فرض کنید که شما یک توریست خارجی هستید، که قصد مسافرت به ایران را دارد. از قضا این ایرانگردی شما همزمان میشود با آخرین چهارشنبهی سال در ایران. چهارشنبه سوری عزیز. به فرودگاه امام خمینی میرسید و وارد شهر میشوید. چه چیزی میبینید؟ جنگ و آشوب خیابانی مردم در خیابان ها جمع شدهاند و هرچند لحظه یکبار صدای انفجار و تیراندازی میآید. آمبولانس و آتش نشانی و پلیس همه جا هستند و دود همه جا را فرا میگیرد. به منزل آشنایتان میروید آنقدر خسته اید که شب را میخوابید، صبح بلند میشوید و رو به میزبانتان میگوید؟ وات د فاک؟
میزبان برای شما توضیح خواهد داد که وضعیت ایران به طور روزمره به این شکل نیست و ما جنگ نداریم و اتفاقاتی که دیشب مشاهده کردهاید یک سنت قدیمی است و شروع میکند تاریخچهی چهارشنبه سوری را برای شما توضیح دادن. شما را به بیرون میبرد و میگوید: وی آر گود پیپل، ایران ایز ا پیثفول کانتری(ارواح عمهاش).
از این همه داستان به چه میخواستیم برسیم؟ شما دیشب بر اساس بخش کوچکی از زمان و مکانی که در مورد ایران دیدهاید در مورد آن قضاوت کردهاید و آن قضاوت هم عمیقا بر خطا بوده است. آیا شما اشتباه کردهاید؟ نه لزوما. چارهای نبوده که بر اساس دادههای موجود نتیجه بگیرید، ایران در وضعیت جنگی است. حالا میزبانتان چطوری شما را از اشتباه خارج میکند؟ با نشان دادن تاریخ. با گسترده کردن زمان و مکان در روبروی چشمتان. با افزایش اطلاعات شما دربارهی زمان مکان های دیگر، کمک میکند که شما قضاوت بهتری داشته باشید و نتیجهای بگیرید که بیشتر به واقعیت نزدیک است.
حقیقت این است که بازهی زمانی عمر یک انسان مدرن نسبت به حتا تاریخ زندگی انسان، آنقدر کوتاه است که بی اغراق نخواهد بود اگر آن را تشبیه به فردی کنیم که عصر چهارشنبه سوری در فرودگاه امام پیاده شده و یک ساعت بعد هم بلیط برگشت گرفته و رفته است. به توییتر بروید و میزان یاس و ناامیدی موجود را ببینید. اخبار حتی آمریکا را نگاه کنید. همه چیز در حال بدتر شدن به نظر میرسد. اما آیا قضاوت در مورد وضعیت جهان صرفا با نگاه کردن به یک ساعت از یک بعد از ظهر کار درستی است؟ نه. یک انسان اروپایی که در ۱۸۹۰ بدنیا آمده، جوانیاش را در جنگ جهانی اول گذرانده و بچههایش را در جنگ جهانی دوم از دست داده و ۱۹۵۰ مرده است را از قبر دربیاورید. از او دربارهی جهان بپرسید. بخواهید پیشبینی کند. آیا چیزی جز جنگ و فلاکت میبیند؟ حالا یک انسان که در ۱۹۵۰ در آمریکا بدنیا آمده است و همین سال پیش گذشته است را هم نبش قبر کنید. آیا چیزی جز پیشرفت تکنولوژی و اقتصاد صلح دیده است؟ دید کدام یک نسبت به آنچه در جهان میگذرد دقیقتر است؟ آفرین هیچکدام.هردوی آنها دو ساعت مختلف از یک بعد ازظهر شلوغ را دیده اند(قرن بیستم).
راه حل فرار از چنین اتفاقی چیست؟ چطور میتوانیم دیدمان را از این بعد از ظهر سگی که در آن گیرافتادهایم فراتر ببریم؟ آفرین خواندن تاریخ. یازده جلد ویل دورانت؟ نه. همین کتاب ششصد صفحهای انسان خردمند : تاریخ مختصر بشر آقای هراری برای بازشدن دیدمان کافی است.
کتاب چه ویژگیای دارد. بخشهای حوصله سربر و زائد تاریخ را حذف کرده است، از اتفاقات فراتر رفته و به جریانها یا شاید ابرجریان های تاریخ پرداخته. از مادربزرگ شامپانزهمان تا امروز. احمد خانعلی زاده در گودریدزش نوشته بود که کتابی است که باید به جای کتاب تاریخ در مدارس آموزش داده شود. با او موافقم. حتا سیاستمدارانمان هم لطف کنند این کتاب را بخوانند، اوضاع میتواند بهتر شود.
کتاب چهار فصل اصلی دارد. از انقلاب شناختی شروع میکند، انقلاب کشاورزی را توضیح میدهد و به انقلاب صنعتی میرسد. یک فصل را هم به مرور تاریخچهی اقتصاد، سیاست و مذهب میگذراند.
در بخش اول هراری با همان نگاه متفاوتش به شکلی متفاوتی به سرگذشتمان نگاه میکند. او میگوید برخلاف روایتهای قدیمی که انسان اشرف مخلوقات است و برخلاف روایتهای جدید که میگویند انسان مرکز هستی است، ابتدا انسان موجود خاصی نبود. یک پستاندار بود در کنار پستانداران دیگر. بدون ویژگی یا تفاوت خاصی که بتواند او را بر دیگر پستانداران برتری ببخشد. در واقع حقیقت این است که گونهی ما دو ملیون سال است که برروی زمین زندگی میکند، اما تنها هفتاد هزار سال است که انقلاب شناختی برایش رخ داده و کمتر از آن گذشته که توانسته کشاورزی کند و فقط چند هزار سال کوچک است که توانسته این امپراطوری را بر زمین بگستراند. این چند هزار سال گذشته در قیاس با دو ملیون سال مثل یک چشم به هم زدن میماند.
هراری میگوید: حقیقتی که ما پنهان میکنیم این است که شش گونه انسان وجود داشته و گونهی ما (انسان خردمند) تنها یکی از شش گونه است. چرا این را پنهان میکنیم؟ دو دلیل. یکی این که خاص بودن و توهمان را زیرسوال میبرد. دو این که شاید میخواهیم آنچه را که برسر پسرعموهایمان آوردهایم را پنهان کنیم. چند احتمال هست. ممکن است همه آنها را قتل عام کرده باشیم و کشته باشیم(در طول تاریخ باقی گونههای جانوری را هم هرجا که رفتیم تقریبا از بین بردیم). یک احتمال دیگرهم این است که با آن ها زاد و ولد کرده باشیم و ترکیب شده باشیم.
