در گالری گوشی ام تصویری از تابستان سال ۹۵ وجود دارد. پشت صندلی راننده نشستهام، یک تیشرت قرمز تنم است، لاغرتر از الانم. اما نکتهی اصلی عکس چیز دیگری است. لکهی سفیدی در موهای پشت گردنم دیده میشود. کوچک تر از یک سکه، سمت راست.
اولین بار که آرایشگر به آن اشاره کرد نادیده گرفتمش. گفت مسئله عصبی است. گفتم عصبی کجا بود لعنتی پدرسگ. اما کسی که کمی بعد که آن عکس را گرفته بود میخواست ثابت کند که قضیه جدیتر از آن شده که بشود نادیدهاش گرفت. کم کم حتا با پیرهنهای یقه دار هم بقیه متوجه ریزش موهای پشت گردنم میشدند. از مرحلهی انکار رد شدم و به دنبال درمان رفتم.
بیماری شایعی است. در دسته بیماری های خودایمنی قرار میگیرد. قبل از گرفتن نوبت دکتر کل ژورنالهای آمریکایی را زیرورو کردم برای پیدا کردن درمان و دارو و از همه مهمتر علت. حکمت عامیانه عصبی است چندان هم بیراه نبود. ضمن این که زمینه ی ژنتیکیاش هم وجود داشت و این خود به افزایش استرس کمک میکرد. دو نوبت تزریق موضعی احتمالا کورتون و استفاده از داروها اثری نداشت. نه تنها اثری نداشت که شرایط را حتا بدتر هم میکرد. سطح پوست ملتهب شده بود و پیشروی سرعت بیشتری گرفته بود. همینطور در نقاط دیگری هم مشابه این اتفاق در حال شروع شدن بود.
حقیقتش این است که در یک بیداری از صبح تا شب پروندهاش را برای خودم بستم. گفتم ته این داستان میشود کچلی توتالیس. چیزی شبیه تصویر پایین.
بعد با خودم گفتم اگر حادتر شد خودم به پیشواز میروم و کامل کچل میکنم بعد هم مگر کچل خوشتیپ کم داریم. همین آقا جیسون استاتهام. تازه دخترها هم خوششان میآید یا لااقل کچل بودن بازیگران مرد فیلمهای بزرگسالان حداقل اینطور نشان میدهد.
استرس بیماری حداقل خیلی کمتر شد. ضمن این که موهایم را گذاشتم بلند شود و خب این قسمت هایی که ریخته بود را میپوشاند. این پاسخی باشد برای همه آنهایی که در دو سال گذشته من را با موهایی نامتعارف دیده اند. چیزی مثل تصویر پایین.
اما ریشهی داستان هنوز پابرجا بود. چرا دارم کچل میشوم؟ مشکل کجاست؟ من عصبی ام؟ چرا و چگونه؟
بیماری هایی که من در نزدیک خودم دیدهام، در کنار همه اتفاقاتی وحشتناکی را که باعث شده اند اما یک تک خوبی داشته اند. افزایش خودآگاهی آدمیزاد. انگار ذات آدمیزاد است در بحران راحتتر با خودش روبرو میشود. در چالش خود واقعیاش را میشناسد. داستان من هم متفاوت نبود، آلوپسی باعث شد من دوباره به خودم نگاه جدی بیاندازم ضمن این که این ایده وجود داشت که مشکلی در نگاه من به زندگی و همینطور سبک زندگی من وجود دارد که چنین اتفاقی افتاده است و اگر جلوی آن را نگیرم اوضاع بدتر خواهد شد. مثل آدم سیگاری که سرطان ریه میگیرد و باید سیگار را ترک کند. روح و ذهن من داشتند سیگار میکشیدند.
یک فرایند طراحی کردم در آن خودم را نظاره میکردم. همانطور که احتمالا حدس میزنید باز هم یک شیت در گوگل داکس. با خودم قرار گذاشتم که هر زمان حس کردم که عصبانی شدهام، دارم حرص میخورم، یا ناراحتم، زمان و دلیل اتفاق را بنویسم. نتیجه شگفت آور بود.
علاف شدن در زمان بیرون آوردن ماشین از پارکینگ
اظهار نظر فلان مسئول در مورد فلان مسئله
سین نشدن پیام در تلگرام
دیدن ماشین گشت ارشاد
وحیدآنلاین/بی بی سی/ بیست و سی و هر نوع خبری
دیر به قند و شیرینی رسیدن
و …
به شکل خلاصه چند عامل بسیار مسخره ۹۰ درصد عصبانی شدنها و حرص خوردنهای من را شامل میشد. که کم هم نبودند. ضمن این که بسیاری از این عصبی شدن های نمود بیرون هم نداشتند و اگر درست متن آن ژورنال ها را فهمیده باشم، عدم بروز این احساسات باعث تحریک سیستم خودایمنی میشود. و احتمالا میشود حدس زد که چرا این اتفاق برای من افتاده بود.
لیست مسائل راکه در آوردم نشستم هر کدام را با جزییات بررسی کردم و برای هرکدام کلی استدلال و ایده پیدا کردم که چرا عصبانی شدن در آن نقطه احمقانه است.
مثلا کل عصبانی شدنهای رانندگی را با این ایده که احتمالا خود من هم بد رانندگی میکنم حل شد. درواقع سعی کردم که با احتیاط بیشتری رانندگی کنم، با لبخند به دیگران راه بدهم و از بوق استفاده نکنم و نگران تضییع حق هم نباشم. اگر نمیتوانم از بیست ثانیه جلو یا عقب تر بودن بگذرم احتمالا هیچوقت آنقدر دل بزرگی نخواهم داشت که یک کسب و کار را مدیریت کنم. نتیجه فوق العاده بود. نه تنها عصبانی نمیشدم بلکه کلی همشهری خوب هم پیدا کردم. وقتی راه میدهی آدم ها انگار شرمنده میشوند. دست تکان میدهند لخند میزنند و تو هم حس گادفادر پیدا میکنی.برو پسرم. مواظب خودت باش. البته که هنوز هم مشکلاتی پیش می آمدند و رانندگی در ایران دردسرهای بیشتری دارد اما از آنها هم عصبانی نمیشدم. با این توجیه که احتمالا بدآموزش دیدهاند و روز یا حتا زندگی بدی داشتهاند اجازه نمیدادم که عصبی ام کنند.
در رابطه با اخبار خب نمیشد برای همه مشکلات جهان نشست این همه استدلال آورد. من کل مسئله را پاک کردم. دیگر اخبار رادنبال نکردم. توییتر خیلی کمتر رفتم و هیچ کانال تلگرامیای را دیگر چک نکردم و اخبار تلوزیون را دنبال نکردم. برای این که ترک خبر سادهتر باشد برای مغز آلودهام اخبار ورزشی را دنبال کردم که حرص آدم را در نمیآورد. البته آن خودش تبدیل به اعتیادی شد که بعدا سر ترکش داستان دیگری داشت:) نتیجتا اینکه فلان مسئول فلان حرف را گفته، هنوز لج درآر است اما دیگر به گوش من نمیرسد. البته اینجا یک اعتراف هم بکنم، یک پروژهی شکست خورده هم داشتم در این زمینه که گفتم باشد من اخبار را میبینم اما تلاش میکنم آنها را در یک سیستم ببینم و روابط علی معلولی اش را بررسی کنم و به این نتیجه برسم که چرا این اتفاق باید این شکلی باشد و حرص نخورم.
حقیقتش این است که میشود برای هر خبری این کاررا کرد اما آنقدر انرژی زمان میبرد که ممکن است بعد از دو سه ماه شما تحلیلگر سیاسی و جامعه شناس شده باشید به جای برنامه نویس.توانایی تحلیل حرکت رشته ها و حبوبات در آش رشته حتا اگر آشپز هم باشید کمکی به بهتر شدن شرایط نمیکند. ضمن این که آدم همیشه نمیتواند در مود فرهیختهاش باشد، نتیجتا ترک اخبار راه خیلی به صرفهتری بود.
