من استقلالیام و احتمالا خبر دارید. یکی از بازیکنان مورد علاقهام در استقلال وریا غفوری است. مدافع راستی که دو فصل گذشته در لیست بهترین گلزنان فصل استقلال بوده است. فوتبالی باشید میدانید جمله قبلی پارادوکس عجیبی دارد اما خب همین است که وریا را دوست دارم. کیروش هم به او علاقه دارد، هرچند که اورا به جام جهانی نبرد اما همیشه پای ثابت اردوهای تیم ملی بوده است. از نظر شخصیتی هم بارها نشان داده که دغدغههای اجتماعی دارد و تلاش میکند که نسبت به رویدادها بی تفاوت نباشد، حالا تئوری علوم سیاسی توسعه نداده اما دوتا استوری در اینستاگرام در این وضعیت اسفناک سلبریتیهایمان، خودش موهبتی است. خلاصه که هرچه خوبان همه دارند، وریا یکجا دارد.
فصل پیش که منصوریان مثل همیشه بد شروع کرد، راست استقلال اتوبان شده بود. یعنی به حدی بازی وریا افت کرده بود که صدای فنهایش هم درآمده بود. اگر یک کاکتوس با قد و وزن خود وریا در سمت راست آزادی میکاشتند احتمالا آمار بهتری در تخریب بازی حریف ثبت میکرد. البته که همهی استقلال آن روزها بد بازی میکردند. تا این که حیا کن، رها کن شد و منصوریان رفت و شفر آمد و جهان رنگ تازه گرفت. وریا از این رو به آن رو شد و نه تنها در دفاع بلکه در حمله و گلزنی هم آمار فوق العادهای ثبت کرد. آن روزها که دوباره اوج گرفته بود یک مصاحبه کرد که هرچه گشتم پیدایش نکردم. خبرنگار ظاهرا پرسیده بود، چه شد که از آن رو به این رو شدی؟ و وریا بدون این که نامی از منصوریان بیاورد، گفت: خیلی مهم است که کادر فنی به بازیکن باور داشته باشد.
من چندتایی ورزش تیمی انجام میدهم. حالا فیزیکی یا مجازی چندان اهمیتی به چیزی که میخواهم بگویم ندارد.مثلا کانتر در گیم نت که اخیرا کم شده اما هنوز هم هست یا فوتبال سالن یا پلی استیشن. در محیط کارم هم طبیعتا بخشی از یک تیم هستم و در کارهای بیرون هم همینطور. مثل هر آدم متوسط دیگری در بعضی از این تفریحات یا کارهای واقعی خوب هستم در بعضی متوسط و در بعضی افتضاح. اما در همه این کارهای تیمی، یک شهود کلی پیدا کرده ام و آن هم باور سرپرست تیم به اعضای آن است. زمانی که سرپرست فکر میکند خوبم، حتا با کمترین استعداد عملکرد بالاتری از توانم را به نمایش میگذارم و زمانی که سرپرست به من ایمان ندارد، کاری را که برایم مثل آب خوردن است را هم با مشکل انجام میدهم. حتا زمانهایی که خودم سرپرست تیمم، میزان باوری که دیگران به این سرپرستی دارند، شدیدا روی عملکردم تاثیر میگذارد.
خب، مثل خیلی از اتفاقات دیگر جهان، عموما این را به تصادف یا تلقین ربط میدادم. میگفتم که خب وقتی او فکر میکند خوب نیستم، من هم به خودم این را تلقین میکنم و در نهایت بد میشوم. و مثالهایی از این دست. تا این که چند روز پیش اتفاقی با یک آزمایش علمی آشنا شدم.
آقای رابرت رزنتال سالهاپیش یک فرضیه داشت و یک سوال:
آیا انتظارات مثبت یا منفی ما از دیگران (بدون انتقال شفاهی این انتظارات)، روی عملکرد آن ها تاثیر میگذارد؟
و خب یک آزمایش عجیب طراحی کرد. به جای انسانها به سراغ موشها رفت. تعداد موش رندوم را انتخاب کرد و به دو دستهی مساوی تقسیمشان کرد. روی یک دسته لیبل بسیار باهوش زد و روی دستهی دیگر لیبل بسیار خنگ. معیار خنگ یا باهوشی برای موشها هم به عملکردشان در بیرون آمدن از یک هزارتو بستگی داشت. صد البته که هیچکدام از این موشها واقعا مورد آزمایش قرار نگرفته بودند و خنگ یا باهوش نبودند. همه شان موشهای متوسط داکوتای شمالی بودند. بعد این موشها را به عدهای آزمایشگر داد و به آنها گفت یک دسته موش خنگ داریم و یک دسته باهوش. آن ها را در هزارتو بگذارید و نتایج ازمایش را ثبت کنید.
نتیجه باورکردنی نبود، موشهایی که برچسب باهوش خورده بودند دو برابر بهتر از موشهایی که برچسب خنگ داشتند، معمای هزارتو را حل کردند.
خب دیدید قانون راز درست بود؟ دیدید افکار روی زندگی شما تاثیر میگذارند؟ دیدید نیروهای ماورایی وجود دارند؟
طبیعتا هیچکس در جامعهی علمی چنین توضیحاتی را از آقای رزنتال قبول نمیکرد، نتیجتا آقای رزنتال به دنبال دلایل واقعیتری گشت. کلید معما چه بود؟
ظاهرا انتظارات مثبت و منفیای که آزمایشگران از موشها داشتند، ترجمه شد به مجموعهای از رفتارهای بسیار کوچک که منجر به چنین تغییر عظیمی در نتیجه شدند. ظاهرا با ملایمت بیشتر جابجا کردن و در دست گرفتن موشها باعث بهبود عملکردشان میشود. و خب دانشمندانی که حس میکردند مجموعهای بسیار باهوش از موشها را در دست دارند با آنها با ملایمت بسیار بیشتری رفتار میکردند. و همین در نهایت باعث تغییر عملکرد موشهای با برچسب مثبت میشد.
اگر از میزان هوشمندی که در طراحی این آزمایش وجود دارد بگذریم (آزمایش روی موشها به جای آدمها و در نهایت عوض کردن جای آزمایشگر و آزمایش شونده) بیایید به اثر انتظارات در زندگی و عملکرد روزمرهمان بپردازیم.
برقراری ارتباط چشمی، لمس، جهت قرارگیری بدن، لبخند زدن یا نزدن و حتا حسی که چشمها منتقل میکنند میتواند، انتظارات ما را به دیگران منتقل کند بدون این که نیاز باشد کلمهای صحبت کنیم و آن ها این را درک خواهند کرد و این روی عملکردشان اثر میگذارد.
مثلا در سالن اگر دروازه بان اعتماد داشته باشد به من و کوتاه کار کند و اعتماد به نفس بیشتری میگرم تا این که بلندبفرستد توپ را میان مدافعان حریف. دروازه بان نگفته به من نگفته است که من به بازی تو اعتماد ندارد اما این حس را منتقل کرده است، نتیجتا این شک به من هم منتقل میشود و خب در موقعیت بعدی از متوسط عملکردم پایین تر میآیم.
البته باید حواسمان جمع باشد که نمیتوان باور داشت که کسی میتواند پرواز کند بعد او را با لبخند از ساختمان بیاندازیم پایین و او بال دربیاورد. دامنه عملکرد فرد به متوسط تواناییاش گره خورده است، اما ما میتوانیم روی بالا یا پایین بودن عملکرد او اثر بگذاریم.
و این ایده وقتی جالب میشود که به اثر جمعی آن فکر کنیم. من فکر میکنم ما ایرانی ها فرهنگ تمیز نگه داشتن ساحل را نداریم، پوست یکی از تخمهها که می افتد روی زمین، خم نمیشوم بردارم. نفر بعدی. میآید پوست تخمه را میبیند. و ترجیح میدهد پلاستیک آشغالهایش را برندارد و به همین شکل. حالا فقط تصور کنید که همهی این جو منفی(به حق) که در مورد فرهنگ جمعی در شبکههای اجتماعی وجود دارد میتواند، چه اثر منفی بزرگی روی زندگی روزمره همه ما ایجاد کند.
فقط یک لایی کشیدن کافی است که تا یک اتوبان به هم بریزد.
توییتهای پرناله در توییتر احتمالا اثرشان بیشتر از این حرفهاست، متاسفانه. غر زدن کار را خراب میکند. همیشه آخرین تکهی دومینوی اتفاقات منفی روی سر خودمان میافتد پس بیایید آغازگرش نباشیم.
قرار نیست اینجا دنیا را اصلاح کنیم، اما خب مهم است که شناخت بهتری از عملکرد و اثرمان روی محیط داشته باشیم. نتیجتا اگر فکر میکنید این متن میتواند زندگی دوستی را بهتر کند، از به اشتراک گذاریاش دریغ نکنید.
سلام صدرای عزیز
مقاله عالی بود.من نتیجه گرفتم که ۱-برای بالا بردن عملکرد اطرافیانم همیشه با حس خوب و مثبت به آنها نگاه کنم (تغییر بینشی) و این خودش را در رفتارم اینطور نشان می دهد:
برقراری ارتباط چشمی، لمس، جهت قرارگیری بدن، لبخند زدن یا نزدن و حتا حسی که چشمها منتقل میکنند میتواند، انتظارات ما را به دیگران منتقل کند بدون این که نیاز باشد کلمهای صحبت کنیم و آن ها این را درک خواهند کرد و این روی عملکردشان اثر میگذارد.
۲-با افرادی بیشتر ارتباط بگیرم که توانمندی و نقاط قوت من را به من یادآور می شوند.
۳-از این به بعد هر وقت وریا را ببینم یاد این جمله طلایی می افتم: خیلی مهم است که کادر فنی به بازیکن باور داشته باشد.
و البته که شفر بسیار فرد مسبت بین و مسبت نگری است!!
سلام صدراجان. از خواننده های نسبتا قدیمی وبلاگت هستم. اما خب چندان با هم صحبتی نداشتیم. بیشتر شنونده بودم اینجا تا گوینده. اما اینجا دوست داشتم یه نکته کوچیکی رو درباره پستت بگم که بیشتر ویرایشیه تا محتوایی. به نظرم اومد پستت رو مقداری با عجله نوشتی چون یه تعدادی غلط نگارشی داشت (مثل دارد به جای دارم و از اینجور موارد) که تعدادشون به نظرم یک مقدار زیادتر از چیزی بود که بشه چشم پوشی کرد. و از اونجایی که خودتم یکبار گفتی: شیطان در جزئیات است 🙂
موفق باشی و همچنان برامون به نوشتن ادامه بدی.
سلام صدرا.
من هم از خوانندههای قدیمی وبلاگت هستم.
میدونم که نوشتن پستهای وبلاگ خیلی زمانبره،
و میدونم که اگه بخوای نمرهت رو از ۱۷ به ۱۹.۵ برسونی احتمالا باید دو سه برابر وقت بذاری.
من ترجیح میدم دو سهتا پست با نمرهی ۱۷ ازت ببینم تا یک پست با نمرهی ۱۹.۵.
گفتم حالا که کمند اون بازخورد رو داد، منم نظرم رو بگم.
ادریس و کمند سلام و خب ممنون از فیدبکتون.
من صد در صد قبول دارم که خیلی از متنا حتا یکبار هم ریویو نمیشن قبل از زدن دکمه ی پابلیش، مسئله اینه که منفعت و هزینه ی این کار چقدره؟ اگر من قرار باشه وبلاگ رو به عنوان یه ساید پروجکت و برای تفریح داشته باشم، حرف ادریس درسته به نظرم. خیلی سخت تر و زمان بر تر میشه، انتشار پست با توجه به لایف استایل من. مثلا همین عکس دست ساز این پست رو من در حالی که لپتاب رو پام تو ماشین باز بود کشیدم، که خب نشون میده که وقت چقدر کمه برای انجام دادن این کار. اما خب خبر خوب این که میخوام یکم وبلاگ رو جدیتر بگیرم و توی اون جدی تر گرفتن ها یه روتین هم خواهیم داشت دقیقا برای همین موضوع. و پست های تمیز تری رو احتمالا خواهید دید اگر آینده ای باشه. مرسی از نظرتون.
چرا از تبلیغ استفاده نمیکنی؟ انگیزه ی خوبی برای بیشتر وقت گذاشتن هست.
برای من و در نقش یک پدر کاملاً عیان شده است که تماس چشمی والدین و فرزندان عموماً تاثیرگذارتر از عباراتی است که برای تشویق یا تنبیه به کار می برند و این زمانی آشکارتر است که سخن چشم و کلام زبانی، منطبق بر هم نباشند و در عین ناباوری، کودک (که گفته می شود نسبت به والدین حس ششم دارد) نگاه را باور می کند. اگر به کودک بگویی “می دانم که می توانی” اما خودت باور نداشته باشی، لاجرم کودک هم حس مثبتی از این جمله دریافت نمی کند و عجیبتر آنکه این جمله را امری می بیند!
آن قدر زیبا که پس از پایان مقاله همان موقع رفتم و مقاله رابرت رزنتال ویکی پدیا انگلیسی را به فارسی ترجمه کردم. در ویکی پدیا فارسی سرچ کنید رابرت رزنتال (روانشناس) می آوردش. ممنون
دم شما گرم که محتوای مفید رو گسترش میدید. سپاسگزارم
مادر پدرا بچه هاشون رو هزار تا کلاس میفرستن چون بقیه هم دارن بچه هاشون رو میبرن کلاسای مختلف
همون بچه رو تو ۱۰ سالگی میبرن آزمون های ازمایشی ثبت نام میکنن تا بیشتر درس بخونه و تیزهوشان قبول بشه چرا؟؟ چون پسرخالش و پسر عموش هم تیزهوشام میرن
از اکثر آدم هایی که ارشد میخونن بپرسی که چرا ارشد میخونی؟ اغلب میگن چون همه میخونن
از یکی بپرسی چرا دوست دختر/پسر داری؟؟ میگه چون همه دارن( البته که ۱۰۰درصد اینطور نیستن ولی اکثرا همین جواب رو میدن)
و الخ
بنظرم ما انسانها تاثیرپذیرمون خیلی خیلی بیشتر از افکار هست و فقط به دایره افکار محدود نمیشه
خلاصه این که اگه یکی اون دومینوی لعنتی رو قطع کنه و برخلاف جریان شنا کنه دنیا رو به جای بهتری تبدیل کرده
وریا که تاج سره همه تاجیاس
چه شود نیم فصل دوم با اومدن فرهاد مجیدی
لطفا یک و شیش را با تایمِ ۱.۵ یا نهایتا ۲ دقیقه بازی کنید 😉
مقاله بسیار خوبی بود صدرا جان
خسته نباشی
سلام صدرا
مطالعه ای درین باب روی انسانها هم انجام شده که از نظر اخلاقی هم جای بحث داره. این مطالعه در سال ۱۹۶۵ اینطور شروع شده که اومدن از به سری دانش آموز ابتدایی یه آزمون گرفتن و بر اساس نمره اونها رو در دو کلاس پتانسیل بالا و پتانسیل پایین جاشون دادن. بعد از یک سال دوباره آزمون رو تکرار کردن و خب نمره کلاس بچه های با پتانسیل بالا پیشرفت چشمگیری کرده بود. خب واضحه نه؟ البته با این تفاوت که محققین به معلمان دروغ گفته بودن و بچه ها رو به صورت کاملا رندوم تو کلاسا پخش کرده بودن. نتیجه این شد معلم ها بر اساس اعتقاد و امیدی که به هر دانش آموز دارن به پیشرفتشون کمک میکنند. فقط بیچاره بچه های کلاس پتانسیل پایین که یک سال برچسب کم توانی بهشون خورده شد!
لینک مقاله: https://link.springer.com/article/10.1007/BF02322211
صدرا جان این لینک هم خوبه،شعبانعلی عزیز نکات خوبیو گفته
http://mrshabanali.com/%D8%B1%D8%A7%D8%A8%D8%B7%D9%87-%DA%A9%D9%85%DB%8C%D8%AA-%D9%88-%DA%A9%DB%8C%D9%81%DB%8C%D8%AA/
[…] آیا افکار شما میتواند روی دیگران تاثیر بگذارد؟ […]
[…] آیا افکار شما میتواند روی دیگران تاثیر بگذارد؟ (صدرا علیآبادی) […]
سلام
تا یادم نرفته بگم وریا تو تیم ملی هم عالی باز کرد امروز . خیلی ازش خوشم اومد
ما هم جدیدا که بازی های آنلاین پی اس فور مد شده با بر و بچ تیم میشیم. تجربه کار تیمی خیلی سخته اما موفقیت هاش خیلی شیرین تره.
دیدگاه و نظر متفاوت و عالی داری.
با آرزوی موفقیت روز افزون❤
سلام
نمیدونم این مطلب متمم رو خوندی ولی اونجا هم حرفات رو تیم متمم یه جور دیگه گفته.
yon.ir/pers3 پیگمالیون و تصویر ذهنی شما از دیگران
وریا و فوتبال و اینا را بلد نیستم از موش هم میترسم ولی یک چیزی بهت بگم قدرت کلمه بیش از این حرفا ست و راز بیشتر از چیزی که بشه باور کرد واقعیته…یک سیب را نصف کردم در دو شیشه مشابه گذاشتم و رفت ته کمد. دو سه هفته بعد اونی که فحش و حرف منفی روش نوشته بودم کپک زده بود و اونی که تحسین شده بود سالم بود! نه واکنش لمسی و چشمی من را دیده بودند نه اصولا ناظر ی داشتند…سیبها را با احترام و تحسین گاز بزن فرزند از این به بعد!
ممنون صدرا جان. راستی نجمه هم جالب گفت.
سلام واقعا خیلی خوب بود
موضوعی که اینجا مطرح کردید، موضوع پایان نامه ی منه.
پیش گویی خودکام بخش، اثر پیگمالیون، اثر گلم.
پیشنهاد میکنم فیلم “بانوی زیبا” رو ببینید.