدیهی میپنداریم، صد سال پیش در آوانگارد ترین جوامع چیزی جز رویا برای روشنفکرا نبوده(این که ما تو خاورمیانه داریم دنده عقب میریم به این معنی نیست که دنیام دنده عقب میره). ابزار ها هم تغییر میکنند و این روند تغییر رو تسریع میکنند. اصلا معنای تکامل در همین نهفته است. اگر قرار بود تغییر نکنیم که داستان شکل دیگری داشت.
میل به شهرت، قدرت، جنگ و شهوت نمونههایی از امیال ابتدایی هستند؛ هنوز عموم جامعه به دنبال کسب پول و قدرت است. حالا اینکه زمانی با جنگهای صلیبی و زمانی با جنگ رسانهای به این اهداف دست یابند صرفا تغییر ابزار است.
انسانها سرگرمیهای سطحی و وقتگذرانیهای بیهدف را دوست داشتهاند و همیشه دوست خواهند داشت؛ تفاوت در این است که مشغول تماشای مبارزه و مرگ گلادیاتورها باشند یا دیدن کلیپ بامزهی بچه گربه در یوتیوب.
هدف که خودنمایی باشد؛ چه تفاوتیست بین نمایش قدرت بدنی یا اطلاعات مثلا عمومی و ضد و نقیضی که در تلگرام دیده باشی؟
بحث به همین سادگی نیست یحیی جان. این هم که من چندتا مثال بیارم برای نظر خودم و تو هم نقضش روبیاری هم روش علمی ای نیست:) درباره ش طولانی تر مینویسم.
حالا علمی و غیر علمی بودن؛ خود تعریف علم، تجربه و انواع علوم رو اینجا بهش کاری نداریم؛ ولی به هرحال خوشحال میشدم به روش درستی که مد نظرت هست دلایلت رو بیان کنی.
حضوری صحبت میکنیم.
بله صدرا باهات موافقم در مورد گوگل . یه بار هم آقای شعبانعلی گفت با این اوصاف و وضعیت وب فارسی ترجیح میدم برای جستجوی یک موضوع IP خودم رو عوض کنم که فکر کنم روش خیلی خوبیه.
به هر حال گوگل هم بهتر شده و البته بیزنسش در گرو جستجوی دقیق و با کیفیت است و گرنه کسی دیگه برای جستجو اونجا نمیره همان طور که بیزنس فیس بوک در گرو گرفتن دیتای بیشتر و کلیک بیشتر است. یعنی هر دو بر اساس بیزنس و کسب و کارشون پیش میرن (به دور از هیجان و نقطه نظرهای ما ) فقط در بعضی جاها یکیشون سیاه به نظر میرسه و یکیشون سفید
من کلا از زاکربرگ و فیسبوک اینا بدم میاد:) سایکوپته طرف به نظرم. خیلی جاها عمیق شدم تو کاراشو اینا از همین دور، چیزای خوبی ندیدم. برعکس گوگل که همه بدش رو میگن من در فیسبوک بدی بیشتری میبینم. در کل نه از خودش نه از شرکتش خوشم نمیاد.
این لینک یکی از سطحی ترین مثال هاشه میتونم تا فردا دلیل بیارم برای حرفم
http://www.businessinsider.com/well-these-new-zuckerberg-ims-wont-help-facebooks-privacy-problems-2010-5?IR=T
بد آن گفتی نیکش نیز بگو: یه فریم ورک درست کردن جدیدا اسمش ری اکته. خیلی چیز خوب خفنیه. میخوام یادش بگیرم.
من هم در مورد React زیاد شنیدم صدرا – اگر یاد گرفتی بعدا در موردش بنویس برامون
حتمن حتمن.
این بخش فنی رو نهایت تا یه ماه دیگه راه میندازم.باید یه دستی باید به سروروی وبلاگ بکشم. یه سری چیزا اضافه و کم کنم.
سلام اقا صدرا
خبری از پست روش یادگیری لغت زبان نشد، ما همچنان بی صبرانه منتظریم
علی جان برات یک ایمیل فرستادم ولی فک کنم ایمیلت رو درست وارد نکرده بودی. بی زحمت یه ایمیل برام بفرست تا باهم مکالمه داشته باشیم.