هراری میگوید این خیلی خیلی نظریه خطرناکی است، چرا که ذغال علمی فراهم میکند برای آتش نژاد پرستی و سیاستمداران نژاد پرست. اما میگوید با توجه به باقی دیانایهایی که از گونههای دیگر انسان پیدا کردهایم و همچنین دانستن جاهایی که آنها زندگی میکردهاند و آزمایش ژنتیک درمورد نژادهای مختلف انسان، میتوانیم درصدی از هر گونه را در نژادهای مختلف پیدا کنیم. اهالی خاورمیانه، اروپاییها، شرق دور و آفریقا احتمالا با گونههای مختلف در یک مخلوط کن ریختهشدهاند. اما حالا که انقدر خطرناک است حرف زدن از این؟ چکاری است اصلا. علم نخواستیم آقا.
چه چیزی باعث شد اینقدر خفن بشویم؟
یک ریشهی تکاملی باحال برای آن مطرح میکند. میگوید انسان شروع کرد به ایستادن و استفاده از دستهایش. این ایستادن به ضرر جنس ماده شد. باعث شد واژنش کوچکتر و کوچکتر شود و این فرایند زایمان را بسیار سخت کرد. نتیجتا انسان مجبور شد که کودکش را زودتر بدنیا بیاورد. در واقع کودک انسان به نسبت دیگر پستانداران نارس بدنیا میآید. اگر تا به حال زایمان گاو را دیده باشید، میبینید که بعد از چند دقیقه گوساله بلند میشود و راه میرود و در مورد دیگر موجودات هم خیلی شبیه به این اتفاق میافتد. اما کودک انسان را اگر رها کنی میمیرد و عملا تا دوسال نمیتواند از خودش مراقبت کند. این زمان خیلی خیلی زیادی است. که باعث چند اتفاق میشود.
یک: این دوسال نیاز به مراقبت از کودک نهاد خانواده را شکل میدهد. در روند تکامل در کنار میل جنسی عشق هم بوجود میآید و این کمک میکند که پدر در کنار مادر بماند، حداقل تا زمانی که بچه از آب و گل خارج شده باشد و ژنش تکثیر شده باشد ( باعرض پوزش خدمت مخاطبان مونث و پسران دلباخته، عشقهای آتشین تقریبا همین مقدار طول میکشند) این شکلگیری نهاد خانواده بعدا کمک زیادی به همکاری انسانها با یکدیگر میکند و تا حد خوبی شکل گیری اجتماعات را مدیون این نینیهای گوگولی مگولی هستیم.
دو:ایستادن روی دوپا، کمک کرد که از دستمان استفاده بیشتری بکنیم. شکار بهتری بکنیم، اتش بسازیم غذا را بپزیم. غذای پخته شده نیاز به هضم کمتری دارد، نتیجتا معدهی انسان طی هزاران سال کوچک و کوچکتر شد و انرژی مازاد به سمت مغز رفت و مغز هم تا جایی که جمجمه اجازه داد، پیشرفت کرد، خودآگاهی انسان را توسعه داد و این شدیم که شدیم.
سه:نارس بدنیا آمدن و مغز پیشرفته، فرصت فوقالعادهای را برای یادگیری در اختیار بشر قرار داد. درواقع ما در پستهای مرتبط با یادگیری گفتیم مغز انسان خیلی خیلی لاستیکی است و میتواند تغییر کند. خب این درکودکان بیشتر است و در نوزاد در بالاترین حدش وجود دارد. در موجودات دیگر یادگیری بر اساس ژنتیک و تکامل است(گزاره مطلق نیست) یعنی چندین نسل طول میکشد تا مثلا گربهها برای زندگی شهر نشین کدنویسی شوند. اما کودک انسان با توجه به مغز منعطفش میتوانست خیلی سریع و نسل به نسل دانش را انباشته و در حجم بالا منتقل کند. شکلگیری زبانها و خیلی از چیزهای دیگر را مدیون مغز لاستیکی نینیها هستیم.
خفنترتر
در نهایت آنچه که انسان خردمند را از یک موجود معمولی رساند به صدر زنجیره غذایی و امپراطوری زمین، توانایی همکاری او بود. تفاوت اصلی انسان خردمند با دیگر موجدات این بود که میتوانست در دستههای بزرگ به همکاری بپردازد. یک انسان نمیتواند از پس یک شیر یا گراز بربیاید، اما یک قبیله صد نفری و هماهنگ چرا که نه. چیزی که این را ممکن کرد، زبان بود. زبان پیچیدهای که کمک کرد مفاهیم را مغز به مغز منتقل کنیم و نتیجتا با هم برای اهداف مشترک همکاری کنیم.
یک فکت جالب در مورد زبان میگوید اقای هراری: ذخیره کردن روابط بین انسانها (این که چه کسی شوهر چه کسی است، چه کسی با چه کسی قهر است، با چه کسی میشود خوابید با چه کسی نه) اطلاعات بسیار پیچیدهای است(مثلا پیچیدگی محرم نامحرم در فرهنگ اسلامی را در نظر بگیرید). اما برای انسانی که در قبیله زندگی میکرده بسیار مهم و حیاتی بوده چرا که باید میدانسته خواهر رییس قبیله کیست؟ و چرا نباید به پروپای آن بپیچد. میگوید برای حل این پیچیدگی و مشکل ما شروع کردیم به غیبت کردن و خاله زنکی مداوم. این کمک کرد که مغز ما با تکرار بتواند روابط را حفظ کند و جامعه را مستحکم نگه دارد. میگوید: فکر میکنید در وقت استراحت یک کنفرانس هستهای دانشمندان در مورد چه چیزی حرف میزنند؟ پروتون ها؟ شاید اما بحثهای غالب این خاله زنکی خواهند بود. فلان استاد دانشگاه که با دانشجویش گرفتهاندش یا با همین فرمان. خلاصه اگر خاله زنک بازی دوست دارید زیاد احساس گناه نکنید، این همان سیمانی است که چفت و بستهای جامعه را میتواند نگه دارد.
بونس پوینت: در سریال خفن وست ورلد(اگر به مغز، نولان، هوش مصنوعی یا نودیتی علاقه دارید حتما ببنید) در مورد طراحی رباتها گفته میشود که حتی وقتی کسی آنها را نمیبیند به حرف زدن با هم ادامه میدهند. چرا؟ معمارشان میگوید برای تمرین کردن.
در ادامه آقای هراری ایدهای را مطرح میکند که پایه و اساس تمام کتاب میشود. چه چیزی در زبان وجود داشت که کمک کرد همکاری کنیم؟ توانایی تصور چیزهایی که وجود خارجی ندارند. و انسانها نه تنها توانستند چنین چیزهایی را تصور کنند بلکه توانستند این قصهها را منتقل کنند و دسته جمعی به آنها باور هم داشته باشند. یکسری واقعیت بینالاذهانی بوجود آمد. چیزهایی که وجود ندارند اما تعداد زیادی انسان به آنها باور دارند. در پست مربوط به بلاک چین و بیت کوین در بخش پولها این را توضیح دادم که چطور این توانایی افسانه سازی پایههای تمدن بشری میشود و مفاهیمی مثل پول، دولت، ملت، سازمان که وجود خارجی ندارند بوجود میآید و کمک میکند که انسانها بدون این که یک دیگر را بشناسند در ابعاد هزاردر هزار و ملیون در ملیون با هم همکاری نمایند. آقای هراری خودشان در تد تاکشان این موضوع را بهتر از هرکسی توضیح داده اند پس حرفهای دو پست قبل را دوباره تکرار نمیکنم. فقط همین را داشته باشیم که پول تنهای افسانه ای بود که تک تک انسانها باورش کردند و یکی از اصلیترین ستونهای جامعه امروز است.
هراری میگوید: انسان بشتر از هر حالتی در حالت خوراک جویی زندگی کرده است. در قبیلههای چندصد نفره از مکانی به مکانی دیگر رفته است و شکار کرده است و زندگی کرده است. نتیجتا بخش خوبی از ذهن ما و بدن ما تکامل یافته است برای جهانی که در آن به سبک و شیوهی قبیلهای زندگی میکنیم. شاید علاقهمان به طبیعت به همین دلیل است و شاید به همین دلیل است که انسان مدرن در شهرها احساس پوچی و سردرگمی میکند.
این روند ادامه داشت تا انقلاب کشاورزی.
هراری با نگاه متفاوتش در مورد انقلاب کشاورزی میگوید: گندم یگی از موفقترین گونههای موجودات زندهست. گندم انسان را متقاعد کرد تا یک جا نشین شود، از غذاهای شیرین و پراز پروتئین دست بکشد تا از او مراقبت کند و کمک کند که او تکثیر شود. هنوز که هنوز است هم این اتفاق میافتد. در واقع انقلاب کشاورزی داستان موفقیت یک گیاه است. گیاهی که امروز بیشتر از هر گیاه دیگری کشت و تکثیر میشود.
هراری در مورد عدالت در تاریخ میگوید که عدالتی وجود ندارد. سد. برای اثبات این مثالهای پرتعدادی را میآورد از زمانهایی که حق یک گونه یا حق مجموعهای از انسانها به طرز فجیعی ضایع شده است و آب از آب تکان نخورده، هیچ تقاصی از هیچکس گرفته نشد. مثلا در مورد زنها و مردها میگوید به شکل عجیبی در بین همه بخشهای پراکندهی انسانها مرد سالاری وجود داشته است. نگاه به زنها بیشتر ابزاری بوده است و تا همین چندصدسال پیش اگر به زنی تجاوز میشده که مالکی نداشته، کسی شما را مجازات نمیکرد. میگوید تلاش برای توضیح دادن این مرد سالاری فراگیر یکی از معماهای تاریخ است. چند نظریه را مطرح میکند اما پایان را باز میگذارد. در ادامه هم میگوید این به این معنی نیست که نخواهیم توانست شرایط را تغییر دهیم. در قرن گذشته حداقل با سرعت بالا و سرسام آوری در راستای عدالت جنسیتی حرکت کردهایم.
دربارهی دین و باورمندی هم حرفهای زیادی میزند. مشخصا نه میشود و نه میخواهم که این بحثها را اینجا مطرح کنم. اما یک پیشنهاد. اگر خیلی شدید به یک ایدئولوژی پایبندید و اعتقاد دارید. میخواهد اسلام باشد یا لیبرالیسم، بازار آزاد یا کمونیسم. این کتاب را بگیرید و بخوانید. و این فرصت را به خودتان بدهید که بتوانید دوباره دربارهی باورهایی که دارید فکر کنید. جالب است که اینجا ته ذهن من انسانهایی که از نظر دینی تعصب دارند نیست. بیشتر توی ذهنم آن کاتولیکهای لیبرال میآید زمان گفتن این حرفّها. کاتولیک لیبرال کیست؟ آنها که در لیبرالیسم متعصبند. کافیست بگویی تحمل این که همسرم با یک دوست مذکرش به بیرون برود برایم سخت است تا شلوارت را به کلهت بکشند. یا مثلا کافیست بگویی صدای اذان زیباست که تورا با داعش یکی کنند. در حرف زدن با آنها نباید بگویی انشاا… یا ماشاا… . نگاه کردن فیلم ایرانی؟ گناه کبیره است. حتما شما هم دیدهاید. من هم دیدهام. من خودم آن آدم بودهام اصلا. این نوع لیبرالیسم فرق زیادی با ایدئولوژیهای دیگر نمیکند. نوعی از تعصب و خفقان معکوس بوجود میآورد که با خود ذات لیبرال بودن در تناقض است. اصلاح کاتولیکهایلیبرال ساده است، البته. چرا که برخلاف دیگر ایدئولوژیهای دوربرمان در ارزشهای مرکزیشان به آزادی انسان اعتقاد دارند، و خب امید این که با خواندن این کتاب اوضاع بهتر شود.
بعد به سراغ انقلاب علمی میرود.
این که چه شد که اروپایی ها که چندان هم ابرقدرت و مورد اعتنا نبودند به ناگهان و در طی یکی دو قرن از امپراطوریهای خاورمیانه و شرق دور پیشی گرفتند؟ این اتفاق به مدد علم افتاد. چگونه؟ اروپاییها زودتر گفتند که نمیدانند. همین.
هراری میگوید ریشه ی انقلاب علمی اروپا در این بود که آنها به نادانی خودشان اعتراف کردند. در واقع نادانی را هم کشف کردند. دو مثال خوب از نقشههای اروپایی و دیگر قرنها نشان میدهد. در قرنهای گذشته نقشهی زمین پر بود از خشکی و جای خالی نداشت. اما نقشهای که اروپاییها ساختند پر بود از جای خالی و این جای خالی هر انسانی را تحریک میکرد که برای کشف آنها حرکت کند. اروپا اولین منطقهای بود که شروع کرد به لشکر کشی به جاهای ناشناخته و جدا از سرباز با خود محقق هم میبرد. همین شاید جرقهی اغاز انقلاب علمی شد. و یکسری کشور کوچک و نامتحد را تبدیل به بزرگترین امپراطوری جهان کرد. به طوری که الان تقریبا تمام جهان دارند با نوعی از فرهنگ اروپایی زندگی میکنند.
سابتایتل فصل هم درخشان بود: کشف نادانی. فکر میکنم چه سیاستمدار و چه رییس سازمانی که فکر میکنند همه جوابها را از قبل میدانند مثل امپراطوریهای شرق دور و خاورمیانه محکوم به نابودی هستند و خیلی زود با کسانی که به نادانی خود معترفند جایگزین خواهند شد.
همچنین آقای هراری میگوید که چه بگوییم این اروپاییها تنها ویرانی آوردند برای باقی نقاط جهان و چه بگوییم که تنها و تنها باعث پیشرفت علمی شدند، هردو نگاههای کوتاه نگرانهای است.
درباب علم میگوید نکتهی اصلی این است که یک مدل ذهنی است که جزمیت ندارد. نمیگوید من درست میگویم. هرحرفی که بتواند خودش را برپایه منافع اثبات کند، جایگزین ایدهی قدیمی میشود و همین یک سیستم پویا میسازد. میگوید سادهانگارانه است که فکر کنیم علم بیطرف است. علم به طرف منفعت بیشتر سوگیری دارد. با یک مثال ساده توضیح میدهد.
دو محقق را در نظر بگیرید: هردو میخواهند در مورد پوست غورباقه تحقیق کند. یکی میخواهد دربارهی جنس آن تحقیق کند، تا نوع آن رابدانیم و در کتابها بخوانیم. یکی دیگر میخواهد دربارهی اثر جنس پوست غورباقه بر کچلی انسان تحقیق کند. کدام یکی شانس گرفتن بودجه پژوهشی بیشتری دارند؟ آفرین دومی. هراری میگوید منافع اقتصادی و مذهبی و سیاسی علم را به پیش میبرند. علم در واقع یک سیستم پرهزینهاست که اگر هزینهی خودش را توجیه نکند کنجکاوی انسان دلیل خوبی برای زنده ماندنش نخواهد بود. در هر صورت علم احتمالا قدرتمندترین ابزاری است که تا به حال ساختهایم و کمکمان کرده که زمین را در نوردیم و احتمالا از این به بعد اتفاقات عجیبتری را هم باعث خواهد شد.
هراری میگوید یگانه پروژهی علم. پروژهی گیلگمش است. نامیرایی، جلوگیری از مرگ. آنچه که از روز اول در جستجویش بوده ایم و الان از هرزمانی به آن نزدیکتریم. حتا تا حدی هم در آن موفق شدهایم. مرگ و میر نوزادان به حداقل رسیده است، طول عمر تقریبا دوبرابر شده است و این روند ادامه دارد. هراری میگوید به موفقیت رسیدن پروژهی گیلگمش هرچند که آرزوی دیرینه انسان است اما تبعات غیرقابل پیشبینیای خواهد داشت.
دین نوین
میگوید: سرمایهداری و لیبرالیسم اولین دینی جهان شمولی است که پیروانش واقعا به دستورات آن عمل میکنند. هیچ دینی به چنین موفقیتی در این ابعاد نرسیده. و خب سرمایهداری با دستورات سادهاش جهان را تسخیر کرده است. اگر فکر میکنید ما در ایران وضعیت متفاوتی داریم، به سیاستهای اقتصادی دولت و حکومت نگاه کنید، بعد به سبک زندگی خودتان و اطرافیانتان نگاه کنید. میک دراپ.
در انتها به آینده و مسائل معنادارتر میپردازد. مثلا میگوید، در طول تاریخ ما اتفاقات را ثبت کردیم. اما آیا کسی پرسید که انسانها خوشبختتر شدند یا نه؟ یا اصلا شاخص خوشبختی بین همه گونهها بالاتر رفت یا نه؟ هراری میگوید اینها سوالاتی است که باید بیشتر از خودمان بپرسیم. مثلا از نظر زیست شناسی گونهی انسان هر چقدر هم که رفاهش افزایش پیدا کند نمیتواند از یک حد بیشتری از شادمانی را تجربه کند. و شاید فرق زیادی بین احساس خوشبختی یک کشاورز قرن هجدهمی با نوهی بانکدارش در قرن بیستم نباشد. در پست روزی که میلیونر شدم به تفصیل این را توضیح دادیم.
یا مثلا میگوید میزان خوشبختی خیلی زیاد وابسته به میزان انتظارات ما از دنیای بیرون است. مثلا در روستا معیار زیبایی شما محدود به همان افراد روستا بوده است و شما حتا اگر در متوسط بینالمللی چندان هم زیبا نبودهاید میتوانستهاید احساس خوبی داشته باشید. اما الان چه؟ رسانه استاندارد های فرازمینی را ۷۲۴ تبلیغ میکند و مدام سطح انتظاارت شما را از خودتان و اطراف بالا میبرد. آیا این منجر به کاهش احساس خوشبختی نمیشود؟ مثلا به نسبت پدربزرگ روستاییتان که انتظارات کمتری از زندگی داشت؟
به هر حال اینها چیزهایی نیستند که بشود جوابی قطعی برای آنها پیدا کنیم. مثلا احتمالا خوشبختی کل سیارهرا بسیار کم کرده ایم. حدود پنجاه میلیارد گاو و گوسفند داریم که در شرایط بسیار وحشتناکی نگهداری و کشته میشوند. همین کافی است که کلی از میزان خوشبختی سیاره کم کرده باشیم.
در انتها به آینده میپردازد. میگوید ما احتمالا آخرین نسلهای انسان خردمند هستیم و به زودی اتفاقات در نقش خداوند طراحی هوشمندانهای را انجام خواهیم داد که به معنی پایان نسل ما خواهد بود. و میگوید به زودی مهم نیست که سی سال آینده باشد یا هزار سال، هر دو در مقیاس کلی تاریخ به اندازهی یک چشم به هم زدن است. مهم این است که این اتفاق خواهد افتاد.
مثل همیشه کتاب نسخهی الکترونیک فارسی ندارد. اما نسخه ایپاب یا پیدیاف انگلیسیاش را میتوانید از اینجا دانلود کنید. خدا ما را ببخشاید.
به نظر من دنیای امروزمان بهتر خواهد شد هر تعداد بیشتری انسان که این کتاب را بخوانند. با خواندن این خلاصه شاید انسانهای بیشتری به خواندن کتاب علاقه نشان بدهند. از گسترش این متن دریغ نکنید.
کتاب رو خوندم چند وقت پیش، توضیحاتتم جالب …
توی کتاب مخصوصا اون بخشی که اشاره میکنه چطور کشف آتش باعث تغییر رژیم غذایی انسان شد و به واسطه اون چطور تونستیم از بقیه نژادها فاصله بگیریم و به راس هرم بیاییم جواب یه سری سوالای من رو لاقل داد.
ممنونم از کامنتت پیمان.
صدرا،
مطلب بسیار جالبی بود. فکرم رو درگیر کرد. حتما کتاب رو مطالعه میکنم.
