من همیشه دغدغه این موضوع را داشته ام که مدیومی که برای زدن حرفم انتخاب میکنم، چه تاثیری بر پیام میگذارد. وبلاگ را انتخاب کردهم و شبکه های اجتماعی را از همین جهت تعطیل کردم. به نظرم اگر کتاب پخته ترین روش برای رساندن یک پیام باشد.توییتر در سر دیگر میشود سریع ترین روش. حالا در این بین به نظرم پست های بلند و تا حدی پادکست میتواند مدیایی مناسبی باشد تا هم زیاد عصر حجری دیده نشویم و هم تاثیر مدرنیسم بر پیام آنقدر نشود که پیام به کلی فراموش شود.
در پست قبل گفتم که پست بلند و همه جانبه را دوست دارم اما اعتراف میکنم که تحت تاثیر وبلاگ تیم اوربان بودم. این که بنشینی ته و توی یک ماجرا را کامل دربیاوری و بعد درباره اش بنویسی خیلی هم خوب است و حتا ممکن است. اما نکته ای که من در نظر نگرفتم این بود که وبلاگ نویسی شغل تمام وقت آنهاست و اینجا نمیتوان تمام وقت وبلاگ نویس بود. (این به این معنا نیست که در ایران از وبلاگ پول درنمیآید، چرا میآید خوب هم میآید اما به روشهای خیلی غیرمستقیمتر) و نتیجتا نمیشود وبلاگ نویس تمام وقت بود. من زیربار ایده نوشته پربار ماندم حقیقتا.
نه که نمیشود، از نظر زمانی حتا برای کسی که درگیر دوسه پروژه هم زمان است باز هم امکان دارد که چنین پست هایی بنویسد. اما از نظر حواسی نه. نوشتن خیال جمع و افکار درحال پرواز میخواهد. که متایی ست که این روزها در زندگیام یافت نمیشود. به قول مهدی باید روی مدیتیشن بیشتر کار کنم.
بگذریم
اینها را گفتم که بگویم چرا انقدر بدقولم. البته وبلاگ نویس جماعت کلا بدقول است. یعنی بلا استثنا تمام وبلاگ نویسانی که من دنبال میکنم (چه داخلی چه خارجی) در ابعادی خیلی بزرگتر از ابعاد من، بدقول هستند. و حتا آن ها هم مثل من میآیند هی پست های توجیحی مینویسند و کامنت پاسخ میدهند که چرا نشد و چرا نتوانستند. واقعا عجیب است .نمیدانم چرا اینطوری میشود. کاش میشد در ابعاد بزرگتر بررسی کرد.
.البته سعی میکنم دیگر قول ندهم که اینطور مینویسم آنطور مینویسم. درباره فلان مینویسم و فلانطور بروز میشوم. این حرف ها و ایده ها میگذرد به هر حال، چیزی که میماند کلمه است. حالا حالا قرار است بنویسیم و تازه اول داستان است.
این یکی را منباب یک قول نمینویسم، همین در همین حد که یک پیشنهادش را پیش شما نگه دارم. اندک دوستانی که در تلگرام با هم در ارتباطیم میدانند حرفم که کمی طولانی شود دستم را میگذارم روی میکروفن و وراجی را شروع میکنم. به قول یحیی آلبوم بیرون میدهم برای پاسخ به یک سوال ساده. به این فکر میکنم که همه پست هایی که فکر میکنم ارزششان بیشتر از یک پست است را در قالب پادکست منتشر کنم. چون حرف زدن از نوشتن ساده تر است. مثلا مقدار زیادی یادداشت در مورد چیزهای مختلف دارم که حاصل مقدار زیادی سرچ در کوچه پس کوچه های اینترنت، تجربه های خودم، کتاب هایی که خوانده ام است و فقط هست. سرهم کردنشان در قالب پست زمان بسیاری میبرد و برد کمی هم دارد. ترجیح میدهم آنها را ضبط کنم، هم آسان تر است هم برد بیشتری دارد که صد البته این قول نیست. صرفا دارم به این موضوع فکر میکنم.
همین اینهارا نوشتم که توجیحی باشد برای همه بدقولی ها و عذرخواهی.
مهم نیست ک از چی مینویسیم مهم اینکه تو بتونیم کل دیدگاهمون و چیزی ک تو قشر خاکستریمونو رو ب مخاطبمون برسونیم حالا گاهی از بس اون موضوع پیچیده هست ک ده جلد کتاب هم کافی نیس گاهی کوتاه و مختصر میتواند مفید باشد…
سخت نگیرید…مهم نوشتن هست…
و مهم تر اینکه : آدم باید بالاخره یه غلطی بکند 🙂
جالب بود.
صدرا به نظر من اینجور قول دادن ها و عمل نشدن ها زیاد هم بد نیست(اگر بیش از حد نشود). آمادگی دفاعی دبیرستان را یاد هست؟ زمانی که بردنمون میدان تیر خواستیم تیراندازی کنیم می گفتن سه تاتیر بزن. تا بتوانی با این اسلحه قلق گیری کنی. این قول دارن ها و نشدن ها هم مثل همینه. ۱۰ ۲۰ تا قول بدی بعد نشه، می دونی تو تو این زمینه این شکلی هستی. حالا یا برات مهمه میذاریش تو اولویت تغییرش میدی یا برات مهم نیست دیگه تو اون زمینه قول نمیدی.
مثلا میگی ساعت ۵ صبح بهت زنگ می زنم، بعد نمی زنی
میگی ۶ صبح بیا بریم کوه، نمیای
و مثال های از همین دست
و در تمام این شرایط هم خواب موندی. پس باید بدونی تو آدم صبح زود بیدار شدن نیستی. حالا اگر برات مهمه بذار تو اولویت و درستش کن. اگر نیست قرار ها تو عصر و یا شب بذار.
پس این قول دادن ها و انجام نشدن ها باعث میشه که ما خودمان را بیشتر بشناسیم.
حالا از منظر دیگه ای برات بگم این خود شناسی ها چقدر مفیده.
من قبل از دانشگاه علاقه شدیدی به ورق بازی داشتم، به دانشگاه که رفتم دیدم پوکر درآنجا خیلی مرسوم است. چون می دانستم خیلی می تواند از آن خوشم بیاید، و دیدم تمام آن ها ۷ ۸ سال هست که توی مقطع کارشناسی هستند برای منی که می خواستم زودتر بیام بیرون این مسئله خوب نبود. پس هیچ وقت سمت این بازی نرفتم و هنوز هم بلد نیستم(هنوز هم دوست دارم یاد بگیرم و بازی کنم ولی دیگه وقت ندارم)
تخته نرد هم به همین صورت
یکی از دلایلی که من در زمان کارشناسی از ۹۰% اطرافیانم زودتر فارغ التحصیل شدم، همین بلد نبودن پوکر و تخته نرد بود نه زیاد درس خواندن.
کمی دخالت بیش از حد: البته میدونم که عنوان این مطلب را به شوخی گذاشتی ولی من همیشه میگم احترام گذاشتن دیگران از خود ما به خودمان شروع می شود. آدم باید بلد باشد عذر خواهی کند/ آدم باید بلد باشد بگویید اشتباه کردم
البته خدا رو چه دیدی شاید من هم یک زمانی از همین الفاظ استفاده کردم.(این نظر همین الان همین دقیقه من هست)
موفق باشی
قول دادن “پستهای سریالی” از معمولیترین بدقولیهای وبلاگیه:)
همین اینهارا نوشتم که توجیهی باشد .. توجیح را با ترجیح اشتباه نگیرید…فارسی روبه زوال است…ممنون از نوشته های زیبا