ولی پوست آدم باید کلفت باشه

۱۸ دیدگاه‌ها

 چندشب پیش، قبل خواب این ایمیل را دیدم:

ساعت امدن ایمیل میگفت که حاوی محتوای خوب است اما خوب نبود. ایمیلهای این شکلی دردناک‌ترند. یعنی اگر توضیحی میداد میشد متوجه شد که به کجا ایراد گرفته است، یا چه چیزی به نظرش چرت بوده ولی این شکلی کل زندگی‌ات از سال اول دبستان زیر سوال میرود. کجایش چرت است و چرا خب؟

توجه نکردم. گفتم فردا صبح تاییدش میکنم. ایمیل را بستم، مسواک زدم و خوابیدم. صبح که بیدار شدم، با لپتاب وردپرس را باز کردم و دیدم آنچه که در ایمیل نیامده این است که این چرت در جواب به کامنت فرد دیگری نوشته شده است. کمی خوشحال شدم که حداقل همه زندگی‌ام زیر سوال نرفته است. اما به چالشی برخوردم. ایا باید بگذارم که فردی به یک فرد دیگر چنین احساس بدی بدهد؟

مطمئنا، دنیا مشکلات بزرگتری دارد ولی من میتوانم دراین باره تصمیم بگیرم. تایید کنم یا نه؟ تایید نکردم. اما باعث شد دوباره به ساختار کامنت‌ها و انتشار مطالب در اینترنت فکر کنم.

تعدادکامنتهایی که تا به حال در بلاگ تایید نشده‌اند. کمتر از تعداد انگشتان یک دست هستند. در گذشته‌ها که اصلا فیلتری برای تایید هم نبود. وردپرس همه کامنتها را به ایمیلم میفرستد که اگر گوشی همراهم باشد تنها نوتفیکیشن باز گوشی‌ام است و این یعنی تمام کامنت‌ها را میخوانم. هروقت صدای نوتفیکیشن ایمیل وردپرس در طول روز می‌آید، استرس کوچکی میگیرم. احتمال دارد کامنتی که آمده حاوی فحش و فضیحت باشد یا تعریف. البته کمی هم دستم آمده است، کامنت‌های چه ساعت‌هایی مثبتند یا منفی. مثلا کامنت دوازده ظهر احتمال منفی بودنش بیشتر از کامنت نه شب است. چرایی اش را هم نمیدانم. اوایل حساس‌تر بودم. کامنت منفی یکی دو ساعتی بهمم میریخت. پرخاش میکردم. در پاسخ پرخاش میکردم. میشود گذاشت به حساب جوانی. به همین منوال کامنت خوب هم خب خیلی خوشحالم میکرد. اینقدر بالانس زندگی را بهم میزد این کامنتها که مدتی تصمیم گرفتم ببیندمشان، مثل چندتا از مدلهای خارجی که خب بعدا دیدم منافعش به ضررش نمی‌ارزد. بعد تلاش کردم همه را جواب بدهم، ایده‌ام این بود که آدم‌ها اگر بدانند حضور داری کمی شرم حضور مانع پرخاش سنگین میشود. انصافا جواب هم داد. فوایدش خیلی شد. دوستان بیشتری پیدا کردم وآرام تر شدم. بعدتر از یکجایی کمبود وقت نگذاشت که به هر کامنت پاسخ درستی بدهم. کمی بعدتر زندگی واقعی آنقدر مشغله ایجاد کرد، که کامنت مثبت و منفی تاثیر چندانی در روحیاتم نگذارد. یعنی دیگر نه خیلی خوشحال میشوم از مثبت ها و نه خیلی ناراحت از منفی‌ها. ایده‌ام این است که خب ادمها نظر متفاوتی دارند و خب این خاصیت اینترنت و ناشناسی است که آدمها را پرخاشگر و زننده میکند. ضمن این که خب خودم هم جوانتر که بودم از این چنین کامنتها کم نگذاشته‌ام. تازه پستی که نظر منفی در هیچکس ایجاد نکند، به احتمال زیاد حرف خاصی تویش نبوده است و تازه من پیتزا نیستم که بتوانم همه را راضی کنم. همه این‌ها کنار هم کمک میکند احساساتم را نسبت به کامنتهای مثبت و منفی بالانس کنم.

زدن دکمه پابلیش شجاعت میخواهد. نه که کار خیلی خاصی باشد ولی خب یکی از معدود کارهایی است که آدم را از کامفورت زون بیرون می‌آورد. علی بندری به خوبی در این دو دقیقه ترسش از انتشار را شرح میدهد. هرچه دامنه مخاطبان وسیع‌تر شود، این ترس هم بیشتر میشود.

نهایتا به نظرم، به قول جمله آخر علی، پوست ادم باید کلفت باشد. نه که انتقاد ناپدیر باشد، اما جلو رفتن و انجام دادن در تقریبا هرکاری احتمالا از رفع ایرادات اولیه مهمتر است. پس بیایید با گردن و پوستی کلفت‌تر دکمه‌ی پابلیش را بفشاریم:).