ایمیلم درست هست، دریافت کردم مرسی
با سلام خدمت اقای صدرا
ازین که با وبلاگ شما اشنا شدم خیلی خوشحالم
اجازه بده خودم معرفی کنم، عوض “فکور” هستم، ساکن در کابل، افغانستان
این را می دانیم که فس بوک و دیگر شبکه های اجتماعی یک پلت فارم تبلیغاتی است. ولی خبر رسانی ام خوبی های خود را دارد. حالا بگزریم ازین که این اطلاعات و خبر های بروز چی قدر حقیقت دارد یا نه( دلیلش هم مشخص است چون در دراین رسانه ها محدودیت خاصی وجود ندارد) اما وقتی به وبسایت های خبری نگاه کنیم خبرهای ان موسق امابا تاخیر زیاد منتشر می شود. دقیقه یکی از خوبی های این پلت فارم ها همین است، مخصوصه تویتر. راستی ی چزی جدید که اخیره اقای مارک اعلان کرد که “لایک” رسما به واحید پولی فس اباد ثبت شد.
سلام فکور جان.
بنده هم از دیدن کامنت شما بسیار خوشحال شدم.
بواسطه ی کار پدرم با بسیاری از هموطنان شما در مشهد آشنایی داشته ام و دارم و حقیقتا به قدری احساس نزدیکی میکنم به کشور و فرهنگ شما که نمیتونم دو کشور رو جدا بدونم. بسیار بسیار دلگیرم از آنچه که بعضا هموطنانم از سر نادانی نسبت به مهاجران از کشور شما انجام داده اند و میدهند. تا جایی که شده همیشه عذرخواه این اتفاق بوده ام و هستم. بسیار دوست دارم افغانستان عزیز را ببینم و همچنین درباره اش بنویسم. اگر عمری بود و قسمت شد.
باز هم اینجا بیا و احساس راحتی کن در نوشتن. بسیار خوشحال میشوم.
سلام صدرا، از چند روز پیش که داشتم دنبال مطالبی راجع به قوی سیاه میگشتم اومدم تو وبلاگت و موندگار هم شدم؛خواستم صرفا یه خسته نباشید بهت بگم و اینکه مطالب ت برای من مفیده و صرفا خواستم بگم یه بیننده هم داره میبینه وبلاگتو.
متشکرم بهنام جان.
واقعا موافقم
تو اکسپرور اینستاگرام بیشتر ضرر هست تا سود
تلگرام بیشتر وقتو بی مصرف کرده تا استفاده مفیدش
[…] مطالعه بیشتر: برای مطالعه بیشتر کتاب «اینترنت با مغز ما چه می کند» از نیکلاس کار رو پیشنهاد میکنم. این کتاب بیشتر روی چند مورد اولی که دربارهاش صحبت کردم تمرکز داره و خوندنش میتونه برای شناخت بهتر تکنولوژی و رسانه به شما کمک کنه. صدرا هم در وبلاگش چند بار به این موضوع پرداخته که دیدنش خالی از لطف نیست. (مثلاً این پست) […]
من امسال توی پایۀ یازدهم شاخه فنی حرفه ای هستم. یه کتاب داریم به اسم تفکر و سواد رسانه ای. از اسمش معلومه، در تلاشه که سواد رسانه ای ما رو بالا ببره. اما یک انتقاد بزرگ به این قضیه وارده که کاملا هم تقصیر آموزش پرورش نیست. این جور کتاب ها و درسها (هنر، تفکر و پژوهش، سواد رسانه ای و …) که بعضا لازم و مفید هستن جدی گرفته نمیشن. معلم ها به جای اینکه بیان قشنگ این ها رو توضیح بدن برای بچه ها و ما بحث و گفتگو کنیم (کاری که بلد هم نیستیم)، میان سرسری سوال میدن میرن یا حتی بدتر. در طول سال درس نمیدن، نزدیک امتحانات یه جزوۀ خلاصه میدن.
http://chap.sch.ir/books/4358
این لینک فایل پی دی اف کتابه اگر خواستید میتونید یه نگاهی بندازید.
این کتاب در کلاس دهم به ما واقعا تدریس شد. بطور عجیبی مفید بود و دید ما(دانش آموزان) رو نسبت به مدیا عوض کرد.
در ضمن، مدتیه المپیاد دانش آموزی سواد رسانه ای هر سال برگزار میشه.
خیلی خوبه اما اکتفا نکنید بهش 🙂
خسته نباشی صدرا جان.