مدیریت زمان به روش مادر اژدها

۷ دیدگاه‌ها

از مدت ها قبل، شاید قبل از برخاستن و خوابیدن موج استارت آپ‌ها. من مدیرعامل های لینکدینی را مسخره میکردم. نه همه مدیرعامل ها. بلکه مدیر عاملی که صرف خرید یک دامنه و تاسیس یک سایت مدیر عالم شده باشد یا  مدیرعاملی که حاصل جمع کردن چند دانشجو دور خودت باشد. مشکلی با مدیرعامل بودن نیست مشکل این است که شهوت یک لقب بیشتر از شوق کار  کردن باشد. بعدتر که موج استارت آپها بلند شد خب آنقدر زیاد شدند که دیگر مسخره کردنشان هم لوث شده اما همیشه ته ذهنم با این ایده مدیر عامل بیست ساله مشکل داشتم. تا این که فلک چرخید و آمدیم سر کار خودمان. جایی که باید یک عنوان شغلی برای خودم در شرکت جدید بر میداشتم و خب عرفا و شرعا مدیرعامل آن چیزی بود که میچسبید با توجه به نقش و وظایف من. اما خب نمیتوانم و نتوانستم و احتمالا نخواهم توانست به این زودی‌ها چنین چیزی در لینکدینم ثبت کنم. نتیجتا مثل بچه های آروان دنبال القاب کمتر رسمی رفتیم.

از آنجا که این روزها درگیر دیدن گیم آف ترونز هستم، کالیسی به نظرم شخصیت مناسبی آمد. هم زیباست، هم بلوند است و مهم ترین نکته او این است که تا قبل از فصل آخر حداقل تنها حاکم مجموعه است، که برای زندگی آدمهایی که با آنها کار میکند اهمیت قائل است. فارغ از قدرت و ثروت(جان اسنو هم همین است اما قدش کوتاه است). نتیجتا به طور شوخی و غیر رسمی و محاوره ای شدم مادر اژدها در هزارو.

البته مادر همین نارنگی هم، شک دارم که بتوانم باشم.

 

 مادر اژدها بودن سخت است. تعداد کارهایی که باید به آنها  در طول روز برسم در حوزه‌های کاملا متفاوتی هستند. پیشرفت تکنیکال و مسائل مربوط به پروداکت، ارتباط با پادکستر ها، ارتباط با بیزنس ها، محتوا و مارکتینگ، کنترل نقدینگی و از همه مهم‌تر مسائل آدمهایی که با آنها کار میکنم. کنار اینها همچنین بگذارید بلاگ، پادکست،  خانواده، دوست دختر، کارهای خانه(غذا، لباس و…) و زندگی شخصی(کتاب خواندن، فیلم دیدن، یادگرفتن، گوش دادن و…). شلوغ ترین شلوغ ها هستم این روزها و شاید برای همین باشد که کمتر میتوان قرارهای رندوم بگذارم مثل گذشته. اما خب تماما راضی و خوشحالم از آنچه که داریم و هست.

تجربه های گذشته در مورد یادداشت کردن تسک ها این روزها خیلی به کمکم آمده است. حداقل اگر کارها را نمیرسم انجام بدهم هم تا حدی داکیومنت میشوند و میتوانم ببینم که چه چیزی عقب‌تر از باقی است.

نکته ابلهانه:

سه سالی بود که از ویندوز مهاجرت کرده بودم به لینوکس، یک سال گذشته را رفتم سراغ مک و جبر اقتصادی و کاری باعث شده این روزها برگردم به ویندوز. خلاصه این سفر سه ساله این که ابزار مهم نیست، خروجی شما مهم است. میتوانید در لینوکس کالی باشید و کدی که  مینویسید مشکل یک نفر راهم حل نکند. میتواند با ویندوز اکس پی متن بلاگی بنویسید که هزاران نفر را در زندگی کمک کند. بحث ابزارها خیلی وقت است که هست و هرچند وقت یکبار هم در توییتر دوباره داغ میشود. برای شوخی و خنده عالی است ولی زمان کار کردن که میرسد به نظرم کوچکترین اهمیتی ندارد. دلم میخواهد در مورد دیوایسهایی که از آنها استفاده میکنم چند خطی بنویسم. شاید در آینده  نه چندان دور این اتفاق بیفتد.

کارهای شخصی ام را در نسخه دسکتاپ تودوایست کنترل میکنم. و کارهای شرکتی را در ترلو. ترلوی عجیبی هم داریم. تنها یک برد که آنهم فرد محور است تا پروژه محور. به هر حال نوع استفاده خودمان از ترلو را این گونه پیدا کرده ایم. الان که سه نفریم جواب میدهد. در آینده شاید مجبور شویم تغییر بدهیم روشمان را. در ویندوز مثل اکثر سیستم عامل های دیگر شما میتوانید چندین دسکتاپ در آن واحد داشته باشید. من عموما چهارتا دارم. که یکی از آنها ابزارهای مدیریت پروژه و زمان باز اند. ترلو، تو دو ایست، پومودرو.

تا اینجا همه چیز خوب است. منظم میدانید چه پروژه‌ای در چه مرحله ای است و چه کارهایی باید انجام شود. مشکل از جایی آغاز میشود که شما صبح لپتابتان را باز میکنید و پانزده تا تسک انجام نشده دارید. دیگر نوجوان خام چد سال قبل نیستد و واقع نگر شده اید و میدانید در بهترین حالت بتوانید چهارتا از این تسک ها را انجام بدهید، تا پایان روز. چه میکنید؟

اینجا میخواهم حکمتی را تکرار کنم که تا به حال احتمالا از صد منبع مختلف به صد شکل مختلف شنیده اید اما خود من هرروز نیاز به یادآوری آن دارم.

انجام دادن هر کاری، به معنی انجام ندادن میلیون ها کار دیگری است که میتوانستید به جای آن انجام بدهید.

یا

چهار تسکی که امروز انتخاب میکنی برای انجام دادن، کشتن یازده تسک دیگر است. انتخاب هوشمندانه یا نابخردانه میتواند باعث ادامه یا پایان حیات کسب وکاری باشد که در مرحله نوزادی است و نیاز به مراقبت شدید دارد.

اسپویلر آلرت خفیف فصل شش گیم آف ترونز:

لرد بیلیش یا همان لیتل فینگر. یکی از بدمن های دوست داشتنی گیم آف ترونز، در فصل شش خطاب به سانسا در مورد پروسس تصمیم گیری اش میگوید:

هربار که میخوام تصمیمی بگیرم، چشمام رو میبندم و یه تصویر میبینم. یه تصویر مهم: از خودم. روی تخت آهنین. در حالی که تورو کنار خودم دارم. بعد از خودم میپرسم آیا این تصمیم من رو به اون تصویر نزدیک میکنه؟

مدیریت زمان به شیوه ی

خب این شیوه‌ای است که من برای اولویت بخشی به کارهایم انجام میدهم. هر روز ما سه اولویت داریم. اولویت یک دو و سه. ترتیب آنها مهم بودن انجام دادنشان را مشخص میکند. چندتا از پانزده تا میتوانند در جای این سه تسک قرار بگیرند؟

چشمانم را نمیبندم اما تصویر نهاییم را بازبینی میکنم. کدام یکی از این تسک ها مارا به آن تصویر نزدیک میکند؟ این گونه سه تا تسک مهم را انتخاب میکنم.

البته این روش ریزه کاری هایی هم دارد مثلا:

۱- ددلاین را نباید از دست داد. ممکن است کاری آنقدرها هم مهم نباشد، مثلا تایید کردن یک پروژه برون سپاری شده، اما ددلاینش مثلا امروز باشد و شما میدانید اگر تایید نکنید، اتفاقی نمی افتد اما فریلنسر را از دست خواهید داد، پس در بازی بلند مدت به نفعتان است که این تسک را امروز دان کنید هرچند که شاید کارهای مهمتری هم داشته باشید.‌(بعد از از دست دادن یک فریلنسر این را یاد گرفتم)

۲- تسک چهارم و پنجم را میتوان دلی انجام داد. باید خودمان را مثل یک انسان دیگر ببینیم و با خودمان مذاکره کنیم. سختگیری زیاد به خودمان اثر منفی دارد همانطور که سخت گیری زیاد به دیگران. بگذاریم دلمان برای تسک چهارم پنجم فارغ از اولویتها تصمیم گیری کند. اجازه تفریح به خودمان بدهیم در حین کار کردن.

۳- تفکر سیستمی خیلی در تعیین اولویت ها مهم است. بازی بلند مدت را دیدن مهم تر از همه چیز است. شاید ندادن پول یا با تاخیر دادن پول کسانی که مشتری شما هستند، در کوتاه مدت برای شما بازی برنده بسازد اما در بلند مدت حسن اعتبار شما را خدشه دار میکند و شما بازی اصلی را میبازید. خیلی خیلی مهم است که بلند مدت به تصمیم ها نگاه  کنید. یک لرد بیلیش واقعی.

۴- دروغ نگفتن به خود در این فرایند انتخاب خیلی مهم است. گفتن همه پانزده تا را امروز انجام میدهم خیلی شیرین است. اما آخر روز از شما یک لوزر میسازد و این به روزهای بعد شما هم سرایت میکند. در مرحله‌ی بالایی از صداقت باید باشید در این فرایند انتخاب تسک.

 

مادر اژدها بودن سخت‌ترین کارهای سخت است. نه بخاطر حجم کارها یا چیزهایی شبیه به این، برای انتخابهای متعددی که باید بین بد و بدتر کرد، از انتخاب تسک‌های روزانه تا تا تصمیمات بزرگتر. برای این مادراژدهای بی تجربه آرزوی موفقیت کنید.

 



برچسب‌ها:

  1. اوووه اوه..چقه کار و زندگی داری خوش بحالت! تصمیمها دشوارند چون باید بقیه چیزها را به پایشان بریزی

  2. صدرا منم به عنوان کسی که این مسیر رو رفته و همیشه با یادداشت کردن تسک ها درگیر بوده و هست، یه موردی رو به چیزهایی که گفتی اضافه میکنم.شاید در درازمدت مفید باشه(برای من که اینطور بوده):
    از اون پونزده تسکی که صبح میان بالا و ما باید چهار تاشونو انتخاب کنیم برای رسیدگی(و همونطور که گفتی با توجه به تصویر کلی)، به نظر من بهتره که “تسک هایی رو که دوست داریم و به انجام دادنشون علاقه مندیم” بین اون چهار تا نباشن.
    مطمئنم خودت از گرفتاری هایی که ما با مغزمون داریم چیزهای زیادی می دونی. فکر میکنم ما هر چی هم به تصویر کلی توجه کنیم باز هم مغزمون راه هایی برای انرژی مصرف نکردن و دور زدن پیدا میکنه! ، به خاطر همین میگم که در کنار سایر استراتژی هامون برای انتخاب اون چهارتا، بهتره نیم نگاهی هم به این نوع انتخاب کردن(در واقع انتخاب نکردن) داشته باشیم.
    تسک های دوست داشتنی، حتی اگه مهم هم نباشن بالاخره انجام میشن چون دوست داشتنی ان. بنابراین احتمال اینکه نادیده گرفته بشن به نسبت بقیه کمتره.
    ببین، اصلاً منظورم قورباغه وپشه قورت دادن و این حرفا نیست 🙂 . من نمیگم اول قوباغه ها رو قورت بده(قورباغه ای که توی اولویت نباشه همون بهتر که فراریش بدیم)، میگم نارنگی هایی ! که دوست داری توی اون چهار تا نذار(تا جای ممکن).
    میدونم که میشه برای این استراتژی مثال نقض هم پیدا کرد.یعنی نارنگی ای که حتماً باید بیاد توی چهارتا.ولی من فکر می کنم در طول زمان، این نوع انتخاب، بهتره برامون(دلایل دیگه ای هم براش دارم ولی احتمالاً خودت هم میتونی بهشون فکر کنی و سبک سنگینشون کنی).

    پ.ن: آرزوی موفقیت هم که اصلاً قابل تو رو نداره پسر 😉

  3. معین.و گفت:

    موفق باشی صدرا جان.^^

  4. به نظر من شرکتی که کمتر از ۱۵ تا کارمند داره یا درآمد ماهانه کمتر از ۲۰ میلیون داره سخته از از لقب مدیر عامل استفاده کرد! چون تو اینچنین شرکت ها یا استارتاپ ها مدیرعامل غیر از مدیریت همه کار انجام میده و درست نیست که بگیم این فقط مدیریت میکنه ! 🙂
    برای مدیریت تسک ها هم اپ Microsoft to-do پیشنهاد میکنم که تاریخ خورشیدی هم داره لذت بخشه

  5. معصومه علاقمند به برنامه نویسی گفت:

    من داشتم به مصاحبه شما در رادیو کارنکن گوش میکردم، شنیدم کتاب‌های جالب زیادی خوندید، خواستم این کتاب رو بهتون معرفی کنم فک کنم با خط فکریتون خیلی بخونه. در ضمن اگر برنامه castbox رو داشته باشید کتاب رو میتونید به صورت صوتی هم پیدا کنید و البته توی سایت نویسنده,
    اسم کتاب high performance habits
    نویسنده برندن برچارد
    موفق و پیروز باشید

  6. آتنا گفت:

    خداوند اسپویل کنندگان را به راه راست هدایت کند..:))

  7. باحال بود صدرای عزیز. مقایسه پوزیشن های یک تیم و شخصیت های گات در نوع خودش جالب بود

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *