پیشنوشت صفر: میدونم قول دادم که این پست دربارهی خواب و داستانهای بعد از خواب باشه، اما الان این پست تموم شد و گفتم که منتشرش کنم. سعیم رو میکنم که پست وعده داده شده پست بعدی باشه.
پیشنوشت یک: ما تاحالا دوتا پست دربارهی یادگیری تو وبلاگ داشتیم. یکی ((چگونه در کمتر از ۲۰ ساعت هرچیزی را یاد بگیریم بود؟)) که پر بحثترین پست وبلاگ تا به امروز بوده، پست دیگه هم ((یادگیری زبان انگلیسی بدون درد و خونریزی)) هست. جفتش رو توصیه میکنم اگر تا به حال مطالعه نکردید، قبل از این پست بخونید یا حداقل بعدش.یه پست دیگه هم هست که در موردش تاحالا بد قولی زیاد انجام دادم، که در مورد یادگیری برنامه نویسی هست. این پست رو میتونید مقدمهای برای اون پست در نظر بگیرید. یا حداقل مکملی برای اون پست. تو پرانتز: قبلا گفته بودم که آخر مهر ماه اون پست رو منتشر میکنم و الان آخر مهرماه رد شده و این اتفاق نیافتاده در حال کار روی یک اپ اوپن سورس هستم، که دیتاکس شبکههای اجتماعی رو سادهتر کنه، بعد از انتشار اون اپ، پست برنامه نویسی رو مینویسم.
پیش نوشت دو: این پست خلاصهای هست از دورهی Learning How to Learn در کورس ارا. مدرس این دوره خانوم باربارا اوکلی هست و کورس بر پایه کتاب A Mind for Numbers طراحی شده. من میخواستم کتاب رو بخونم که یاور مشیرفر آدرس کورس رو داد و خب چه چیزی بهتر از این. این نوشته درواقع نوت برداری من از کورس هست. کامل نیست، مشخصا بایاس داره، چون هرچیزی رو که خوشم اومد رو یادداشت کردم و شاید مثل پستهای دیگه نباشه اما تا آخرش طاقت بیارید چرا که به نظرم میارزه. بعد خوندن این پست شاید بتونید تصمیم بگیرید که میارزه که کورس رو بگذرونید یا که نه.
-ظاهرا مغز دو جور مود برای یادگیری داره. مود تمرکز و مود پراکنده. تو مود متمرکز مغز ما از مسیرهایی که قبلا ایجاد شده سعی میکنه مسئله رو حل کنه. اما تو مود پراکنده مغز راحت تره و از مسیر های عصبی گسترده تری برای فهمیدن مسئله استفاده میکنه. تو مود پراکنده شما نمیتونید معادله فلان مجهولی حل کنید و جزئیات رو بخاطر بسپارید اما حداقل یه سرنخی بهتون میده برای شروع یادگیری.
-سالوادور دالی یه روش برای خلاقیت داشته. اول رو موضوع تمرکز میکرده بعد خسته که میشده میرفته رو یه صندلی راحت دراز میکشیده یه کلید دستش میگرفته و نزدیک زمین نگه میداشته، و با ذهن باز به موضوع فکر میکرده، خوابش که میبرده کلید از دستش می افتاده و صداش بیدارش میکرده. پا میشده و ایده هاش رو جمع میکرده. ظاهرا ادیسون هم روشی مشابه داشته. بلبرینگ دستش میگرفته با آزادی روی ایده هاش فکر میکرده. خوابش که میبرده، بلبرینگ میفتاده، صدا میکرده و خب ادیسون بلند میشده و رو ایده هاش تمرکز میکرده.
-یادگیری شبیه عضله ساختنه. تو یک روز عضله نمیسازید. بدون استراحت نمیشه عضله ساخت. برای عضله ساختن باید هرروز یکم تمرین کنید تا بتونید یه اسکلت ذهنی جدید بسازید. یادگرفتن زمان میبرد.
-مغز حدود یک و نیم کیلو وزنشه ولی ده برابر وزنش نسبت به اعضا مشابه انرژی مصرف میکنه. سیناپس ها همونطور که تو این پست گفتم دینامیک هستند و تغییر میکنند. حتا بعد از یک چرت ساده هم ساختار خیلی از سیناپس ها تغییر میکنه. شکسپیر خواب رو به لباس تشبیه میکنه. لباسی. تار و پود تجربه ما رو به هم میبافه تا پرده ای از زندگی مون بشه.
– ظاهرا وقتی میخوایم خودمون رو مجبور به انجام کاری کنیم که مایل نیستیم یه سری از قسمت های مغز فعال میشن که مربوط به دردن برای همین فرار میکنیم از انجام کار سخت.
– میگه به تعویق اندازی مشکل خیلی هاست ما اینجا قراره بشناسیمش و راه حل ارائه بدیم. بعد وقتی میگه راه حل یه ساعت پومودورو نشون میده. الله اکبر. :)) ینجا تکنیک پومودورو رو توضیح میده که من اینجا خیلی زیباتر و انسان فهم تر براتون توضیح دادم. بخونید و زندگی تون رو از شر تنبلی نجات بدید.
– مدرس کورس خودش مغزش علوم انسانی محور بوده. تا بیست و شش سالگی هیچی ریاضی نخونده. اما بعد شروع کرده به یادگیری روشهای یادگیری.
-یکی از دلایل سخت شدن ریاضیات اینه که مفاهیم خیلی انتزاعی ن و هیچ ما به ازای واقعی ندارن. برای خوب شدن تو اینجور چیزا باید تمرین و تمرین کرد تا سلول های عصبی به هم دیگه گره بخورن.(اشاره کردیم به این تو پست یادگیری) وقتی دفعه اول یه مسئله رو حل میکنید، رد خیلی ضعیفی روی اعصابتون میفته هردفه که تکرارش کنید قوی تر میشه.
-اگه بین یادگیری استراحت نکنید و به مغز فرصت ندید که درست حسابی یاد بگیره مغزتون رو بهم میریزید. پومودورو عالیه. برای چنین چیزی.
– سه تا حافظه داریم. کوتاه مدت. بلند مدت، حافظه کارگر. حافظه کارگر چیزیه که در لحظه شروع به پردازش هرچه که هست میکنه. تو لوپ جلویی قرار داره و به بخش های دیگه هم دسترسی داره بخاطر همین میتونه هرکاری رو انجام بده. نهایتا میتونیم چهارتا تیکه اطلاعات توش نگه داریم در لحظه.
-این که چشمامون رو میبندیم زمانی که میخوایم چیزی حفظ کنیم به این علته که میخوایم از پر شدن حافظه کارگر توسط چیزهای دیگه جلوگیری کنیم. عملا یه چیزیه مثل رم در کامپیوتر. حافظه کوتاه مدت مثل یه تخته سیاه بی کیفیته که باید بارها سعی کنیم روش چیزی بنویسیم. حافظه بلند مدت مثه یه انبار بزرگه در سراسر مغز توزیع شده.
-تکرار با فاصله (منحنی فراموشی ابینگ هامز کمک میکنه هر چی که بخواید رو یاد بگیرید- تو پست زبان بهش اشاره کردیم)
-بیدار ماندن باعث تولید سموم تو مغز میشه بخاطر همینه که حس الکل میده. خوابیدن این مشکل رو حل میکنه. بدون خوابیدن امتحان ندید. خوابیدن افکار رو مرتب میکنه. کم بخوابید زودتر میمیرید. خوابیدن من خودآگاه رو خاموش میکنه برای همین قسمت های دیگهی مغز فرصت پیدا میکنن با هم صحبت کنند.
– اگر درست قبل از خوابیدن چیزی که در حال یادگیریش هستید رو یه مرور بکنید. با احتمال بالایی در موردش ممکنه خواب بینید و اگر خواب ببینید اوضاع تون خیلی بهتر میشه تو اون موضوع.
-راه حل برای تمرکز روی موضوعی که برامون جالب نیست: در کمین سخنران میشینیم، و سوالی ازش میپرسیم. به بحثی جالب تر از بحث اصلی منجر میشه. لرنینگ بای دواینگ مهمه. قدم زدن کمک میکنه ذهن ایده های جدیدی پیداکنه.
-در هیپوکاموس حتا در بزرگ سالی هم نورون های جدید شکل میگیرن. خودتون رو تو اتاق زندانی نکنید. به محیط پربار برید. محیط میتونه فوق العاده تاثیر بذاره بر فرایند یادگیری. اگر محیط پربار نداریم میتونیم به جاش تمرین کنیم.
-ورزش آقا ورزش. همین خط بالا باعث شد من برم ورزش کنم. عجیبه واقعا:) درباره ش مینویسم بعدا.
-رفتار زشتی که مدارس میکنند اینه که زنگ تفریح رو کم میکنند و نمیذارن بچه ها بدون. این لازمه و کمک میکنه مغز خودش رو بازسازی کنه بااطلاعات. مدارس باید تشویق به فعالیت بدنی بکنند نه که جلوش روبگیرند.
-ذهن پردازش موازی داره. رو یه یک مسئله میتونه در پیش زمینه فعالیت کنه.
-موفقیت لزوما نتیجه باهوش بودن نیست. افراد زیادی رو میشناسم که باهوشن ولی موفق نیستن. قسمت اعظم موفقیت در زندگی علاقه و پشتکار است بلاه بلاه بلاه. ولی خب راسته.
-کلا یاد گرفتن یعنی نورون ها جوری منظم بشن که بتونن باهم شلیک کنن. همه چیز رو اینجوری یاد میگیریم. اگر اسم تیکه های اطلاعات رو بذاریم چانک. چانک اون قسمتی از اطلاعاته که ما برای یادگیری یه مفهوم بزرگتر رو تیکه تیکه کردیم و اون تیکه ش رو جدا کردیم. یه چانک خوب اون چانکیه که حتا نیاز نداریم آگاهانه بهش فکر کنیم. مثل تایپ ده انگشتی یا رانندگی مثلا.
-ضمن اینکه چانک ها رو کوچولو کوچولو کنار هم میذاریم و یاد میگیریم. آقا خلاصه این که یه مفهوم بزرگ رو بگیرید کوچیک کوچیکش کنید. بخش های اصلی رو بفهمید. دیگه نیازی نیست برای جزئیات فشار عجیب به حافظه بیارید. حالا اوکی. حالا که این تیکه تیکه هارو نگاه میکنیم یادگیریشون ساده تره. یکی یکی یاد میگیریم و به هم وصل میشن در نهایت و ما مستر میشیم تو یه مهارت یا دانش.
-وقتی تو برنامه نویسی مثلا میگن فلان تمرین حل کن. مثل گوسفند نباید باشیم دقیقا همون کاری که میگن رو بکنیم. مثل نقشه خوندن میمونه اگه حواسمون رو جمع کنیم حین دنبال کردن نقشه و به اطراف هم نگاه کنیم یهو متوجه میشیم که میتونیم برسیم به اونجایی که میخوایم.
-همه اینا رو قبلا خوندم و نمیدونم چرا دارم این کورس رو ادامه میدم. ولی میگه ما دو نوع نگاه توی یادگیری داریم. پایین به بالا و بالا به پایین. پایین به بالا همون چانک ساختن و جلو رفتنه. یکی یکی یاد بگیر تا همه چیز رو یاد بگیری. یکی دیگه هم تصویر بالا به پایینه. این که ببینی اصلا داری چه غلطی میکنی مهمه. مثالش این میشه که اول که یه کتاب آموزشی ور میداری ورق بزن تا بفهمی، فصل اول درمورد چیه و هرچیزی که میخونی در کجا به کار میره. برای یادگیری هردو نگاه لازمه. چانک سازی مثل ابزار داشتن میمونه. هرچانک یه ابزاره. نگاه از بالا به پایین هم مثل اینه که بدونی یه ابزار رو کی استفاده کنی. میگن ایلان ماسک هم این توانایی رو خوب داره.
-یادآوری از بازخوانی موثر تره. هربار که خوندید یا فهمیدید سرتون رو بلند کنید و سعی کنید مفهوم رو یادآوری کنید. برعکس این که برید سراغ بازخوانی.
-به راه حل نگاه نکنید بگید این رو خوودم میدونم. حتا اگر میدوونید سعی کنید پیوند برقرار کنید بین مفاهم پاسخ تا تو ذهنتون شبکه های عصبی قدرتمند ایجاد بشه. به این میگن توهم کفایتمندی. فکر میکنیم بلدیم ولی در واقع به اندازه کافی خوب بلد نیستیم و در زمان عمله که متوجه میشیم هیچی نمیدونیم.
-برای غلبه بر توهم کفایت، باید از خودمون امتحان بگیریم.اشتباهاتی که تو اون تست ها انجام میدیم واقعا ارزشمندن.
-خوندن و مطالعه باعث میشه یه کتاب خونه بزرگ از چانک ها ایجاد بشه و این منجر به شکل گیری ایده های جدید میشه وقتی مغز بین بیربط ترین هاشون ارتباط برقرار میکنه.
-حتا سخنران های حرفه ای گاهی برای یک تدتاک ۲۰ دقیقه ای هفتاد ساعت تمرین میکنند.
-در ایز ا بیگ پرابلم. گاها یه سری چانک یه سری الگو تو ذهن ما ایجاد میکنند. که مغز ما سریع میره سراغ الگوهای سابق و نمیره از راه ها جدید چیزی پیدا کنه و همین باعث میشه که تو لوپ تکرار گیر بیفتیم خلاقیت مون رو از دست بدیم و بلاه بلاه بلاه.راه حلش رو یه جا از ایلان ماسک شنیدم: اونم اینه که مسئله رو به اجزا کوچیک تشکیل دهنده ش تجزیه کن، تا جایی که دیگه به قوانین فیزیک برسی. حالا دوباره سعی کن بدون استفاده از آنالوژی حل کنی سوال ها رو. (یادداشت بعد از نگارش: بعدا تو مصاحبههای حاشیه کورس دقیقا به این راه حل اشاره میشه توسط یک استاد دانشگاه)
-در فرایند عادت کردن و اینها باور موضوع مهمیه. اگر باور کنیم که توییتر چیز بدیه، راحت تر میتونیم بذاریمش کنار. در مورد سیگار هم همینه. یا برعکس ورزش کردن و دیگر چیزها.
-برای غلبه بر به تعویق اندازی روی پروسس تمرکز کنیم. نه پروداکت.پومودورو کمک بزرگیه برای تمرکز روی پروسس به جای پروداکت.
-خیلی ضایعست ولی خب غورباقهت رو اول قورت بده جوابه ظاهرا. سختترین کار رو اول انجام بدیم. قبلا هم در موردش حرف زدیم.
-آقا راه یادگرفتن یه چیزه خلاصه.انجام دادن وانجام دادن. چیزهای پیچیده رو زمانی که یکی دیگه بهمون بگه یاد نمیگریم باید حتما خودمون انجامش بدیم.
-اون قضیه چپ وراست مغز هست دیگه جوادش کردن انقدر گفتن؟ همون. شما بگیر یه طرف مال تمرکزه یه طرف مال دیدن بیگ پیکچر(واقعا هست) کار تیمی خوبه بخاطر این که وقتی تو حالت تمرکز میریم و با جزییات درگیر میشیم یادمون میره بیگ پیکچر رو ببینیم، نقطه کور داریم. و کار تیمی خوبه چون دیگران که تو اون لحظه مثل ما نیستن میتونن نقطه کورها رو ببینن. بخاطر همینه که با ایده های خلوت نباید جوگیر شد و باید با دوستان خانواده تون درمیونشون بذارید.
-حالا من که تاآخر عمرم دیگه احتمالا امتحان ندم ولی خب برای رفقای درسخون مینوسم این رو. یه تکنیک باحال اونم این که اول که برگه رو گرفتید برید سراغ سخت ترین سوالها. یک دقیقه سعی کنید حلشون کنید. بعد بیخیال شید برید سراغ بقیه تست و ساده ها رو جواب بدید. نکته ش اینجاست که طی تست مغزتون رو اون سخت ها در ترد های اون پشت کار میکنه و راه حلهای خلاقانه حتا به ذهنتون میرسه و خب خیلی خوبه خلاصه.
-یه راهی که خیلی از برنامه نویسها برای باگ های غیر استک اورفلویی میرن هم همینه دیگه. من خودم مشکل این طوری که میخورم راه حل ها رو امتحان میکنم بعد یه مدت بیخیال میشم موبایل رو برمیدارم و آهنگ گوش میدم یهو بینگ.مجیک هپند. تردهای پشت سر میان رو یو آی ترد و جواب رو میدن بهمون. یا حداقل یه سرنخ.
-یادگیری سخته. No pain no gain. اگر عضلاتتون درد نگیرن یعنی رشد هم نمیکنند. همونطور که برای بدن خفن داشتن باید زحمت کشید و همچنین درد رشد عضلات کشید در مورد مغز هم همین صادقه. قبول کردن این که هیچ چیزی آسون بدست نمیاد نه تنها تو یادگیری بلکه تو زندگی هم به ما کمک بزرگی میکنه. اگر چیزی آسون بدست میاد، پس همه الان دارنش و دیگه ارزشی نداره.
-یه ایدهای هست که میگه تحت تاثیر دراگ، یا ماریوانا آدم خلاق تره و فلان، یه عالمه آزمایش هست که ثابت میکنه نه اینطور نیست و فقط توهم خلاق بودن وجود داره.(به یه عنکبوت مثلا ال اس دی دادن:))) و دیدن شبکه ای که درست میکنه خیلی داغون تر از حالت معمولشه) از تجربه هم که نمیگم اینجا خانواده نشسته.
-میگه مهندسی یه ورزش تیمیه. افسانه های برنامه نویس تنها رو فراموش کنید.یا یه تیم پیدا کنید یا بسازید. کار تیمی مهمه.نقطه کورتون رو میبینید یاد میگیرید و منافع دیگه.
-مغز ما انتزاعیات رو نمیفهمه. یه راه خوب یاد گرفتن اینه که تشبیه شون کنیم، آنالوژی بسازیم و ربطشون بدیم به چیزهایی که حسشون میکنیم. الکترسیته و ولتاژ؟ لوله آب و فشار حاصل از اون. و…
-یه راه خوب دیگه هم اینه که موضوع روبرداریم به یکی دیگه یادش بدیم. پست وبلاگ بنویسیم یا ویدیو ضبط کنیم، اینجوری میفهمیم که کجاها رو دقیق نفهمیدیم و مجبور میشیم برگردیم به اون نقطه و دقیق بفهمیمش، اینجوری از توهم من فهمیدمش فرار میکنیم و اوضاعمون بهتر میشه.
-گذاشتن محدودیت زمانی هم چیز باحالیه برای یادگیری. حالا ما یه بار اینجا گفتیم کلی مخالفت شد باهاش ولی خب ایناهم میگن.
-این رو خودم دارم میگم تو این کورس نیست. اینجا بحث کلاسه و من مخالف کلاسم. یعنی من نمیتونم برم یک ساعت و نیم سر یه کلاس بشینم یه انسان دیگه بیاد برام حرف بزنه.تو بعضی چیزها هم اصلا کلاس معنی نداره. یعنی کلاس برنامه نویسی رو هیچوقت نفهمیدم. اوکی میدونم واسه بعضیها کار میکنه ولی اون استاد دانشگاهی که تو عمرش یه دونه برنامه برای جهان واقعی ننوشته چطوری میخواد برنامه نویسی مناسب بازار کار یاد بده به بچه ها. یعنی نهایت در حالت ایده آل مدرس موفق میشه بچه ها رو برسونه به سطح خودش دیگه؟ بعد سطح خودش کجاست واقعا؟ حالا نه که همیشه بد باشه ولی باید در موردش فکر کنیم واقعا، مدرس رو نگاه کنیم. ببینیم آیا واقعا همین چیزی که این میخواد بگه تو اینترنت با هزینه خیلی کمتر و آزادی و کیفیت بیشتر پیدا نمیشه؟ کورسی که مدیر ارشد گوگل داره ارائه میده به من چیز بیشتری یاد میده یا کورسی که غلامعلی صفر نژاد استاد دانشگاه پیام نور؟ یا مثلا تو حوزههای دیگهم موضوعات خنده دار وجود داره. مثلا نویسندگی کلاس چی داره؟کدوم نویسنده معروفی از کلاس نویسندگی اومده بیرون؟ داستایوفسکی رو فرض کنید سر کلاس نویسندگی. بعد مدرسی که تا حالا صد صفحه پشت سر هم ننوشته چطوری میخواد نویسندگی تدریس کنه؟ کلاس آموزش توییتر مثلا:). یا کلاس شعر و ترانه هم دقیقا همین حس رو به من میدن. الهام شدن رو آموزش میدن تو کلاس؟ خیلی ها میگن، آقا لااقل انگیزه میده به آدم یا فلان. حرفم اینه که اگه برای کاری نیاز به انگیزه بیرونی داریم بهتره انجامش ندیم، چون تهش شکسته. چون انگیزه بیرونی پایدار نیست. معلم امروز هست، فردا نیست اون انگیزه درونیه که شما رو باید جلو ببره. واسه همینه از مدرسه چیزی یاد نمیگیریم، واسه همینه همه ایرانی ها میرن کلاس زبان ولی یک درصدشون زبان یاد دارن. یه ضرب المثل آمریکایی معروف هست میگه اونایی که میتونن انجامش میدن. اونایی که نمیتونن تدریسش میکنن. حواسمون باشه به هزینه ای که بابت کلاس رفتن میدیم. بعد هم معروفه دیگه، این کلاسهای نود دقیقه همه پشت سر هم مال دوران انقلاب صنعتی بود، لازم بود آدمها مهارتهایی برابر باهم دیگه رو یاد بگیرن و تو کارخونهها کارهای برابری انجام بدن ولی الان میدونیم بازه توجه یک انسان خیلی کمتر از نود دقیقه است(ویدیوهای شرکت لیندا بین چهار تا ۹ دقیقه هستن) و برای انتقال اطلاعات نیاز نیست، جسممون رو انتقال بدیم به سمت منبع اطلاعات. میتونیم با صرف انرژی خیلی کمتر اطلاعات رو دانلود کنیم و انتقال بدیم به سمت جسممون. کل قرن ۲۱ درباره همین یه موضوع سادهست .
-آقا خلاصه کنم کورس رو دیگه. مغز خودتون رو به عنوان یک پلتفرم در نظر بگیرید. فرض کنید مغزتون اندرویده. حالا روی هر سخت افزاری که نصب شده.از گوشی صدتومنی های هووایی تا گلکسی نوت فلان. مهم اینه که روش اندروید نصب شده. شما میتونید امکانات سیستم عاملتون رو، پلتفرمتون رو ارتقا بدید با نصب اپلیکیشن ها. کسی که سخت افزار بهتری داره(استعداد) مشخصا راحت تر میتونه نصب و کار کنه اما یادتون نره فاصلهی یه گوشی یک ملیونی با گوشی دوملیونی اونقدر ها هم نیست و همه میتونن یه سری اپهای ضروری پیش فرض رو اجرا کنند. پس مهم نیست چقدر استعداد دارید، مهم نیست چقدر کودن یا زرنگید، مهم نیست فلان خانباجی گفته استعداد ریاضی ندارید یا حفظیهاتون خوبه(به منم گفتن، درواقع به هرایرانی یه بار گفتن احتمالا) در هر حالتی اگر به اندازه خوندن این متن استعداد دارید، میتونید با تمرین کافی هر مهارتی رو کسب کنید. کافیه که پیش داوری ها و پیش فرض هاتون رو بذارید کنار. قبلا بارها و بارها تو همین وبلاگ در مورد یادگیری این رو گفتیم که مغز قابل تغییره و جامد نیست، پس میتونیم هرچیزی رو یاد بگیریم و توش با مهارت بشیم، باهر استعدادی. فقط کافیه فرض کنید که ما به عنوان یه جامعه به جای دنبال کردن کانال فلان آنلاین/دکترسلام یا نگاه کردن بی بی سی/ بیست و سی و غر زدن در مورد این که چه مملکت نا خوبی داریم، شروع کنیم به یادگیری مهارت هایی که تولید ارزش میکنند. بعد به راحتی کار پیدا میشه، حتا اگر پیدا نشه وقتی کسی مهارتی داشته باشه که میتونه ارزش تولید کنه، تبدیل به یه کسب و کار کوچیک میشه. یه نجار هیچوقت بیکار نمیشه چون همیشه یکی هست که کار چوب داره، به جای غر زدن چقدر خوب میشه اگر همه مون شروع کنیم مهارت های مختلف رو یاد بگیریم. نه تنها زندگی خودمون کلی بهتر میشه بلکه جامعه هم این مهارت اندوزی ما کلی سود میبره. دوران مدرسه رو فراموش کنید. شما میتونید هرچیزی رو یاد بگیرید. از شکست خوردن در یادگیری نترسید، ممکنه ماه ها طول بکشه تا روش درست یادگیری رو پیدا کنید. من سالها دلم میخواست زبان یاد بگیرم و نمیتونستم اما به محض این که روش درست رو پیدا کردم(در واقع شاید بشه گفت اختراع کردم) یادگیریم سرعت گرفت و پیشرفت کردم. اگر یه چیزی رو یاد نمیگیرید به این معنی نیست که خنگ و کودنید، یا تو اون موضوع استعداد ندارید به این معنی هست که شما هنوز راه درست یاد گرفتن اون چیز رو پیدا نکردید. بچه ها برای این راحت چیزی یاد میگیرن که از اشتباه کردن نمیترسن، از اشتباه بودن نترسید و انقدر برید تا راه مناسب رو پیدا کنید.
یه نکته جالب: این کورس قبل از فوت مریم میرزاخانی ساخته شده، در میان یکی از مصاحبههای حاشیه کورس این آقای ریاضی دان معروف از همکارش یاد میکنه به اسم مریم میرزا خانی. میگه که مریم کند بوده در یادگیری و ریاضیش واقعا ضعیف بوده در کودکی، اما با تمرین علاقه زیاد خودش رو به جایی رسوند که مشخصا الان استاد دانشگاه استندفورده و اون جایزه خفنه رو گرفته. در واقع از مثال مریم میرزاخانی استفاده میکنه برای این که بگه هرکسی میتونه با تمرین کافی هرمهارتی رو یادبگیره چون مغز پلاستیکی و تغییر پذیره.
تو پرانتز بگم که: مریم میرزاخانی تو یکی از مصاحبههاش دقیقا به همین موضوع اشاره میکنه و خب من تو این پست میخواستم به این داستان ارجاع بدم که دیدم حتا تو خود کورس هم به این داستان اشاره شده. برام جالب اومد گفتم که به اشتراک بذارم.
جالب بود صدرا
در مورد self taught خیلی باهات موافقم. به نظر من هم نویسنده های مشهور گذشته و آینده از کلاس بیرون نمیان بلکه با عشق و علاق و تمرین نوشتنشون بهتر میشه و درصد بسیار کمی از اونها میتونه نویسنده واقعی بشه( بقیه سر کارند) .نویسنده های خوب آدمهای عمیقی عستند که تجربه هایی عینی از زندگی دارند و اینقدر مطالعه کردند و مسافرت کردند و زندگی کردن و به اطراف خود با دقت نگاه کردند و زندگی سایرین رو تحلیل کردند که میتوانند در مورد زندگی و آدمهاش بنویسن. نداشتن تجربه ی عینی از زندگی و محصور شدن در کتابها از آدم نویسنده نمی سازه.
با این همه منابع آموزشی و فرصت برای یادگیری در حال حاضر بیشتر سوال اینه که چی یاد بگیریم چون اینترنت باعث وفور نعمت شده و هر کسی میتونه هر چیزی یاد بگیره ولی اینکه چی یاد بگیره که بهش علاقه داشته باشه و بتونه ادامه بده مهمه.
میخوام یک پست در مورد این بنویسم چطور بین این همه مهارت انتخاب کنیم که چی یاد بگیریم امیدوارم مثل قولهای تو نشه و پشت گوش نندازم
مرسی فواد،
هدف اینجوری کلاسها مشخصه دیگه:) پر کردن جیب. اگه طرف واقعا نویسنده باشه، اوکی ولی خب مثلا یه کلاسی بود یارو یه دونه رمان منتشر کرده بود، هیچ اتفاقی هم براش نیافتاده بود، سریع کلاس گذاشته بود، بیشتر آهنربای جذب دافه اینجور چیزا. (خدایا مارو ببخش). یارو طرفدار احمدی نژاده کلاس تفکر انتقادی و مبارزه با پوپولیسم میذاره، این که یه عده میرن ثبت نام میکنن و پول میدن، عجیبه واقعا:)
مرسی بابت تیکه :)) بنده خودم هم در این زمینه دلم میخواد بنویسم ولی دیگه قول مول نیست. شاید نوشته بشه، شاید هم نه:)).
آقا مطالبت واقعا خوبن. قلم خوبی هم داری. بسیار ازت متشکرم که اینقدر وقت میذاری و
می نویسی.
خواهش میکنم متین جان. خودم بیشتر از همه یاد میگیرم تو این فرایند.
ضرب المثل آمریکایی رو خیلی دوس داشتم: اونایی که می تونن انجامش می دن، اونایی که نمی تونن تدریسش می کنن.
من همیشه با این افرادی که میان بورس و فارکس رو آموزش می دن و ادعا می کنن که بعد از آموزش و استفاده از استراتژی منحصر به فرد اونها می تونید مبلغ زیادی درآمد داشته باشید مشکل دارم. همیشه برام سوال بوده که مگه میشه یه نفر بتونه از این بازارها درآمد زیادی داشته باشه و حاضر بشه وقتشو برای آموزش هدر بده؟ خب اگه خودش می تونست پول دربیاره که حاضر نمی شد حتی یک ثانیه هم وقتشو برای بقیه تلف کنه.
والا به خدا.
صدرا، سلام
یک ویژگی بسیار خوبِ تو در نوشتن، ساختاریافته بودن متنهاته و اینکه اون ذهنیت مهندسی و منظم توی نوشتنت هم هست. (مثال خیلی خوبش که الان توی ذهنمه، همون پستیه که از عادتها گفتی و یادی از چارلز داهیگ کردی) حالا این هندونه رو بگیر بذار اون بغل تا یه چیزی بگم: آقا چرا من نتونستم این پست رو برخلاف سایر پستهای جذابت کامل بخونم و وسطش خسته شدم؟
جواب: چون اون نظم رو نداشت و البته چون من الان یه خورده خستم. البته خستگی دلیل نمیشه، چون مورد داشتیم که با خستگی بیشتر از این هم پست صدرا رو با لذت و یکنفس خوندم.
میدونم توقع زیادیه، اما فکر کنم برای جمعبندی مطلب برای خودت هم اگر بخش بخش میکردی مطالب رو خیلی بهتر بود و من هم بهتر میتونستم تصمیم بگیرم که برم سراغش یا نه، مثلا:
مثلنش رو ولش کن. چون متن رو نخوندم بهتره پیشنهاد ندم.
در کل هم که احتمالا متوجه شدی که این کامنت صرفا قراره مفرح ذات خودت و خودم باشه و باقی داستانها فرع ماجراست.
مخلصم.
اتفاقا امین من یکی از پیش نوشت ها رو پاک کردم، توش نوشته بودم که من همیشه حواسم به کم حوصلگی مخاطب هست و گیفت میدم بهش، برای همینم که هست این متنهای چهار پنج هزار کلمه ای خونده میشه به اشتراک هم گذاشته میشه. ولی این متن بیشتر از این که نوشته من باشه، خلاصه برداریه، متریال خانوم اوکلی رو میخونید نه نوشته من رو.
ولی خب بعد حذف کردم گفتم به مخاطب چه ربطی داره این چیزا. حتا باز اومدم بگم که اونجاهایی که خودم نوشتم رو بولد میکنم که اگه حوصله نداشتید برید اونا رو بخونید، باز بی خیال شدم گفتم خودشیفتگی تا چه حد. ولی خلاصه این که این متن متن من نیست و بله واسه همین تا تهش نخوندی.
نکته دیگه هم این که نیمه دوم متن رو برو بخون الان. دی ان ای من توشه، به کامنتام نگاه کن ری اکشن رو اون بخش گرفته و خب از نیمه اول متن جالب تره:)))
همین.
سلام صدرا
این موضوع برای منم جدید و جالب بود.
فکر میکنم نگاه پایین به بالا شبیه نوری هست که فقط تا فاصله کمی از خودش رو روشن میکنه. باید قدم به قدم جلو بریم تا موضوع کاملا برامون مشخص بشه.
اما نگاه بالا به پایین شبیه نوریه که به همه ی موضوع می تابه و ما از کلیت موضوع اطلاع داریم و حالا باید به جزییات توجه کنیم.
با اجازه ات درمورد این دو نگاه توی وبلاگم مینویسم.
صاحب اختیارید:)
مرسی
اون روش اول سوالای سخت و ببین بعد برو بقیه رو حل کن واقعا جواب داد:)
خوشحالم که بهت کمک کرده
سلام؛ چقدر خوب که خلاصه این دوره رو نوشتی، بادقت خوندمش دوباره هم مرور خواهم کرد چون دوره رو شروع کرده بودم ولی طبق معمول حوصله نکردم تموم کنم. نه اینکه عیب جویی کنم، یکی باید پیدا شه از تیپ و قیافه خودم ایراد بگیره ولی این چه تیپ زدنیه این پروفسوراش داشتن 🙂 در وبلاگ فسقلیم، تازه یه مطلب در ارتباط با این موضوع نوشتم، اگه دیدن بفرمایی خوشحال میشم.
آره بابا. خیلی خیلی رو اعصاب بود این موضوع. یعنی تیپ قیافه اون بنده خدا رو هم بگذریم لحنش واقعا روح آدم رو میخراشید نمیدونم چرا اینطوریه. چون با فرادرس کار کردی این رو هم بگم که برای خواهرم میخواستم دوره جاوااسکریپت فرادرس رو بگیرم، لحن مدرس واقعا کم از خانم اوکلی نداشت، اگه آقای کلامی رو میبینی، از طرف من بگو خیلی موثره این چیزها واقعا:) مراقبت کنن. ضمن این که میهن بلاگ چیه بابا:) هزاران سرویس درست حسابی دیگر را مگه از شما گرفته اند.
چه جالب که درس من رو توی فرادرس دیدی غافلگیر شدم؛ مدت ها ذوق داشتم و می رفتم تعداد خریدارها رو می دیدم ولی فکر کنم از بیان من هم ناراضی باشند واقعا کار سختی بود؛ من همینجا خونه ضبط کردم واسشون آپلود می کردم و تایید می کردند، مراحل زیاد و پردردسری هم داشت. سعیشون رو می کنند دیگه کیفیت بیان مدرس ها همینه.
میهن بلاگ خیلی های کلاسه که 🙂 از سر من زیاده. فعلا مشکل محتوا دارم تا مشکل سایت. نمی تونم لحن مقاله ای و حرف کتاب ها و دانشمندها رو قاطی کنم با نظرات و خاطرات خودم. خودمم نمی تونم مطالبم رو راحت بخونم، توی بعضی جملات گیر می کنم، گویا یکی دیگه نوشتشون 🙂
های کلاس چی بابا. من اصلا نمیخونم و کلیک نمیکنم رو لینک های سرویسهای این شکلی. باز بیان یه آب پاک تره از اینا. هرچه زودتر بیای بیرون، بیشتر دعا میکنی برام. یه روز وقت میبره یه عمر نتایجش رو میبینی.
باشه چشم اگه موضوع انقدر حساسه 🙂 دوستان خیلی وعده وعید دادند که میتونی با وردپرس راه بیفتی و آسونه. امیدوارم همینطور باشه.
سلام
اون روش سوالای سختا بعد آسون وقت من و تو آزمون برای فیزیک گرفت و خراب کردم 🙂
فکر کنم کنکور همه چیش فرق داره 🙂
شت:)) ببین امتحان تشریحی بود منظور. تست که کلا یه منظومه جداییه. بعد هم تاکید کرد تو کورس که برای هر سوال سخت یک دقیقه بیشتر زمان نذارید و گفت اگر نمیتونید خودتون رو بعد از یک دقیقه بکشید بیرون از تو سوال اصلا نمیخواد این کارو بکنید.
سلام خیلی عالی بود به صورت اتفاقی باز کزدم این صفحه رو لذت بردم منم درحال یادگیری برنامه نویسیم خیلی روم تاثیر گذاشت مطالبت عالی بود
[…] یادگیری این که چطور میتوانیم یاد بگیریم؟| روزنوشته های … […]