در ارتباط با آدمها حدالامکان انتظارات را کم کردم و متوجه شدم که تلاش برای تغییر آدمها کار پرهزینهای است که بیشتر مواقع ارزشش را ندارد. نتیجتا کمتر اهمیت دادم به آنچه که دیگران با زندگیشان میکنند و تمرکزم را گذاشتم روی چیزهایی که میتوانم کنترلشان کنم. البته که به سادگی نوشتن جمله ی بالا نبود و یک شبه اتفاق نیافتاد، اما بعد از مدتی از من انسان بالغتری ساخت.
الان حدود دو سال از روزی که این داستان شروع شد میگذرد. روند پیشروی بیماری متوقف شده و بیشتر از پنجاه درصد از دست رفتهها برگشته است و اوضاع دارد بهتر هم میشود. آنقدر که دیگر میتوانم موهایم را کوتاه کنم و حتا خودمم با دقت بسیار متوجه شوم که نقصی وجود دارد. اما دستاورد این سفر، فراتر از کنترل بیماری این بود که من آدم بهتری شدم. از یک ادم تند مزاج عصبانی که احتمالا در نوشتههای اینجا هم نمود داشت، تبدیل به آدم آرامتر و مثبتی شدهام که اگر هیجان هم دارد، برای انجام دادن کارهاست، نه استرس و احساسات منفی.
این آرام شدن دو اثر جانبی دیگر هم داشته که یکی از آنها افزایش وزن قابل توجه وزنم در یکسال گذشته. وهمچنین متوقف شدن نایت ترورها، کابوسها و در خواب حرف زدن ها ست. اینها مسائلی بود که طبیعی میانگاشتم و نادیده میگرفتم. لاغری که لاغری است، کابوس هم که خب همه کابوس میبینند.
خیلی آمریکایی طور تهدید، تبدیل به فرصت شد و من از این بابت خرسند و سپاس گذارم.
به نظرم در جامعه ای زندگی میکنیم که بی آلوپسی یا با آلوپسی باید رابطه مان با محیط را نگاهی جدی بیاندازیم. کاری به آمارهایی مثل عصبانیترین ملت دنیا ندارم. یک قدم زدن معمولی در تجریش شمارا به همین نتیجه میرساند. فرهیختهترین دوستانمهم از عصبیت ناشی از تعامل با محیط رنج میبرند. حالا نه که من گورویی چیزی باشم ولی خب به نظرم میشود اقیانوس آرامی درون خود ساخت که با بوق راننده ی پشت سری متلاطم نشود.
همین:)
منم بیمار ویتی داشتم،که کم کم با این روش هتا کنترل شد و داره بهبود پیدا میکنه اونم یه بیماریه خود ایمنیه، سعی کردم یه اقیانوس باشم ک نمک های زندگیم حل بشه توم،قبلنا استرس پروژه و دمو هم خیلی اذیت میکرد اما الان سعی میکنم بیخیال باشم
خیلی هم عالی. شاید هزینه فهمیدن بعضی حکمت ها باشه بیماری های ناخواسته. امیدوارم خیلی سریع حالت خوب بشه.
Come on !
زندگی خیلی خشن تر از این حرفاست .
نخواه که اینارو به حکمت ربطش بدی 🙂
صدرای عزیز خوندن این پست در شرایط الان من حکم بارون تو رگمای چهل درجه داشت.
مدتی پیش بیحسی دست و پا و سرگیجه گرفتم و هرچی دکتر رفتم گفتن عصبیه با خودم میگفتم منکه الان زندگیم از همیشه بهتره اصلا هم عصبی نیستم.اینها نمیفهمند علت بیماری چیه و میگن عصبیه! حتی وقتی اخرین دکترم با اصرار میگفت خانم عصبیه صدام رو بردم بالا که من عصبی نیستم و مشکل خاصی ندارم 🙂
الان که این پست رو خوندم متوجه شدم من هم چقدر در ذهنم غر میزنم و برای تعامل با محیط چقدرخودم رو عذاب میدم و حتی برای اشتباهات کوچیک چقدر به خودم سخت میگیرم.
باید برم تو کار گوگل داکس؟ 🙂
نامه زدم به گوگل گفتم حداقل بشه از ایران با دامنه katool.google.com بشه به داکس دسترسی بدن:))
جدا از شوخی امیدوارم زودتر حالت بهتر بشه.