  1. مهدی گفت:

    اشکال نداره خودتو اذیت نکن یه روز خوب میاد…

  2. حسین گفت:

    صدرا جان خیلی دوستت دارم
    بیشتر بنویس

  3. Norra گفت:

    بنظرم یه راهکار عملی‌تر لازم داره، ( حالا نکه پیدا کردن این راهکار به دوش شما باشه) ولی همه که قرار نیست مشغله‌شون زیاد بشه، همه که سرشلوغ نیستن، چون با این تفاسیر تو زمانی پوستت کلفت میشه که آب‌دیده شده باشی. نمدونم به اعتماد بنفس ربط داره یا چی، ولی خیلی سخته.

  4. یحیی گفت:

    مینیموم افت کرده 🙂

  5. محمدحسین گفت:

    پس لطفا بیشتر بنویس وگرنه دفعه بعد با کامنت بوق دار ازت درخواست میکنم :))

  6. حسین گفت:

    صدرای عزیز
    سلام
    ۱- با این مطلب حال کردم و لایک.
    ۲- بعد از خوندن مطلب، تصمیم گرفتم به اندازه‌ی نوشتن کامنت برای تو پوستم رو کلفت کنم. اگر تو به مخاطبت فکر می‌کنی (یا فکر می‌کردی) مخاطب هم داره به تو فکر می‌کنه. برای همین سر می‌زنم به پست‌هایی که نظر دادم و برام مهمه می‌شه پاسخی که از تو دریافت می‌کنم.
    ۳- دمت گرم

  7. یونس گفت:

    خیلی عالی و منحصر به فرد هستی…
    واقعا کلام و نوشته هات عمیق و خوبند…
    لطفا ادامه بده و پوست کلفت باش…
    همیشه قطاری که در حال حرکته سنگ می خوره

  8. مسعود گفت:

    «کامفورت زون»‌ !!! به کجا داریم میریم؟

  9. arta گفت:

    بعله…

  10. آرمین گفت:

    من وقتی مطالبت رو میخونم از لحاظ فکری( معنوی)از محتوای فکری تو و سبک نوشتنت تغذیه میکنم.ممکنه یه روز حسابی چرب و چیلی عالی باشه,یه روز فقط سیرم کنه.در هر صورت کار منو راه میندازه.اگر یه وقت تصمیم به ننوشتن گرفتی به این فکر کن که یه عده ممکنه گشنه بمونن و تو مسئولشی.(دیگه عمراً اگه پا پس بکشی با این تعبیری که من کردم)

  11. محمد گفت:

    صدرای عزیز. من قدم‌های اولم رو دارم توی مسیر وبلاگ‌نویسی بر‌می‌دارم. مسیری که هرچند توش نابالغم ولی خوب می‌دونم متعلقم بهش. خواستم بگم خوندن این پست شما توی این زمان، خیلی برای من ارزشمند بود.

  12. علی ام گفت:

    ههه صدرا، از ویدیو خیلی خوشم اومد، زدم رو لینکش فکر کردم از کانال همین علی بندری یا فیدبیو آوردیش. دیدم کانال خودته و ویدیوی دیگه یی ازشون بدست نیاوردم (تو مشابه ها هم همش آهنگ بندری بود!). فکر کنم بخاطر همین ویدیو کانال آپارات زدی :))
    مقاله جالبی بود. آره راست میگی، قبلا از آقای بهرامپور هم شنیده بودم که میگفت سخنرانی های بعد از ناهار، شوخی های پیچیده رو مغز مخاطب ها نمیگیره و سخت تر میخندن، کلا ظهر و بعد از ناهار گیرایی مغز پایین میاد. ty

  13. احمد گفت:

    سلام صدرای عزیز
    اول این‌که از بابت مطالب خواندنی‌ات ممنونم.
    دوم این‌که یکی از مهم‌ترین دلایل این تندخویی‌ها و بد نوشتن‌ها این است که تمام افعال ما در دوره کنونی، از سلام و علیک گرفته تا تایید و انتقاد و موافقت و مخالفت تبدیل شده به «تایپ کردن». بسیاری از آدم‌ها همان حرف‌هایی را که در کامنت‌ها می‌زنند نمی‌توانند رو در رو به زبان بیاورند.
    سوم این‌که بد نیست بدانی این موضوع در همه جای این دنیا تقریبا به همین شکل و شاید بدتر وجود دارد! بیش از یک سال قبل، در این مورد مطلبی را از سایت دوست‌داشتنی Coding Horror (متعلق به Jeff Atwood که احتمالا بدانی از بنیان‌گذاران Stack Overflow و Discourse است) ترجمه کرده بودم که گفتم شاید بد نباشد آن را هم ببینی:
    https://lifebits.ir/1395/06/31/they-have-to-be-monsters/

    به هر حال، امیدوارم همه نوتیفیکیشن‌ها ساعت‌های خوش به دستت برسند.

  14. paliz گفت:

    salam
    ye mashverat lazem daram
    albate age hoselasho dari 🙂

    1. صدرا مدیر گفت:

      ایمیل بده

      1. Paliz گفت:

        ایمیل زدم یه مشکلی هست که نمیاد براتون
        لطفا یه آدرس ایمیل دیگه بدید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *