ریکوئیم فور اِ دریم

۴۰ دیدگاه‌ها

پیش نوشت : اگر از موتور های جستجو در رابطه با معنی لانگ دیستنس یا لانگ دیستنس چیست به اینجا رسیدید: بذارید معنایش را بگویم که دست خالی برنگردید. لانگ دیستنس به معنای رابطه‌ی عاطفی از راه است. مفهومی است که در عصر جدید بدلیل ظهور تکنولوژی شکل گرفته است و به همین خاطر است که معادل فارسی برای لانگ دیستنس نداریم. متن زیر هم درباره چنین رابطه ای نوشته شده است. خدا گرگ بیابان را دچارش نکند.


 

یکی از این فکت های دوزاری اینستاگرام گفته بود رابطه های لانگ دیستنس اموشنال ترند.چشم بسته غیب گفته بود گالیور.این یکی را لااقل من خوب میفهمم.احتمالا از هر نوع دیگری از عشق بیشتر باعث ترشح اوکسی توکسین و هورمون های وابسته اش میشود و این هورمون های لعنتی ادم را حسود میکنند.لانگ دیستنس ادم را حسود میکند.حسود به تک تک مولکول های هوای اطراف تو.مولکول های هوایی که شرجی تر از اب و هوای این مشهد لعنتی اند.لانگ دیستنس ادم را حسود میکند .حسود به برند مواد غذایی نزدیک خانه معشوق.حسود به تیم های موفق ورزشی حوالی معشوق.حسود به کوچه ها ی آن شهر .حسود به پارک های نزدیک خانه تان.حسود به بقال محل که میتواند هرروز تو را ببیند که دیدنی که من حاضرم داروندارم را بدهم تا یک لحظه دوباره تجربه اش کنم.

من حسود نیستم وحسود نبودم.اما لانگ دیستنس مرا حسود کرد.من به تک تک چشم هایی که تورا هرروز میدیدند حسود بودم.من به تک تک کسانی که باتو حرف میزندند حسادت میکردم.من به خواهر هایت ،من به برادرت، من به مادرت، من به پدرت ،حسادت میکردم.

من به پسر بچه های فامیلت حسادت میکردم.من به مهمانی های خانوادگی تان حسادت میکردم.من به روتختی ات من به پنجره کنار تخت خوابت ،من به نسیمی که هرصبح میتوانست صورتت را لمس کند حسادت میکردم.من به کتاب های کنکورت که ساعت ها به ان ها نگاه میکردی هم حسادت میکردم.من به هر کسی که یک متر ازمن به تو نزدیک تر بود حسادت میکردم.هنوز هم حسادت میکنم.فقط بعد این همه وقت مثل یک درد مضمن روزمره شده است. دردی که فقط کافی است خاطره ای مثل چوب بیس بال کوبیده شود وسط صورتم تا هزارباره اشک من را در بیاورد.

ما فقط شصت دقیقه خوشبخت بودیم.همان وقتی که کفش هایم را اشتباهی توی راه پله دراوردم و با خنده گفتی اگه بابام بیاد اونجا اولین جاییه که میبینه ومن نذاشتم که بروی و آن هارا بیاوری.همان وقتی که از دست پاچگی نمیتوانستی در بطری اب را برایم باز کنی . منو تو دوسال زجر کشیدیم تا همان شصت دقیقه خوشبخت باشیم.من تک تک لحظه های آن شصت دقیقه را زندگی میکنم هر روز و شاید اشک میریزم.یک سری خزعبلات هست در مورد مرد و گریه که من به اندازه همه ی مرد های تاریخ آن را نقض کرده ام.

لانگ دیستنس

صحبت هایی هم هست در مورد از دل برفتن هر آن که از دیده برفت.استفاده از چرند برای توصیف شان بی انصافی در حق واژه است.اخر میدانی تو از دیده من نرفتی.این پیکسل های لعنتی موبایل نمیگذارند.عکسهایت . چشم هایت.

آن هایی که ضرب المثل ها را میساخته اند نه فیس تایم داشته اند نه تلگرام و نه چند گیگ مدیا از معشوق شان.