:))
ممنون
یاد جملهٔ تلگرامی نیچه افتادم ک میگه: چیزی ک من رو نکشه قویترم میکنه :)))
نیچه هم ب خاطر میگرن مجبور شد تدریس تو دانشگاه رو رها کنه و همین باعث نوشته شدن کتاباش شد.
با این چیزا کنترل نمیشه. کچل میشی آخرش. صدرای کچل (((:
—-
زندگی خودآگاهانهتر قشنگ آدمو چند سطح بالاتر میبره.
این تد هم تقریبا در همین رابطهس:
https://www.ted.com/talks/judson_brewer_a_simple_way_to_break_a_bad_habit
که یه جاییش میگه یه راه برا ترک سیگار، توجه آگاهانه به سیگار کشیدن و حسی که به دست میدهس.
سلام صدرای عزیز. اول اینکه من هم یک بیماری خودایمنی به نام پسوریازیس دارم و دوم اینکه کتاب انسان خردمند را خواندم و خیلی از اون خوشم اومد و ازت خواهش میکنم باز هم کتاب معرفی کنی تا بخونم. با تشکر، آرش از اصفهان
سلام.
چه کارهایی کردی برای بیماری صدفک و چه نتایجی گرفتی؟
سلام دوست عزیز…اولا حتما با ی پزشک مشورت کنید و دوم اینکه در صورتی ک بیماری بیش از ۵ درصد پوست کل بدنتون رو فرانگرفته از پزشکتون بخواهید پماد Diobet رو براتون تجویز کنه
ب امید بهبودی
صدرای عزیز
سلام
۱- برات آرزوی سلامتی دارم، امیدوارم همیشه تَنِت سالم و دِلِت خوش باشه.
۲- بسی لذت بردم از این یادداشت و من هم مثل شما اعتیاد دنبال کردن اخبار داشتم و تا حدی هم دارم، بعد از آخرین پست در ویرگول به نتایجی رسیدم تو مایههای همین چیزی که شما تدوین کردی و تهش باید دیالوگ فیلم دوئل رو به خودم بگم: رها کن این بیقوله ماتم زده ره.
۳- راستش غبطه میخورم به تو، همیشه در اوج بمون جوان.
موفق باشی
سلام
ایشالاه همیشه سالم و سلامت باشید
خوبه مثل اون دختره تو فیلم همه چیز همه چیز که بیماری (نقص ایمنی مختلط شدید داشت) و توی یه حباب زندگی می گرد نیستی یا مثل دیوید وتر که بیشتر عمر شو توی یک محیط استریل شده زندگی کرد.
کتابش رو هم که جزو لیست پرفروش های نیویورک تایمز بود فیلمش رو امروز دیدم هم را با پست تو
بنده هم ریزش موی ارثی یااندروژنسک دارم ۲۱ سالمه دغدغه های زندگیم به شدت زیاده و دکترا هم تایید کردن اما بر خلاف شما به شدت عصبانیم و تقریبا دارم عقلم رو از دست میدم کاش میتونستم مثل شکا خونسرد تر باشم
سلام
لطفا بگو دکترا چی گفتن یعنی درمانی نداره؟
سلام جان مادرت پست جدید بذار
عاشقتم رفیق
خب اول از همه سلام !
امیدوارم حالت خوب باشه و الان کلت پره مو باشه انقدر که بشه هزار مدل بافتش .
من ۱۷ سالمه و یه دخترم که تازگی متوجه شدم دچار آلوپسی آره آتا شدم شدتش از مال تو کمتره ولی خب هست فکر کنم بتونی بفهمی که شرایط برای من که دخترم چقدر سخت تره . از روزی که فهمیدم اصلا ناراحت نشدم شاید اگه یه دختره دیگه بود تا مرز خودکشی می رفت ولی برام مهم نبود میدونی چرا ؟ چون درد هایی داشتم که فکر میکردم این واقعا چیزی نیست فکر میکردم حاضرم نقص جسم رو بپذیرم ولی یه بار آرامش داشته باشم فکر نمیکنم اگه آلوپسی از یه روان نارحت نشات میگیره دیگه انقدر اذیتت نمیکنه . خوش حال شدم مطلبتو خوندم روز خوش
سلام دوست عزیز
من ۱۰ ساله با این بیماری دست و پنجه نرم میکنم و الان ۱۹ سالمه
الان شما بعد ۳ سال کاملا درمان شدین؟
با همین کنترل عصبانیت؟؟
سلام
من ۱۴ ساله این بیماریو دارم و ۲۰ سالمه
معاف از خدمت شدم با این بیماری و دکتر معالجم گفته امسال خوب میشم…من الوپسی یونیورسالیس بودم و الان بیش از ۹۰٪ از دست رفته هام برگشته
امیدوار باشید
یعنی الان شما کاملا معالجه میشین؟
دیگه نیازی به دارو نخواهید داشت؟
من الان ریزش ندارم ولی با دارو.بدون داروهام دوباره کچل میشم…
من ریزش موی سکه ای و بعد کچلی کامل گرفتم که بعد ۴ ماه خوب شدم و شروع به جوانه زدن کرد موهام پیش دکتر نخعی رفتم تو خیابان ولیعصر تهران روبروی باغ فیض انقدر سرش شلوغه زنگ بزنید جواب نمیدن فقط حضوری باید برید از تو سایت اسمش رو بزنید ادرس و همه چیز رو میاره قبلا که موهام ریخته بود به خودم قول دادم وقتی درمان شدم به بقیه کسایی هم که تو این سایت ها دنبال دکتر میگردن معرفی کنم چون خودمم خیلی نظر میخوندم تا به نتیجه برسم خدا دکتر نخعی رو سر راه من گذاشت الان از تاسی موهام تا شونه هام رسیده و خیلی خوشحالم امیدوارم کسی با دیدن این پیام من بره و درمان شه و روزگار سختی که من پشت سر گذاشتم واسه پیدا کردن دکتر رو اون نداشته باشه
منم دو ساله ک ریزش مو دارم دوران نامزدی خیلی بدی داشتم و همین جرقه ی شلوغش بود ناراحتی از مکرر و عصبانیتها و ب علاوه استرس فجیع در کار. بعد از ازدواج از کارم استعفا دادم و خانه نشین شدم و حالا ک استرس هام رفع شده رفتم سراغ درمان فعلا ک با محلول های موضعی کمی مو داره در میاد.من دخترم کچلی مو و ابروم زیباییمو تحت تاثیر قرار میده . با اینکه آبراهام رو مداد می کشم اما خب بازمنگاه خیره ی بعضی ها آزارم میده. با خوندن مطلبت متوجه شدم درسته ک استرس محیط و زندگیم کم شده اما من تو ذهنم هنوز شاکیم هنوز غر میزنم و عصبانی میشم باید اینو درستش کنم. اگه خوب شدم میام و بهتون خبر میدم
من ۳ ساعت پیش متوجه شدم به اندازه ی سکه پشت سرم زیر موهام بود و متوجه نشدم چون دخترمو موهام بلنده
همیشه همه حسرت موهای قشنگمو میخوردن
وقتی فهمیدم فقط گریه میکردمو زار میزدم تا اینکه نوشته تورو خوندم با خودم فک کردم دیدم راست میگی من خیلی عصبیو افسرده ام و همش با خودم توو ذهنم درگیرم
فردا میرم دکتر ولی با همه ناراحتیم امید دارم زود خوب بشم
واسم دعا کنید
امیدوارم خیلی سریع حالت خوب بشه
برای پیشگیری، کمک به درمان و همچنین رویش مجدد موها بسیار مهم است که بیمار به میزان کافی ویتامین ها و مواد مغذی که دارای خاصیت آنتی اکسیدان می باشند مصرف نماید.
ویتامین های E, C، اسیدهای چرب امگا ۳، سلنیوم کمک به کاهش التهاب و اثرات مخرب رادیکال های آزاد در بدن می کنند. اغلب کسانی که به آلوپسی آره آتا مبتلا می شوند از کمبود این مواد مغذی رنج می برند.
ویتامین های گروه ب(ب کمپلکس) بویژه ویتامین B12 و B1, B6, کمک به کاهش و کنترل استرس می کنند و ویتامین B5(اسید پانتوتنیک) و بیوتین کمک به رویش مجدد موها می نمایند.