یه چیزی بگم نخندیا، دیشب خواب دیدم ۳ تا مطلب جدید منتشر شده تو وبلاگ. از صبح هی دارم رفرش میکنم صفحه اول رو… :دی
ممنون عزیزم. جالبه امروز سرکار نرفتم و این باعث شد که دوتا مطلب بنویسم:) یکی بعدی رو روزهای آینده منتشر میکنم.
ممنون از خلاصه و ریویوی خوبت. این کتاب یکی از بهترین کتابهایی بود که خوندم. هر خطی که میخوندم چیز جدیدی برای یاد گرفتن داشت و میتونم بگم چند جا دیدم رو متحول کرد.
یکی تعریفش از دین بود. قبلش لیبرالیزم رو هیچ وقت به چشم یه دین نمی دیدم. الآن می بینم که وجود دین (به معنایی که هراری به کار برده) در کنار علم تا حد زیادی ضروریه چون واضحه که علم جواب همه سوالات رو نمیده (مخصوصاً در اخلاق) و نیاز به ایده هایی داریم که بتونه راه رو به ما نشون بده. ایده اشرف مخلوقات بودن انسان یا مرکز هستی بودن انسان یا قرائت های جدید، همه در نهایت ساز و کاری برای این هستند که کارها پیش بره.
دیگه درباره مفهوم Imagined realiy. قبلا حقوق بشر و آزادی و امثالهم رو به چشم یه چیز بدیهی میدیدم و با خودم میگفتم که چرا مثلا قبل تر به یه ارزش همه گیر تبدیل نشدن. الآن می بینم که اینها هم به خودی خود حقیقتی رو در بر ندارن و صرفاً نتایج اومانیزم هستن که خودش یه ایده برای اینه که کارها خوب پیش بره و همکاری شکل بگیره. اگه برده داری در نهایت منجر به رشد بشه، و بهتر از این عمل کنه طبیعیه که حتی جای این ایدههای مترقی رو هم بگیره (البته با جهت حرکت موجود فکر نکنم به اون سمت برگردیم!)
نکته دیگه که خودت هم به خوبی اشاره کردی درباره ماهیت علمه. قبل از خوندن این کتاب فازم این بود که علم ارزشش رو از خودش و کنجکاوی ذاتی انسان می گیره. به نوعی science for the sake of science. بعد از خوندن این کتاب بود که موتور محرک علم رو شناختم و از اون به بعد دارم بیشتر درباره اقتصاد میخونم!
یکی دیگه هم جایی بود که درباره رقابت هلند و اسپانیا صحبت کرده بود. به نظرم یه مقدمه کوتاه بود به این که چرا کشورها شکست میخورند!
یه نکته دیگه هم که در کتاب بود اگه خاطرم باشه درباره همه این انقلابها و تغییرات (شناختی، کشاورزی و علمی) بود. این که وقتی این انقلاب ها شیوه زندگی بشر رو تغییر دادند تنها بخش کوچکی از جمعیت انسان در جاهای خاص (برای کشاورزی در خاور میانه، برای علمی در اروپا) این تغییرات رو پذیرفتند و بقیه به همون شیوه قدیمی زندگی می کردند اما در نهایت نتونستند در مقابل ایده های جدید مقاومت کنند. درس خوبیه برای این که جایگاه خودمون رو در برابر تغییرات و ترند های موجود ببینیم و بدونیم.
یه نکته هم درباره قسمت «چه چیزی باعث شد اینقدر خفن بشویم؟» هم بگم. مت ریدلی تو کتاب The Red Queen: S.x and the evolution of the human nature ادعا میکنه انتخاب جنسی پایه رشد هوشمندی انسانه. یعنی ماهیت هوش انسان اجتماعیه و احتمالاً به این خاطر در این جهت رشد کردیم که رقیب های جنسیمون رو فریب بدیم و از میدون به در کنیم. کتاب جالبیه ولی به اندازه ساپینس خوش خوان نیست و قبل از این که به قسمتهای باحالش برسی با حجم انبوهی از اطلاعات درباره زیست شناسی تکاملی و گونه های مختلف مواجه میشی.
امروز ترجمه کتاب رو از نمایشگاه خریدم تا یه دور مرور کنم و به دوستانم بدم و چیزی که برام جالب بود استقبال مردم از این کتاب بود، به طوری که در غرفه نشر نو تعداد زیادی انسان خردمند (کتابشو میگم 🙂 ) رو روی هم ریخته بودند و اکثر کسانی که از این غرفه بازدید میکردند این کتاب رو هم میخریدند. با این وضع احتمالا افراد زیادی این کتاب رو خواهند خوند و بنابراین افراد زیادی پیدا میشوند که درباره ایده های هراری باهاشون حرف بزنیم 🙂
مرسی احمد از این که وقت گذاشتی 🙂 برای وبلاگتم همین قدر و بیشتر وقت بذار.
واقعا همین دو سه بندی که گفتی و این تغییر دیدگاهی که ایجاد کرده، نشون میده چقدر کتاب ارزشمندیه. یکی دو تا مبحثش رو هم عمدانگفتم که بعدا با ایده هاش پست های جدا بنویسم.
سلام بر دوستان,بنظر بنده قبل خوندن این کتاب عالی,نقد انرا بخونید که با سرچ در نت وجود داره,در کل کتاب تلفیقی از تاریخ و زیست شناسی,خیلی از مطالب قابل تاید و تامل و خیلی هم از نظر پزشکی و زیست شناسی تخیلی,موفق باشید
چرا یک بار نوشته اید حراری، بقیه را نوشته اید هراری؟
کم دقتی. ممنون از توجهتون اصلاح کردم.
خیلی جامع و خوب بود. در مورد بخش پدرسالاری و مردسالاری -البته با توجه به خلاصهٔ شما- به نظر میاد خود نویسنده هم درگیر ترندهای روز شده باشه و میخواد داستان ظلم مردان رو داغش کنه 😀
کتابی که داره به حقایق میپردازه چطور نمیدونه که قبل از این دورانی که بهش میگن «مردسالاری» یه دوران «مادرسالاری» بوده و بعد طبق عادات بشر در موازنه و به دلیل قوی شدن نقش کشاورزی و پول، مردها کنترل زندگی رو از زنها گرفتن و این طور شد که شد. البته این رو هم معمولن غایب میذارن که مردها تمام «حمالیها» رو میکردن از جمله شکار و دفاع و جنگ و تامین غذا و… (هنوز هم تا حدودی همینه) و برای خودشون مسلم میدونستن که حقوقی هم از اون طرف داشته باشن. زنها هم بیشتر زمانشون توی غاز یا کلبه یا هر چی که بود نشسته بودن و بچهها رو بزرگ میکردن. من همیشه به شوخی میگم اگه «مردسالاری» بود قاعدتن مردها باید زنها رو میفرستادن برن کار کنن و شکار کنن و… خودشون خونه مینشستن 😀 (الان همین رو یه عده بخونن داغ میکنن و فکر میکنن یه ضدزن کشف کردن) به هر حال تا موقعی که ذهنها -مخصوصن ذهن مردها- میخواد یه اقلیت متجاوز رو به کل جنس مرد ربط بده تا احساس گناه کنه و اون همه دستاوردهای مردها -تقریبن تمام علوم و فنون و اختراعات و اکشتافات- رو بیارزش بدونه تا جلوی زنها ژشت حقوق زنان بگیره، علم و منطق جایی نداره زیاد.
کتاب رو خوندی؟
کتاب جنس دوم سیمون دوبوار جواب شما رو در مورد اون دورهی مادرسالاری به خوبی میده 🙂
من فکر میکنم بحث دوران مادرسالاری قبل از دوران پدرسالاری چندان معتبر نیست
دوست داشتم فکر کنم اون مدل از روایت تاریخ باشد که من هم دوست دارم. این که دوام خانواده حاصل بیش از حد نارس به دنیا آمدن نوزاد انسان هست را یکبار هم وقتی دخترم تازه به دنیا آمده بود خواندم حس عجیبی بود. ممنون صدرا
این غورباقه رو هیچوقت یاد نگرفتم. چشم. ممنون از کامنت. عموما تجربه م از درمیون گذاشتن این حرفها با خانومها این بوده که بیشتر واکنش احساسی نشون دادن. جالبه:)
الآن یک جور نرم طعنه زدی نه؟ منظور من از عجیب بودن داشتن برق غیرقابل انکاری از حقیقت بود. البته من بار کلمه احساسی را مثبت میبینم ولی چون میدونم تو منفی میبینی گفتم یه کم دفاع کنم 🙂
یزدی بودن اگر یک خاصیت داشته باشه اینه که غ و ق را اینقدر متفاوت تلفظ میکنن که هیچ قورباغه ای چپه نمیشه!
نه بوالله:) از من فمینیستتر در خراسان بزرگ وجود نداره 🙂
غورباقه را هم درستش کن اگر صلاح میدونی!
چند روز بود همش تو فکرم بود که دوشنبه پام برسه تهران حتما اینو میگیرم دیگه وقتی این متن تو رو هم خوندم عطش م بیشتر شد؛
راجع به کاتولیک های لیبرال هم دم ت گرم؛
واقعا با روح و روان ادم بازی می کنن.
مرسی که هستی و بوس?
خواهش میکنم بوس بک
سلام صدرا جان
من یه سرچ کردم درباره کاتولیک های لیبرال معنیش اینی نیست که شما نوشتید. این قسمتی از کتاب آقای هراری هست یا اطلاعات شما؟ من خواننده ی لیبرال این جور فکر می کنم که چون شما مخالف حرکت جدی برای تغییر هستی این اصطلاحات رو بر مبنای تفکرت معنی می کنی.
با عرض معذرت اگه رک گفتم.
ممنونم. نظر خودمه، لحن هم فکر میکنم مشخصه:).
چیزی به اسم کاتولیک لیبرال واقعا وجود نداره یا داره ولی منظور من اون نبوده. من درآوردیه. نوشته بودم بسیجی لیبرال:) بعدا بخاطر گونی عوضش کردم.
حرکت جدی برای تغییر؟دیدگاه من رو میدونی؟ (به این معنیه که در یک ماه گذشته مستقیم با من صحبت کردی و ازم پرسیدی نظرم رو؟ بله آدمها ممکنه ماه به ماه نظرشون تغییر کنه و به نظر من آدمی که زندهست و تعقل میکنه باید نظرش تغییر کنه در طول زمان)
من پای حرف متن هستم. لیبرالیسم هم یه دینه برپایهی منافع. اگر کسی اعتقاد داره نه ذات بشر به این رسیده و این حقیقت محضه، برای من فرقی با کسی که معتقده یه نفری از یه جایی میان ابرها حقیقت محض رو بدست ما رسونده نداره. میخواد کروات زده باشه یا ریش گذاشته باشه. جفتش یه چیزه، تعصب : )
چند وقتیه که وبلاگتونو نمیخونم متاسفانه ولی خوبه که می بینم اهل تغییری. 🙂
ببینید من به شخصه شاید روی استفاده از کلمات حساس باشم ولی به نظرم لیبرالیسم دین نیست. نظرات طرفدار و مخالف این لینک جالبه:
https://www.quora.com/Is-liberalism-a-religion
یه چیز دیگه این که اگه بعضی از سیاستمداران لیبرال تو آمریکا به اسلام احترام می زارن (اما جالبه که به مسیحیتی که اطرافشونه بها نمیدن) شاید دلیلش اینه که نمی خوان دخالتی در اعتقادات شخصی (از اصول این تفکر) مردم کشور مقصد کنند اما این لزوما نکته مثبتی نیست. شاید بهتره این افراد خودشونو جای اون مردم قرار بدند و جدی تر باشند.
از این قضیه بگذریم یه مثال بزنم که چرا این قدر حساسم روی کیفیت این دست نوشته ها.
فرض کن شما دست تنها از صفر شروع به ساخت یه موتور ماشین میکنید و موفق هم میشید بعد هم یه عده از شما تعریف و تمجید میکنن اما بعد از یه مدت کل این کار بی ارزش میشه چون واقعا قابلیت ورود به بازار تولیدو نداره اگرم تولید بشه مردم شاکی میشن از کیفیتش. از اون طرف یه شرکت خارجی با کلی آدم متخصص به صورت اصولی یه موتور خیلی بهترو تولید میکنن. برای مردم این تفاوت کیفیت خیلی ملموسه اما تو حوزه علوم انسانی مردم به ندرت متوجه کیفیت کار میشن. شما ممکنه الان دو تا مطلب بزاری اینجا یکیش نوشته خودت (موتور ماشینی که ساختی 🙂 که خیلی هم ارزشمنده ولی هیچوقت به مرحله استفاده نمیرسه) و یه مطلب دیگه هم باشه بخشی از یه کتاب سیاسی چند تا استاد دانشگاه (موتور خارجیه). چیزی که جالبه اینه هر دو این مطالب احتمالا بازخورد یکسانی خواهند گرفت در حالی که درباره موتور ماشین اینجور نیست.
عالی بود، همین الان کتاب رو از کتابخونه رزرو کردم.
خیلی هم خوب.
سلام.
کتاب خوبیه و بررسی و معرفی تو هم خوب و جذاب بود و خوشحالم که کتاب در میان فارسیزبانان جا باز کرده چنانکه به زودی به چاپ ده میرسه.
شخصاً با فقراتی از کتاب و شیوۀ نگاه هراری به مسائل مشکل دارم
من کتابهایی از این جنس رو با سه رنگ هایلات میکنم؛ بعد از خوندن این کتاب دیدم که رنگی که فکتهارو باهاش هایلات کردم خیلی در کتاب کمکاربرد بوده و رنگی که داستانپردازیهارو هایلات کردم بیشترین کاربرد رو داشته.
یه جاهایی از کتاب هم سانسور شده گرچه زیاد نیست.
کتاب بعدی هراری هم ترجمه شده اما توی ارشاد مونده. آقای جعفری، مدیر نشر نو گفت که تا دو ماه دیگه احتمالاً بیاد.
اونم کتاب خوندنی و جالبیه. مشغول خوندن جدیدترین کار هراریام: ۲۱ درس برای قرن بیستویکم. اینم توصیه میکنم بخونی.
بامهر. الف.
این هایلایت رنگ به رنگ ایدهی جالبی بود. ممنون. یه حکمت پرکتیکال هم از تو کتاب در آوردم ایشاا… جدا یه پست مینویسم دربارهش بعدا ولی به نظرت موافقم. ممنون از معرفی کتاب جدید میزنم تو لیست توریدم.
چند وقت پیش فیلم وست ورلد رو دیدم، به نظرم بیشتر از اینکه این فیلم درباره خلق باشه (اونطور که میگن) درباره تکامله. توی همون فیلم یه جای دیگه هم میگه اگه اشتباهاتت رو به یاد نمیاوردی چطوری میتونستی دیگه تکرارشون نکنی؟ فکر میکنم قدرت به یاد آوردن ، چیزی بوده که آدمها کم کم بدست آوردن. و همین باعث شده از اشتباهات یاد بگیرند و ادامه ماجرا.
بعد از اون یاد کتاب انسان خردمند افتادم. قبلا ویدیو تدِ هراری رو دیده بودم، خیلی وقته میخوام بخونمش و هنوز نخوندمش، فکر کنم الان دقیقا بهترین زمانه. مرسی از پستت.
مرسی پریسا. البته من منظورم سریال وست ورلد بود. نمیدونم حالا تو هم منظورت همون بود یا نه. خیلی خوبه که میخوای کتاب رو بخونی. مرسی از کامنتت
منم منظورم همون بود
حالا دیگه:)
نه خب واقعا یه فیلم وست ورلد هم وجود داره مال ۱۹۷۳ست. این رو از اون الهام گرفتن اصلا، گفتم شاید اشتباه بشه.
جدی؟! چه جالب اونم ببینم پس.
سلام صدرا جان
خواستم بگم اینجا وبلاگ مورد علاقه منه.فکر میکنم بعد از این مدت طولانی که مطالبت رو میخونم و لذت میبرم باید این رو بهت میگفتم 🙂
ممنون فاطیما جان. باعث خوشحالیمه.
[…] صدرا علی آبادی عزیز در مورد کتاب انسان خردمند(لینک) از آن دسته از خلاصه کتاب هاست که وقتی آن را خواندم […]
سلام آقا صدرا
تو وبلاگم یه قسمت داره گپ و گفتگو….معمولا شب با بچه ها دورهم صحبت می کنیم ، شما هم حوصله داشتی بیا……بعضی از بچه ها مطالب شما رو دنبال می کنند منم از این طریق با اینجا آشنا شدم……
مطلب دیگه اینکه قالب وبلاگتون رو می تونم واسه بلاگ دات آی آر داشته باشم؟
اگر نمیشه هم یکاریش کن که بشه …..با تشکر:D : X
تو نمایشگاه کتاب داشتم این کتابو میخریدم،یه آدم میانسالی اومد گفت کتابش خوبه،گفتم آره عالیه،دو تا برداشت(؟)دیگه بلاخره اگه بد بود گناش پا شما
در ایران دو ترجمه از این کتاب هست. یکی به اسم انسان خردمند (نشر نو) و دیگری ساپیینس (نشر چشمه)
کدومش رو توصیه میکنید؟
سوالی ک برام پیش اومده اینکه ک ایا نویسنده کتاب در جریان روند ترجمه بوده؟ ترجمه کتاب رو تایید کرده؟ دوستانی ک متن انگلیسی کتاب رو مطالعه کردن این نسخه فارسی رو تایید میکنند؟ کتاب جرح و تعدیل نشده؟
سوال من هم هست . ممنون میشم من رو هم راهنمایی کنید
فقط اینکه کسی که ۱۹۵۰ در آمریکا به دنیا اومده باشه تجربه و اخبار جنگ و حمله کشورش به ویتنام رو سالهای بین ۱۹۵۵ تا ۱۹۷۵ در ذهنش داره
ممنون و تشکر فراوان بابت توجه و دقت شما راجع به کتابی که به نظر من کاملترین و دقیقترین کتابیست که تا کنون راجع به تاریخ تحول و دانش عمومی بشری نگاشته شده است.
درخواست:
لطفا پی دی اف همین متن سه هزار کلمه ای رو نیز در وبلاگ خود قرار دهید تا بتوانیم برای آشناشدن با این کتاب برای دیگران هم ارسال کنیم. باتشکر
سلام دوستان. وقت بخیر
دیروز رفتم کتابفروشی بابت خرید ک اتفاقی کتاب انسان خداگونه دیدم و چندین صفحه اولشو خوندم و برام جالب بود . اما چون نویسنده اون اسرائیلی هست دچار شک شدم ک نکنه این کتاب کدهای بدی به ضمیرناخداگاه ما بده و ما دچار مشکل بشیم و آیا خرید این کتاب کمک به اسرائیل محسوب میشه یا ن و کلی نگرانی بابت خرید این کتاب دارم. در سایت استاد رائفی پور هم هیچگونه مطلبی راجع به این کتاب نبود.
دوستانی ک این کتاب مطالعه کردند لطفا منو راهنمایی کنید.
مچکرم.
استاد رائفی پور؟خخخ پس نه عزیز دنبال این کتاب نرو اصلا به درد تو نمیخوره ممکنه کل جهان ذهنیتو بهم بریزه ?
مسخره کردن دیگران شایسته شخصیت شما نیستدجناب من…رائفی پور هم یک انسان پژوهشگره.مگه همه پژوهشگرها باید مطابق امیال شما بنویسن؟
سلام این کتاب همزمان که از لحاظ نوشتار جالب است دارای ایرادات اساسی و تحریف ها و همچنین جهت گیری ها و دسته بندی های عجیب و سلیقه ای نیز می باشد. خواندن هر کتابی بی شک نگاهی وسیع تر به انسان می دهد ولی باید ریزبین و نکته سنج بود.
خواندن این کتاب نیاز به آگاهی هایی دارد تا شما را شیفته خود نکند و به عنوان دایره المعارف به آن نگاه نکنید.
موافقم. از ایراداتِ کتاب میشه به نادیده گرفتن ایران به عنوانِ ستون اصلی تمدن اشاره کرد اگه این کتاب تاریخی-علمی ست (که قطعا علمی نیست چون از هر شاخه ای بحث به میان آورده و تحریف کرده و. اطلاعات غلطی داده) چطوره میتونه ایران رو نادیده بگیره ؟ مگه میشه پله هارو ده تا یکی کرد و منکرِ پله های قبلی شد؟ از طرفی باید توجه داشت که نویسنده یک ایران ستیزه سرسخته. و اینکه کتاب غیر از چند مبحث علمی که بدیهیه مابقی موضع گیری و نظر شخصی نویسنده هست و انتقاداتِ زیادی بر کتاب وارد هست. نقد جناب وکیلی در یوتیوب خالی از لطف نیست.
یکی از دلایل من برای خواندن این کتاب و توصیه ی آن به دیگران مبارزه با افکار ناسیونالیستی امثال شما دوستان هست که به تازگی مشعول جولان در تلگرام و یهودستیزی هستید.
خیلی با گفته شما موافق هستم .خیلی از جاها اطلاعات غلط عنوان شده و از طرفی ایشون خیلی اصرار داشتن که اسمی از ایران توی کتابشون نبرن و این به وضوع در قسمت پیدایش خط .انقلاب کشاورزی . پیدایش پول و دین (دین زرتشت )پیدا هست . به طور مثال در مورد علم امار و منشا… اون اطلاعات ایشون صحیح نیست در مورد ساخت تاج محل . در مورد در مورد اینکه انگلیسیان برای هندی ها چیزای خوبی بر جای گذاشتن و …. مثال های این چنینی . خیلی جای تامل و فکر و سرچ کردم داره.توصیه میکنم که نقد دکتر شروین وکیلی در مورد این کتاب رو گوش بدید و کتاب فرگشت انسان نوشته ایشون رو حتما مطالعه بفرمایید .توضیحات کاملی در مورد چیزایی که گفتم ایشون دادن
این فیلم آموزشی و علمی مکمل کتاب است
http://darwinday.parsaspace.com/human-evolution-vakili.mov
سلام. لب کلام رو عرض کنم و از صحنه خارج بشم…با اینکه فکر میکنم عقاید و اهداف بسیار متفاوتی از شما دارم و برخلاف شما یک انسان مدرن و دموکرات بر اساس تعاریف و تعابیر نیستم باید بگم که واقعا سواد و حجم بالای اطلاعات رو در پستهای شما میبینم و کلی بهشون فکر میکنم و انگار خیلی از نگفته هام رو که جمله بندی درستی براشون پیدا نمیکنم رو میخونم که خیلی منطقی و کامل توسط شما نوشته شده.خلاصه که…میخونمت…استفاده میکنم. خدا قوت.
درود،خیلی جذاب نوشتید،دوست دارم این کتاب رو هرچه سریعتر مطالعه ش کنم.
سلام وقت بخیر
توی کتاب خیانت از. پائولو ی قسمت راجع ب بعضی از رفتار افراد.اشاره کرده بودند. ک ریشه در زندگیه اولیه انسان داشته است۰
کتاب انسان خردمند میتونه ب شناخت و شناسایی این رفتار. کمک کند؟
سلام وقت بخیر
درکتاب خیانت اثر پائولو بعضی رفتارها رو ریشه در رفتارهای انسان های اولیه میدونندآیا این کتاب کمک میکند. همه این رفتارها رو بشناسیم؟
جالب نوشتی .آفرین.ولی به نظر کتاب کاملی نیست .مثلا از شروع علم که مسلمانها آغازگر ان بودند و بعدها خیلی خیلی جاماندند چیزی نگفته.ما میدانیم که عطارد و زهره اسامی خاور میانه ای هستند ولی با انقلاب کپرنیکی دیگر مسلمانها برای اورانوس اسمی ندارند و …
سلام
من کتاب فارسی را دارم و نیاز به کتاب انگلیسی دارم لینک بالا کار نمیکند آیا امکان دارد کتاب را برایم ایمیل کنید.?
tabatabaaeefar@hotmail.com
چرا تو هیچ سایتی کتاب انسان خردمند نیست ولی انسان خداگونه و ۲۱ درس برای قرن بیست ویکم هستن???
با سلام و احترام. کتاب خیلی خوبی است. چیزی که برای من حضور پیدا کرد اینکه نیافریده های خدا خیلی بیشتر از آفریده های خداست و خیلی وضعیت های دیگر و موجودات دیگر می تونست باشه. نکته دیگر نحوه نوشتن تاریخ پس از وقوع اتفاقات است که داستان رو انها که پیروز شدند معمولا به سلیقه خودشون می نویسند. مسله دیگر اینکه اگر برای خیلی از سوالات مهم جوابهای بچه گانه نمی دادیم و میدانستیم که نمی دانیم از ماست مال کردن مسله ها خیلی بهتر بود (مثل اینکه قابیل با کی ازدواج کرد!). نکته دیگر اینکه پول و ساختارهای بین الاذهانی مثل دولت و ملت و شرکت چه قدرت و شوقی ایجاد می کنند که توان ابزارهای موجود را با امکان های جدید چندین برابر می کنند. و البته نکات متعدد دیگر که در کتابهای قبل و بعد از این هم مطرح شده است.
عالی خیلی ممنون
اقا من چه جوری تهیه کنم
یک معرفی عالی و درجه یک حتی برای من که کتاب رو خوندم شور و شوقی ایجاد کرد که وسوسه دوباره خوندن اومد سراغم و البته کامنتهای جذاب رفقا.از خانمی که با عنوان استاد از آقای رائفیپور نام میبره و اینطور خط فکریش رو فریاد میزنه تا لیبرالهای متعصب و کاتولیک که همه رو پابند وبلاگ خودت کردی،نشان از هنرمندی شما داره و جادوی کلماتی که کنار هم قرار میدی تا بشن جمله و جمله به جمله پست بذاری جادویی.اولین بار بود میدیمت و امیدوارم باز هم فرصت کنم بهت سر بزنم.و امیدوارم فراموس نکنم که تصمیم گرفتم که گاه به گاهی نوک بزنم به صف کلمه های جادویی اینجا.پیروز باشی
سلام خلاصه خوبی تهیه کردی ، تشکر
مرسی از خلاصه خوبتون
من خیلی خوشحالم که تو ٢۴ سالگی این کتاب رو خوندم و یک سری از مسائل برای همیشه تو ذهنم حل شد.