در آن شصت دقیقه خوشبختی حتا امیرتتلوهای توی گوشی ت برای من حکم پینک فلوید داشت.آنجا با تو ایران یک کشور سکولار بود.لیبرال دموکراسی هوا را اشباع کرده بود.انجا هیچوقت کنار امدن با لینوکس انقدر سخت نبود.اصلا میدانی توی آن یک ساعت قیمت دلار چقدر بود؟

لب پنجره که بودیم من دلم سیگار میخواست.هرچند هیچوقت نتوانستم آن را درست بکشم.هرچند که سیگاری نیستم. من انجا دلم سیگار میخواست.انگار که من متیو مک کاهانی ترو دیتکتیو بودم که قرار بود همه تناقض های دنیا را مثل سیگارم بین شصت و سبابه ام نگه دارم و تو ناتالی پورتمنِ دِ پروفشنال.دختر کوچولویی که سفت و سخت به حامی اش چسبیده.حامی ای که خودش از همه بیشتر به دخترک نیازمند است.حامی ای که تا چند لحظه ی دیگر برای همیشه از دست میرود.

هزاران نفر هر سال در جاده های ایران کشته میشوند اما اگر من هم کمی شانس میداشتم ، احتمالا کامیاب ترین کشته تاریخ تصادفات ایران میشدم.چند باری به سرم زد که فرمان را کج کنم به سمت کامیون های لاین مخالف.یک جور هایی مثل خداحافظی در اوج. من سهمم را گرفته بودم.

هیچ کس نداند تو خوب میدانی خواسته های من از دنیا را.کار هایی که میخواهم انجام دهم و دیگر خزعبلات توی کله ام را.اما همیشه ته ته ته دلم میدانم بزرگترین دستاوردی که بشر از زندگی بی هدف و پوچش می تواند داشته باشد،نه داشتن گوگل یا وصل کردن همه دنیا به اینترنت است و نه ساختن و داشتنِ  اسپیس ایکس و تسلا به صورت یکجا.مِیک دِ ورد اِ بِتِر پِلِیس از چرندیات سرمایه داریست. اخر همه این ها به پول ختم میشود و هیچ کدام دستاورد محسوب نمیشود.بدون هر یک از ادم هایی که این کار ها را کرده اند ،باز هم این کار ها انجام میشد و دنیا به راهش ادامه میداد.

فکر میکنم بزرگترین دستاوردی که میتوانیم از زندگی داشته باشیم،احساساتند. احساساتی که هورمون ها یا هر چیز دیگری آن را تولید میکنند. احساسات ارزشمند ترین چیزهایند.تنها چیزی است که ما داریم و مستقیم به خودآگاهی مان وصل است.احساسات همه چیز است و من با تو ،در آنجا، همه چیز را در حد کمال و از نوع مثبتش داشتم.من با تو همه چیز داشتم.

حیف که زود تمام شد ، خیلی زود.اما من با همان شصت دقیقه ، حداقل یکبار به کلاب خوشبخت ترین ها راه پیدا کردم و همین برای من کافیست.حتا اگر امروز تو اینجا نباشی و من حتا اخرین باری که کسی که به مسنجرم پیام داده است را به یاد نیاورم.

 

پی نوشت: این متن بخشی از یک متن طولانی تر است.فاصله ی بین زمان نگارش تا زمان انتشار باعث شده است که نگارنده و منتشر کننده دو ادم با دو نگرش متفاوت باشند.انتشار این متن صرفا جهت ثبت دست نوشته های انلاینم در این وبلاگ ، سرور های گوگل و احتمالا تاریخ است و در زمان حال نزدیک به صحت داشتن هم نیستند.


 

شاید بخواهید بخوانید:

چشمهایش

تهران مخوف

سالواتوره

از یابنده تقاضا میشود، نامبرده را به صندوق پستی بیاندازد.



برچسب‌ها:

  1. ناشناس گفت:

    دوستت دارم��������

  2. Sadra Alizadeh گفت:

    پسر نابودم کردی.
    خط به خط، کلمه به کلمه، به طور عجیبی این لانگ دیستنسه منو هم نابود کرده بود یه زمانی.
    نتیجه گیریتو دوست داشتم، نگارشتو دوست داشتم، عنوانتو دوست داشتم و صد البته محتواتو.
    حست میکنم، شرایطی که میگفتی رو داشتم و دارم فقط اینکه خوشحالم که پیدات کردم و میخونمت.

  3. صد را گفت:

    کاش دختر بودی باهات ازدواج میکردم.:)
    این سازمان حمایت هم جنس گرایان ترکیه تا ساعت چند بازه؟:))))

  4. Sadra Alizadeh گفت:

    ازدواج رو کاغذه! دلا باید پیوند بخورن!
    الکی مثلا من فروغم!

  5. The MindFactory گفت:

    داشتم Already Over ــه Red ــو گوش میکردم ، اینو خوندم کلا با موزیک سینک شدم 😐

  6. ناشناس گفت:

    اینو باید بدن شاهین نجفی بخونه! D:

    1. savdai گفت:

      ما هممون قربانی محیطی هستیم که توش به دنیا اومدیم
      هیچ کس بد نیست، بد به دنیا نمیاد
      این زمانه که تعیین میکنه بد باشی یا خوب
      و انتخاب‌های خودت
      آدم کم‌کم به همه چی عادت می‌کنه ،
      حتی به نداشتنِ اونایی که دوسشون داشته…
      هر آدمی ممکنه تو زندگیش، یکی بوده باشه !
      ولی این دلیل نمی‌شه که
      بخواد خودشو وقفِ یهِ خاطره کنه!

  7. ناشناس گفت:

    من به تیم هاکی شهر طرف حسودی میکردم و فک میکردم فقط من اینطوریم 🙂 دستت درد نکنه واقعا خودم نمیتونستم انقد خوب حس هایی که تجربه کرده بودمو بگم.

  8. […] از یک سال و نیم پیش متنی را منتشر کردم تحت عنوان رکوئیم فور ا دریم یا مرثیه‌ای برای یک رویا. عنوانش را از فیلم درخشان آرن […]

    1. فرزانه گفت:

      خیلی خیلی خیلی واقعی بود و چقدر سخت میشه وقتی طرف مقابلت درکی از اینا نداشته باشه

  9. خیلی قشنگ :(((((((((((((

  10. امین گفت:

    منم یکی از‌اون یازدهتام

  11. جلال گفت:

    پسر عالی بود بااجازت من میکوپم البته به اسم خودت

  12. neda گفت:

    kheili khub bud..chnnle tlgram dari?asheqet shodm

  13. SahaR گفت:

    پسر عالی ای تو چقد اخه لنتی ^ ^

  14. حامد گفت:

    عوضی
    چرا زود تر پیدات نکردم
    بازم پیدات کردم ولی

  15. Razwnsh گفت:

    Kh khub bud:)

  16. همیشه باید سیب رو از جای کرم خورده گاز زد، یه طعم بد و یک سیب سالم حاصل یک تصمیم شجاعانه…!

    1. شین گفت:

      عجب جمله ای!!!…
      تصمیم شجاعانه:)!
      چقد خوب ک ازین زاویه دارم نگاش میکنم! همیشه الفاظ سیب کرم خورده رو بریزش دور و امسال اینا..

  17. علیرضام گفت:

    عالی نوشتی عزیزم ولی پی نوشتت یکمی خراب کرد . بد شد

  18. ayoob گفت:

    ببین از یه سرچ در مورد عبارت لانگ دیستنس به کجا رسیدم
    همه متن هایی که گذاشتی رو مطالعه کردم اونم تو ۲ ساعت
    منم برنامه نویسم و تازه کار
    خوب مینویسی ولی من به واسطه شرایطی که داشتم اتفاقات بالا رو هیچ وقت تجربه نکردم و یه خورده برای من ناملموسه، یعنی از بقیه دوستام در مورد این جور روابط شنیدم.
    به نظر من انسان باید خودش رو برای کسی که از تمام جنبه ها باهش همخونی داره آماده کنه و از کنار بقیه رد بشه و این رد شدن عین احترام برای هر دو نفره و از وقت تلف کردن جلو گیری میکنه، همون طور که تو این داستان این به ذهن میرسه که همیشه یه حسرت بعد از این روابط با آدم هست که رو آیندش و روابط خانوادگیش در آینده میتونه تاثیر زیادی بزاره
    موفق باشی کما اونطور که هستی

  19. Mhdse گفت:

    Kh awliii boood
    ????
    Neveshtn behtarin rh brye aroom shodne … ?

  20. مراد گفت:

    سلام
    بسیار زیبا نوشتید . میخواستم متن رو ارسال کنم به واتساپ تصویر وسط متن اجازه نمیده? برا انتقال کامل متن باید چکار کنم ؟

  21. Mahta گفت:

    خیلی زیباست.تک تک کلمات با تمام وجودم درک کردم.ممنون.

  22. شیدخت گفت:

    عالی نوشتید…

  23. Mojtaba گفت:

    فقط میتونم بگم کاش یه روزی یه رمان بنویسی و من بخونمش،عاااااالیترین بود

  24. Parisaw.ir گفت:

    چار ساله اسیر این لانگ دیستنس کوفتی ام
    فک نکنم کسی بیشتر از من بتونه درکش کنه:))هعی

  25. Parisa گفت:

    چار ساله اسیر این لانگ دیستنس کوفتی ام
    فک نکنم کسی بیشتر از من بتونه درکش کنه:))هعی

    با اجازه با اندکی تحریف چن روز دیگ توی وبلاگم کپی میکنم.خوشحال میشم از وبم دیدن کنید
    Parisaw.blogfa.com

  26. Parisaw.ir گفت:

    چار

    با اجازه با اندکی تحریف چن روز دیگ توی وبلاگم کپی میکنم.خوشحال میشم از وبم دیدن کنید
    Parisaw.blogfa.com

  27. عاطفه گفت:

    چقدر زیبا

  28. mrm گفت:

    خیلی قوی و زیبا نوشته اید لذت بردم

  29. Ygane گفت:

    چه بگویم ک خود ب این غم دچارم…جای حرفی نموند♡

  30. Erfmn گفت:

    هیچوقت آدمای نزدیکم منو درک نمیکردن البته جو حاکم بر ایران هم روی این موضوع بی تاثیر نیست ، واسه همین نام به دنیای مجازی باز شد تا شخصی رو با علایق و سلایق شخصی خودم پیدا کنم ، که البته تو این زمینه موفق هم شدم…
    یه چیز مثل نیمه گمشده شایدم قشنگ تر ، سرشار از حس خوب
    همچین تموم ، اهل فکر یه شنونده به تمام معنا یه انسان با ادب و خاص یه باهوش یکی که بشه ساعت ها باهاش راحت حرف زد… شروع کردم به وقت گذاشتن ، تک تک سلول ها و نورون های مغزمو براش مو شکافی کردم که بدونه چه آدمی ام و چه رفتاری دارم ، جدا از عاشق شدن با یک نگاه که از اولین عکسش برام اتفاق افتاد رفته رفته بیشتر عاشقش شدم…
    انقد خودمو براش باز کردم که فکر نکنم دیگه حوصله داشته باشم پیش هیچکس خودمو انقد باز کنم…
    اما چه فایده، گاهی وقتا حقیقت همینه که هست
    رویاها قشنگن اما توی حقیقت نمیتونن استوار باشد
    زندگی رو کنارتون داشته باشید ، دور دست ها دنبال عاشقانه نباشید ، چون با تموم خوب بودنش حسرت ندیدمش مثل خوره به جونتون میوفته
    و حتی بعد ها چرا بیشتر تلاش نکردم ها سراغت میان حتی با اینکه می‌دونی این ها فقط از جانب تو بوده نه اون…
    شما مثل من نباشید…

  31. Ferina گفت:

    چنل یا پیج اینستاگرامی ندارین؟

  32. امیر گفت:

    جذبه عشق..این جملات از هر ذهنی نمیتونه تراوش کنه..جملاتت ماورایی بود و بس ..تجربه ای که من داشتم سالهاست که خاک میخوره..یاهو مسنجر بود اون زمان..تو شصت دقیقه داشتی..من فقط ۵دقیقه..! ۵دقیقه ای که به قول تو شاید انیشتن هم نتونست تجربه کنه..نیوتون هم شاید نتونست..عشق رسیدن به معشوق نیست.‌.عشق خودش مقصد است..

  33. معصومه گفت:

    گمونم دچار همین لانگ دیستنس شدم یکیم نیس دوسش داشته باشم دوسم داشته باشه چیع همونم نداریم??

  34. Neda گفت:

    کاش یکی هم اینجوری خاطر خواه من میشد ??

    1. شهریار گفت:

      درد عشق جانسوز است و تن گداز

  35. دلسوخته گفت:

    حالمو خراب تر کردی…تو شصت دقیقه ..من شصت ثانیه…فقط…هنوز هم درگیرم…تمام دنیا یک طرف..تکرار اون شصت ثانیه بوسه ای که یکبارگی و ناخواسته بر گونه هایش زدم یک طرف…این متن تمام خاطرات من بود..همه چیز من بود

  36. فهیمه افشار گفت:

    خیلی زیبا بود

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *